بینشی عمیق
1) بینشی عمیق و نگرشی وسیع به حیات پربار امامت
نکته ی مهمی که نوشتار مذکور در ابتدا بدان می پردازدف نحوه ی نگرش و «دید»ی است که باید به حیات پربار ائمه و تاریخ زندگی ایشان داشت تا از صحت و عمق و ژرف نگری لازم برخوردار باشد. نکته ی مورد نظر، بعد از اشاره به آنکه زندگی و حیات سیاسی امامان که برجسته ترین چهره های خاندان نبوت اند با غرض ورزی یا بی اعتنائی یا کج فهمی بسیاری واقع شده، این است که برای بررسی و تدبر در زندگی و بخصوص مبارزات امامان بزرگ خود، نباید زندگی هر امامی را جدا و منقطع از حیات و مبارزات دیگر ائمه و بریده از قبل و بعد آن ملاحظه نمود، زیرا آرمان و راه و رسالت همه امامان علیهم السلام، دقیقاً یکی بوده و همه بر اساس یک برنامه و هدف حرکت کرده و یک مأموریت داشته اند ولو آنکه ظاهر و شکل کار و حرکت ایشان در برخی از مقاطع با همدیگر تفاوت داشته است اما در واقع باید گفت این حرکات و اَشکال متفاوت، همه برای تحقق یک مقصود و رسیدن به یک مقصد بوده است. اگر بخواهیم این امر را در طول تاریخ «دو قرن و نیم» حیات ائمه علیهم السلام بهتر درک کنیم، باید انسانی را فرض نمائیم دارای عمری بقدر دو قرن و نیم که در مراحل گوناگون عمر خود، همواره برای رسیدن به تنها هدف خود، همواره برای رسیدن به تنها هدف و مقصود خویش حرکت و مأموریت خود را در کانالها و مسیرهای متفاوتی به اقتضای شرائط و مقتضیات زمان، هدایت می کند اما هیچگاه و در هیچ مرحله ای دست از حرکت و قیام و رسالت خود برنمیدارد و جز بسوی یک هدف مشخص و یک مأموریت الهی و معین، حرکت نمیکند.
در این میان «زندگی امام هشتم علیه السلام که قریب بیستسال از این دوره تعیینکننده و مهم را فراگرفته ازجمله برجستهترین بخشهای آن است که بهجاست درباره آن تامل و تحقیق لازم بهکار رود.»
این نگرش و بینش ژرف و عمیق، بما نشان میدهد که: «مهمترین چیزی که در زندگی ائمه علیهمالسلام، بهطور شایسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر مبارزه حاد سیاسی است.»
آنگاه نوشتار مذکور در این زمینه، به بیان چند نکته می پردازدکه برخی از آنها حائز کمال اهمیت است:
1- این مبارزه سیاسی آنگاه که انحراف و فساد حکومت و خلافت اسلامی شدت گرفت- «و از آغاز نیمه دوم قرن اول هجری که خلافت اسلامی بهطور آشکار با پیرایههای سلطنت آمیخته شد و امامت اسلامی به حکومت جابرانه پادشاهی بدل گشت- بهشیوهای متناسب با اوضاع و شرایط، شدت پیدا کرد.»
در اینجا باید به این مسئله اشاره کنیم که مسلماً منظور از این «مبارزه ی سیاسی»، مبارزه ای مبتنی بر مبانی و اصول و تکالیف اسلامی و به دور از مفهوم غلط و انحرافیِ رایجِ آن در اذهان و افکار ناآشنا به تعالیم اسلام می باشد و بنابراین مبارزه ای است مقدس و بر اساس وحی و قرآن و بر این مبنا آنگاه که شرائط اقتضا می کرده است، خود ائمه (برای تاسیس حکومت عدل الهی) دست به «مبارزه و قیام نظامی» نیز زده و یا در حال تهیه مقدمات و تربیت یاران مبارز و سربازان فداکار برای آن بوده و یا سادات مبارز و پرشور را تشویق و ترغیب به قیام و برخورد نظامی و مستقیم نموده و از هدف و نهضت آنان حمایت و پشتیبانی می کرده اند. مصداقِ موردِ اول، قیام و نهضت خونین حسین و مورد دوم مانند امام صادق علیه السلام که برای «تحقق امر امامت و حاکمیتِ حکمِ الهی» یعنی حکومت و نظام اسلامی –چنانکه در بیان نکته ی دوم خواهد آمد- مشغول تربیت یاران و شبکه ای منسجم و مخفی از اصحاب مبارز و فداکار بود، ولی بنا بعللی این «امر» به مقصد نرسید و مورد سوم ترغیب و تشویق امام ششم و هفتم علیهماالسلام زیدبن علی و شهید فخ را به قیام و حمایت و پشتیبانی از آن است، چنانکه در مورد زید و حرکت و نهضت او امام چهارم و پنجم و ششم علیهم السلام بارها حمایت و تأیید و تشویق فرمودند.1
و امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز به حسین بن علی شهید فخ بهنگام وداع و عزیمت به جبهه ی نبرد بود فرمود: «یا ابن عم انک مقتول فأجدالضراب فان القوم فساق...»2: پسرعموجان، تو در راه خدا کشته خواهی شد، پس ضربت خود را سخت و محکم فرود آر (تا ارکان حکومت غاصب عباسی را بلرزه در آوری) چرا که این گروه، فساق و مشرک اند...
بهر حال، مبارزه ائمه علیهم السلام را از این جهت «مبارزه سیاسی» می نامیم که آنان سیاست و دیانت را از هم جدا نکرده و در خانه نمی نشستند که کاری به کار حکومت و خلافت اسلامی و سرنوشت اسلام و مسلمین نداشته باشند، بلکه قدم در صحنه ی اجتماع و سیاست گذارده و رو در روی حاکم و خلیفه ی غاصب می ایستادند و خط سرخ شهادت را زنده نگاه داشته و آنرا ادامه می دادند، بلکه اساساً نباید گفت ایشان هم دیانت داشتند و هم سیاست، زیرا دیانت یعنی اقامه ی دین و این جز مبارزه و سرنگونی نظام ضد دینیِ خلفای جور نبوده و نیست و سیاست نیز (بمعنای صحیح اسلامی آن) یعنی تدبیر و اداره ی جامعه مسلمین بر اساس حاکمیت اسلام و قوانین و تعالیم آن و سوق و هدایت آنان بسوی کمال و هدف مطلوب الهی و تشکیل مدینه ی فاضله ی قرآنی، که اینهم جز با مبارزه و سرنگونی حکومت طاغوت امکان پذیر نمی باشد و بنابراین ،سیاست و دیانت عین یکدیگر و در واقع، یک حقیقت با دو نام می باشد.
2- نکته ی دومی که در نوشتار مذکور بیان گردیده اینست که: «بزرگترین هدف این مبارزه، تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومتی بر پایه امامت بود.»
چنانکه گفته ایم، این هدف بر مبنای نظام امامت و فلسفه ی رهبریِ الهی و هدف آفرینش، مطرح می باشد و اگر این امر را از زندگی و برنامه امامان علیهم السلام حذف نمائیم نه تنها دید و بینشمان نسبت به امامت و رهبری ناقص و احیاناً انحرافی خواهد بود، بلکه بسیاری از ابهامات و ایرادات در مورد زندگی و حرکت و موضعگیری های ایشان را بطور صحیح نمی توانیم حل کنیم. چنانکه قبلاً گفته ایم، این مبارزه و این هدف مقدس در زندگی و برنامه ی ائمه علیهم السلام، فلسفه قطعی و اساسیِ امامت و از اصول مسلم و «محکماتِ سیره و وظیفه ی» ایشان است که هر مسئله ی «متشابه» و ظاهراً ناهماهنگی را باید به این «محکم» برگردانیده و با آن هماهنگ نمود. چون در دیگر مقالات در این باره مقداری سخن گفته و در این سطور محدود نیز بیش از این مجال تفصیل نیست، در اینجا بهمین مقدار اکتفا کرده و بطور خلاصه می گوییم که: این هدف مقدس، یعنی «تشکیل نظام اسلامی و تأسیس حکومت بر پایه ی امامت»، بدون هیچ تردیدی، هدف و برنامه همه ائمه علیهم السلام بوده که در شرایط و مقتضیات هر زمان، ظاهر و شکل حرکت ایشان (برای رسیدن به آن) متفاوت بوده است.
3- در نکته ی سوم به سوال و اشکالِ مُقـَدَّری پاسخ گفته شده با این بیان که: جهاد و مبارزه ی ائمه علیمه السلام، امری صحیح و تردید ناپذیر است، اما هدف آن، «تبیین و تفسیر دین با دیدگاه مخصوص اهل بیت وحی و رفع تحریفها و کجفهمیها از معارف اسلامی و احکام دینی» بوده است نه تشکیل حکومت اسلامی و نظام الهی امامت...، نکته ی مذکور به این اشکال پاسخ می دهد که این امر «بیشک هدف مهمی برای جهاد اهل بیت بهحساب میآمد. اما طبق قرائن حتمی، جهاد اهل بیت به این هدفها محدود نمیشد و بزرگترین هدف آن، چیزی جز تشکیل حکومت علوی و تأسیس نظام عادلانه اسلامی نبود.» زیرا:
اولاً: جهاد علمی و انقلاب فرهنگی و نشر دین و معارف اسلام، اگر در سایه یک حکومت اسلامی و نظام امامتِ اهل بیت تحقق پذیرد ابعادی بسیار وسیع تر در سطح جوامع مسلمین، بلکه جوامع بشری خواهد داشت که بسیار به هدف و فلسفه امامت نزدیکتر است. بدون شک ائمه علیهم السلام بسیار خواهان این امر بودند که هدایت و تعالیم و تبیین و تفسیر آنان در مورد دین و نشر حقایق و معارف اسلام، در چنان ابعاد (ی که ذکرشد) متحقق گردد و بخاطر همین هم مبارزه می کردند.
و ثانیاً: جهاد علمی و فرهنگی ایشان در همان ابعادی هم که صورت می گرفت، بیگانه با جهاد و مبارزه ی سیاسی آنان و جدا از آن نبود، بلکه کاملا در راستای مبارزه سیاسی و دارای اهداف و ابعادی دقیقاً هم جهت با مقابله و رویاروئی با طاغوت و خلیفه ستمگر بود و ما تا حدودی این مسئله را در مقالاتی که پیرامون شخصیت امام صادق علیه السلام در مجله به چاپ رسیده، توضیح داده ایم.
نهضت علوی
2) حفظ «نهضت علوی» از مهمترین دستاوردهای امامان
بدنباله ی آنچه گذشت، نکات ارزشمند دیگری نیز در نوشتار مورد ذکر، به چشم می خورد از جمله:
دلیل این مدعا
علاوه بر آنچه در توجیه و تعلیل مدعای مذکور- یعنی تشکیل نظام الهی بعنوان بزرگترین هدف مبارزات ائمه گفتیم، یکی از مهمترین دلائل دیگر آن، زندگی پر از سختی و دشواری و ایثارگرانه ائمه و یاران ایشان است. اگر ائمه علیهم السلام و یاران ایشان دارای چنین هدفی نبودند، حکام و خلفای ستمگر چه انگیزه ای برای روبرو شدن با آنان و حبس و شکنجه و کشتار ایشان داشتند؟ بنابراین چنان زندگی پر خطر و پرماجرا و مرارت بار و سخت، خود، دلیل بزرگ و مهمی برای آن مدعا است.
برنامه ی دراز مدت
نکته ی مهم دیگر این است که تحقق آن هدف مقدس، یعنی تشکیل نظام و حکومت اسلامی در چنان شرایطی، کاری در نهایت سختی و مشقت بوده که نیاز به مقدمات و زمینه سازی و برنامه های دراز مدت داشته است و لذا «ائمه علیهمالسلام، از دوران امام سجاد علیهالسلام و بعد از حادثه عاشورا به زمینهسازی درازمدت برای این مقصود پرداختند. در تمام دوران صدوچهل ساله میان حادثه عاشورا و ولایتعهدی امام هشتم علیهالسلام جریان وابسته به امامان اهل بیت یعنی شیعیان، همیشه بزرگترین و خطرناکترین دشمن دستگاههای خلافت بهحساب میآمد.» در این مدت، نهضت علوی، یعنی مبارزات تشیع، با پیش آمدن زمینه های آماده ای، چند بار به پیروزی نهائی نزدیک شد، اما بر اثر موانعی، از جمله، عدم یاری کامل مردم، فاش شدن اسرار و مهمتر از همه، دستگیری و حبس و شهادت امام علیه السلام-که محور و مرکز اصلی این نهضت بود- بتأخیر می افتاد «و هنگامیکهنوبت به امام بعد میرسید، اختناق و فشار و سختگیری بهحدی بود که برای آماده کردن زمینه به زمان طولانی دیگری نیاز بود.» از بزرگترین کارها و هنرهای ائمه علیهم السلام در میان طوفان سخت این حوادث، حفظ و گذراندن تشیع که همچون جریانی کوچک امام عمیق و تند و پایدار بود از لابلای گذرگاههای دشوار و خطرناک به حساب می آید و بدین جهت «خلفای اموی و عباسی در هیچ زمان نتوانستند با نابود کردن امام، جریان امامت را نابود کنند و این خنجر برنده همواره در پهلوی دستگاه خلافت، فرورفته ماند و بهصورت تهدیدی همیشگی آسایش را از آنان سلب نمود.»
تعبیر منصور، خلیفه سفاک و قدرتمند عباسی درباره ی امام ششم علیه السلام به اطرافیان این بود: «این است آن استخوانی که در گلوی خلفا گیر کرده بطوریکه نه قدرت کنار زدن او را دارند و نه جرأت کشتن او را»!3
و نیز متوکل، دیگر خلیفه مقتدر عباسی درباره ی امام دهم علیه السلام به اطرافیان خود می گفت: و یحکم قد اعیانی امر ابن الرضا علیه السلام، یعنی: وای بر شما! (شما بگوئید) من چکنم، آخر این «ابن الرضا» (یعنی امام هادی علیه السلام) مرا بیچاره و عاجز کرده است!4
و نیز به وزیر خود می گفت ای وای که) ما از دست آل ابیطالب چه می کشیم نمی بینی که یا گرفتار قیام یک حسنی هستیم یا یک حسینی... که از روی نادانی (!) شمشیرهای ما را برای ریختن خون خود، فرا میخوانند...!5
این امور نشان می دهد که: از بزرگترین مظاهر مبارزه ائمه علیهم السلام حفظ و تقویت این جریان، یعنی نهضت علوی و خط سرخ تشیع در میان طوفان سهمگین و اختناق سنگین سلطه خلفا بوده است و نیز اینکه: چرا ائمه علیهم السلام کمتر در مبارزه و برخورد نظامی مستقیم «ظاهر» می شدند، گرچه در سنگر «حاضر» بودند، یعنی اگر چه در مبارزه مستقیم «ظهور» نداشتند، اما در صحنه ی مبارزه «حضور» دائم، فعال و خستگی ناپذیر داشتند و نیز اینکه: «تقیه» یعنی چه؟، و نیز به خوبی نشان می دهد که: امامان علیهم السلام عمیقاً و سخت در حال زمینه سازی و برنامه درازمدت برای هدف مقدس و والای خویش بودند.
سنگر پیروز
3) امام رضا علیه السلام، در سنگر همیشه پیروز اهل بیت
نوشتار مذکور، بعد از تمهید این مقدمات به بیان قسمتی از حیات سیاسی امام هشتم علیه السلام می پردازد که خلاصه و فشرده ی آن از نظر گرامیتان میگذرد:
1- گرچه تاریخ ترسیم روشنی از دوران دهساله زندگی امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنجساله جنگهای داخلی میان خراسان و بغداد به ما ارائه کند اما به تدبر میتوان فهمید که امام هشتم در این دوران همان مبارزه درازمدت اهل بیت علیهمالسلام را... با همان جهتگیری و همان اهداف ادامه میداده است.
2- مأمون می دید که: الف- خلفای سلف او با همه ی قدرت و سخت گیری و حتی هارون با آن سطوت و حشمت خود مخصوصاً با حبس و شهادت امام هفتم علیه السلام، نتوانستند نهضت تشیع را ریشه کن و حتی متوقف و محدود کنند. ب- پس او (مأمون) که نه اقتدار آنها را دارد و نیز تضعیفات و مشکلاتی هم در اثر جنگهای داخلی میان بنی عباس بوجود آمده، باید با چشم جدی تری به خطر نهضت علویان بنگرد. ج- به خصوص که در فاصله ی پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آنروز، به گمان زیاد، این نهضت آمادگی بیشتری برای برافراشتن پرچم حکومت علوی پیدا کرده است. از این جهت بود که مأمون امام هشتم علیه السلام را به خراسان فرا خواند.
اهداف مامون
4) اهداف مامون از این دعوت چه بود؟
اهداف مأمون را می توان چنین خلاصه نمود:
1- تبدیل صحنه ی مبارزات حاد انقلابی شیعیان به عرصه ی فعالیت سیاسی آرام و بی خطر، کشاندن امام از میدان مبارزه انقلابی به میدان سیاست و به صفر رساندن کارآئی نهضت تشیع که روزبه روز بر اثر استتار و اختفا (تقیه) گسترش می یافت، بی ارزش کردن تفکر شیعی و تنزل دادن آن از حد یک تفکر شیعی و تنزل دادن آن از حد یک تفکر مخالف دستگاه به چیزی در ردیف بقیه ی عقائد و افکار معمولی در جامعه
2- تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عباسی و مشروعیت دادن به این خلافت ها که (غاصبانه بودن آنها) همواره جزو اصول اعتقادی شیعه به حساب میرفته است، تخطئه اعتقاد و ادعای دیگر شیعه مبنی بر زهد و پارسایی ائمه نسبت به دنیا...
3- کنترل کانون دائمی مبارزه، یعنی شخص امام و نیز سران و گردنکشان و سلحشوران علوی
4- فاصله انداختن تدریجی بین امام (که یک عنصر مردمی و قبله امیدها و مرجع سوالها و شکوه ها است) و بین مردم و عواطف و ارتباط آن و از بین بردن رنگِ مردمی بودن امام.
5- کسب وجهه و حیثیت معنوی برای خود
6- سوء استفاده از وجود امام به عنوان یک شخصیت عظیم معنوی و دارای حیثیت و حرمتی بی نظیر و تبدیل آنحضرت به یک توجیه گر دستگاه خلافت (البته به پندار غلط مأمون) بطوری که امام خطاها و جنایات آنان را سرپوش گذارده و هیچ نغمه مخالفی هم نتواند خدشه ای به دستگاه آنان وارد سازد.
چنانچه ملاحظه می شود این امور بیش از شش هدف می باشد و بجز اینها باز اهداف دیگری را نیز می توان برای مأمون تصور نمود.
تدابیر
5) تدابیر و سیاست های امام رضا علیه السلام
در برابر این سیاست ها و اهداف شیطانی، عمیق، پیچیده، پخته، زیرکانه و موثر و کارساز مأمون، امام رضا علیه السلام که باید از یکطرف رسالت امامت و رهبری اسلام را انجام دهد، نهضت علوی را حفظ نماید، مقابله و رو در رو بودن با حاکمیت غاصبانه و شیطانی باطل را تحقق بخشد و در عین حال از مجاری و وسائل طبیعی و معمولی نیز حرکت نماید، چه تدابیر و سیاستهائی داشت؟ در این زمینه نیز بطور خلاصه می توان گفت:
1- تشریح و تبیینِ اجباری بودنِ سفر خود از همان اولین لحظات و پاشیدن بذر کینه و خشم و بدبینی نسبت به مأمون در دل ها با رفتار و کردار و گفتار و با زبان دعا و اشک
2- رسوا کردن مأمون با استنکاف و نپذیرفتن خلافت و بعد ولایتعهدی را مگر آنگاه که امام جداً تهدید بقتل شد. شهرت و رسیدن این خبر به گوشها و مقایسه ی آن با مواضع مأمون که حتی برای خلافت، برادر خود را می کشد، کافی بود که نتیجه آن، عکس توطئه ی او در مورد امام هشتم علیه السلام باشد.
3- شرط امام در پذیرفتن ولایتعهدی مبنی بر عدم دخالت مطلق در امور دستگاه، بیشتر اهداف مأمون را نقش بر آب می کرد. یکی از نتایج این موضع امام، نشان دادن مخالفت و ناراضی بودن آنحضرت نسبت بدستگاه بود. رد پیشنهاد مأمون مبنی بر توصیه ی آنحضرت برای آرام کردن مناطق پریشان، یا قبول انجام نماز عید به شیوه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و بر گرداندن آن حضرت را از نیمه راه از جمله نمونه های ضربات امام بر دستگاه و از بین بردن نقشه های مأمون به شمار می رود.
4- از همه مهمتر، «استفاده امام از موقعیت ولایتعهدی برای بر ملا کردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلام و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانها بود»، یعنی حرکتی بی نظیر بعد از سال چهلم هجری تا پایان دوران خلافت.
ارائه قوی ترین استدلالهای امامت در مجالس مناظره، نامه جوامع الشریعه، حدیث معروف امامت در مرو و قصائد فراوان در مدح آن حضرت از جمله مظاهر موفقیت عظیم امام در این حرکت است.
انتشار فضائل اهلبیت در اقطار عالم پهناور اسلامی بعد از هفتاد سال دشنام به ایشان بر منابر و جرأت نداشتن حتی یکنفر برای ذکر فضائل اهلبیت، قوت قلب گرفتن شیعه و محبان، گرایش بی تفاوت ها و بی خبرها به اهلبیت بدین وسیله، طرح و ارائه معارف والای شیعی در جلسات بزرگ درس و مجامع عمومی توسط محدثین و متذکرین شیعه که تا آنروز در خلوت و محدوداً انجام می گرفت و احساس ضعف و شکست دشمنان از جمله دیگر نتایج این حرکت عظیم، حساس، مهم، پرثمر و بی نظیر امام هشتم و موفقیت آن حضرت در مقابله مأمون بود که می خواست اساساً شجره ی طیبه تشیع را ریشه کن و این نور خدا را خاموش نماید.
5- ارتباط هر چه بیشتر امام با مردم بخصوص در مسیر حرکت بسوی طوس و نفوذ علاقه و محبت و عظمت و جذبه و جلوه ی عظیم امامت آن حضرت در دلها و حادثه عظیم حدیث سلسله الذهب در شهر نیشابور و دیگر معجزات و نشانه های آن حضرت در سایر شهرها. این امر درست برخلاف هدف مأمون بود که می خواست ارتباط عاطفی، معنوی و اعتقادی بین امام و امت را قطع یا تضعیف کند و به همین جهت مسیری برای حرکت امام انتخاب نمود که شهرهای معروف به محبت اهلبیت مثل کوفه و قم در سر راه قرار نگیرند.
6- «برخلاف توطئه مأمون، نه تنها سر جنبانان تشیع مجبور به سکوت و سازش نشدند بلکه وضع جدید امام موجب دلگرمی و شور شورشگرانی شد که همواره در کوهها، آبادیهای دوردست و مخفیگاهها عمر خود را گذرانده» و بعضاً به شهادت می رسیدند.
برخی از نتایج حاکی از پیروزی چشمگیر امام و شکست مفتضحانه مأمون را از آنچه گذشت، (در صحنه ی مبارزه ی پنهانی مأمون) چنین می توان بیان نمود:
1- همه می دانند ولی عهد خلیفه در هیچ امری دخالت و آ«را امضاء نمی کند.
2- امام اکنون برای همگان- بخصوص آنان که در سرتاسر مملکت اسلامی فقط نامی از آنحضرت شنیده ، یا آنحضرت را نمی شناختند یا در اثر عدم شناخت با حضرتش دشمن بودند، شناخته شده و به عنوان یک چهره محبوب، مورد ستایش و تجلیل و دارای فضایل و ملاک هایِ برتری و شایسته خلافت معروف گشته است.
3- «مأمون نتوانسته با حضور امام معارضان شیعی را بخود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد، بلکه حتی آن حضرت مایه ی دلگرمی و امان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است.»
4- در مکه و مدینه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام امام رضا علیه السلام به تهمت حرص به دنیا و عشق به امام و منصب از رونق نیفتاده بلکه بر حشمت و عظمت ظاهری و عزت معنوی آن حضرت افزوده شده و مورد ستایش و مدح همگان قرار گرفته بعد از آنکه سالهای متمادی عکس آن جریان داشته است.
5- و از همه مهمتر، جریان تشیع و مکتب و نهضت امامت رشد کرده، شکوفا شده بر ملا گشته و از آن خفا و استتار و غربت بدر آمده است یعنی درست عکس مهمترین هدف شیطانی مأمون که قصد داشت اساساً درخت تشیع، این جریان معارض و مبارزی که همواره چون خاری در چشم سردمداران خلافت های طاغوتی فرو رفته بود را، بکلی نابود سازد.»
6- جلسات مناظره نیز بر خلاف توطئه ی مأمون هر چه بیشتر موجب تجلی مقام علمی و ظهور کمالات و شایستگی های امام علیه السلام و سرکوبی و شکست کلیه مذاهب و مکاتبی شده بود که در برابر مکتب تشیع قد علم کرده و بساطی گسترده بودند.
... و خلاصه آنکه مأمون در تمامی توطئه ها و نقشه های خویش شکست خورده و احساس حقارت و خسارت و ندامت می کرد تا آنجا که سرانجام حضرتش را به شهادت رساند.
نتیجه
نتیجه:
آنچه ما باید در مقطع حساس زمان خود از حیات پربار و عظیم و شگفت امام هشتم علیه السلام اخذ نمائیم، همانا درس مبارزه، سرفرود نیاوردن در برابر ظالم، فداکاری برای احقاق حق و بثمر نشاندن شجره ی طیبه دین خدا و نبرد بی امان تا حصول پیروزی نهائی و چشاندن طعم تلخ شکست و ناکامی در کام منحوس سردمداران کفر و الحاد و دشمنان قسم خورده اسلام و مزدوران کثیف آنان همچون صدام و دیگر همقطاران اوست.
از آن حضرت و دیگر امامان و یاران اهلبیت بیاموزیم که در راه خدا و یاری دین او باید جهاد و تلاش و مبارزه ای پیگیر و پایان ناپذیر خود را ادامه داد و از بذل هیچ چیز دریغ ننمود. ثمره ی خون و جهاد و حبس و شکنجه و زحمات همه ی آن عزیزان تا این زمان، بلکه تمامی پیامبران و اولیاء الهی، اکنون به صورت نظام توحیدی و انقلاب الهی و جمهوری اسلامی ایران، متجلی گشته و روز به روز به سوی اعتلا و اقتدار به پیش می رود. ان شاءالله تا آنگاه که در زیر سایه ی رهبر کبیر انقلاب، بطور کامل زمینه ی ظهور عزت و اقتدار و پیروزی جهانی اسلام به دست توانای حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه فراهم آید و رایت دین حق در سراسر نقاط گیتی به اهتزاز در آید.
به امید آنروز
پی نوشت
1- رجوع به بحار ج 46 از ص 168تا ص 209
2- اصول کافی (با ترجمه) ج 2 ص 187
3- بحار ج 47 ص 167
4- اصول کافی (با ترجمه) – ج 2- ص 428
5- بحار ج 50 ص 213 – ناسخ التواریخ امام هادی علیه السلام ج 7 ص 392
برگرفته از مجله پیام انقلاب شماره ی 166 – شنبه 28 تیرماه 1365