- عقلانيت علمي
- علم امام
- شخصیت علمی امام
- مواسات و دلسوزى
- ادب و نزاكت و ظرافت
- امام در جلسات بحث
- روش او در بحث
- آگاهى از اديان و مكاتب
- تسلط به زبان هاى مختلف
- اعتراف مخالفان
- پرتویی از فروغ دانش
- ديدگاه امام درباره "بدأ"
عقلانيت علمي
عقلانيت علمي شيوه مبارزه امام رضاعلیه السلام
يكي از مهمترين دلايل استمرار خط امامت، تحكيم پايه هاي معرفت ديني در ميان امت اسلامي و تثبيت رهاوردهاي پيامبر خاتم(ص) و تفسير صحيح وحي به تناسب استعداد و نياز و شرايط گوناگون جامعه اسلامي بوده است.
تاريخ امامت نشان دهنده اين واقعيت است كه هر يك از امامان در زندگي سياسي، اجتماعي و علمي خود شيوه خاصي را پيموده و اين به خاطر شرايط متفاوت و نيازهاي متنوع جامعه آنان بوده است. اين در حالي است كه اصول و اهداف و پيام اصلي آنان يكي بوده و كمترين تمايز و مغايرتي با يكديگر نداشته است.
از ويژگيهاي عصر امام رضا(ع)، گسترش و رواج مباحثات ميان اديان و مذاهب است؛ زيرا در آن عصر گرايش جامعه اسلامي و محافل علمي ديني به بحث و گفت وگو، نشان دهنده راهيابي مباحث مختلف فلسفي و كلامي به حوزه محافل اسلامي و همچنين رشد روحيه كاوشگري در ميان مسلمانان است.
از آنجا كه مأمون دستور به ترجمه كتب فلسفي يونان داده بود ، به جهت اهداي جوايز به مترجمان، بسياري از دانشمندان متوجه كتب فلسفه يونان شده و آنها را به زبان عربي ترجمه نمودند.
همين امر سبب شد فلسفه يونان كه عمدتاً برگرفته از آراء و نظريات متوالي و افلاطون و ارسطو بود، وارد مباحثات آزاد ميان اديان و مذاهب گردد و محافل علمي اسلامي را دچار تحرك در مباحثات علمي نمايد. هر چند برخي معتقدند كه مأمون براي مقابله با افكار ائمه(ع) و هجمه قرار دادن مباني اعتقادي مسلمانان، دست به اين كار زد تا سرنوشت اسلام همچون مسيحيت دچار انحراف گردد. اما به هر صورت، استقبال اهل بيت(ع) از مباحث آزاد ميان اديان و حضور آنان در اين ميدان، نشانگر آن است كه آنان مباني اعتقادي اسلام را، داراي پايه هاي برهاني و عقلاني قوي دانسته و اعتقاد داشتند كه معارف دين با عقل و علم قابل دفاع بوده و هست.
امام رضا(ع) با اطمينان به حقانيت دين و واقع گرايي شريعت محمدي(ص)، ضمن استقبال از ژرفكاوي عقلي در مباحث ديني، همواره پرسشهاي ديني را ارج نهاده و پيروان خود را به تأمل و تدبر و مناظره و مباحثه علمي دعوت مي نمايند. بر همين اساس، امام رضا(ع) با حركت علمي همراه با عقلانيت و استفاده از فرصتها در مباحث و دانش سرشار خويش و با احاطه علمي بر مباني اديان و مذاهب ديگر، تحول علمي عظيمي در تاريخ اسلام ايجاد نموده اند. امام رضا(ع) در مواجهه با تغيير ظاهري علمي در جوامع اسلامي كه با ورود كتابهاي ترجمه شده فلسفي يونان انجام پذيرفته بود، با نوسازي قالبها و روشهاي مناظره و مباحثه، يك انقلاب علمي در عصر خويش ايجاد نمود.
تلاش انديشمندان هر جامعه علمي مبتني بر اصول حاكم بر آن جامعه است و در واقع اين اصول است كه به دانشمند مي گويد مسأله چيست و بايد در قالب چه مفاهيم و اصطلاحاتي شكل بگيرد و با كدام اصول و نظريه ها سازگاري دارد، در چنين صورتي اگر انديشمندان نتوانند فضاي حاكم بر جامعه را كه بر اثر تحولات علمي و فرهنگي ايجاد شده است، مديريت نمايند و به آن پاسخ دهند، به لحاظ فكري و انديشه اي وضعيتي بحراني در جامعه ايجاد و چه بسا آرا و نظريات متزلزل و منحرف براي عوام و خواص مسأله انگيز مي شود.
در چنين مواقعي، بايد يك تفكر برتر از دانشمندان (كه در جامعه علمي واحدي به كار مشغولند) موجود باشد تا ضمن ايجاد انقلاب علمي، به مديريت افكار بپردازد و امام رضا(ع)، چنين كاري انجام داده است.
وقتي تحول فكري و فرهنگي در جامعه اسلامي عصر امام رضا(ع) ايجاد شد، مسايل نويني جايگزين مسايل موجود گرديد و معيارها، مباني و روشها نيز تغيير كرد. بر همين اساس، برخلاف برخي از رهبران اديان و مذاهب كه پرسش را زمينه گسترش شبهات و مقدمه شك و بي اعتقادي مي دانستند و در مواجهه با آن دچار گسست فكري مي شدند، حضرت رضا(ع) با اطمينان از مباني ديني و بصيرت و آگاهي، به جاي نقل حكايت، به درك و درايت و با استقبال از تضارب آرا، به مناظره و مباحثه و طرح مسايل نوين دين شناسي مي پردازد.
بزرگترين خدمت حضرت رضا(ع) به اسلام و مسلمانان اين بود كه ايشان با بينش ديني متكي بر قرآن و سنت، از منظر عقلانيت و خرد، معارف ناب الهي را به جامعه بخصوص انديشمندان انتقال داده و تشنگي روحاني آنان را سيراب نمودند.
مهمترين تلاش امام رضا(ع) ارايه تصويري روشن از معارف اسلامي و زدودن انحرافها و افسانه ها از دين بود.
در عصر امام رضا(ع) جامعه اسلامي به شدت از ايده هاي صحيح ديني و الگوهاي ارزشي دور مانده بود كه علت آن ورود و نفوذ افكار و انديشه هاي متفاوت از اديان و آيينها و همچنين فلسفه يونان و هند به جامعه اسلامي بوده است.در چنين وضعيتي، حضرت رضا(ع) تنها از ملازمه عقلي استفاده نكرده، بلكه به فلسفه و حكمت بخشي از پديده هاي هستي و باورهاي ديني پرداخته اند.امام(ع) در مناظرات علمي خويش، تمام عناصر و پديده هاي موجود در عالم را با مباني توحيدي و معرفت ديني تحليل و بررسي مي كردند، لذا يكي از روشهاي امام در مناظرات و مباحثات، بهره گيري از آيات قرآن بود.ايشان با استدلال به قرآن، سخنان حق تعالي را سخن نهايي و ترديدناپذير مي دانستند، در مواردي هم افراد مناظره كننده از اديان ديگر بودند، حضرت با نگاهي هستي شناسانه و با بهره گيري از ملازمات عقلي در مناسبات زندگي بشري و فلسفه هستي، فرد مورد نظر را به سوي توحيد رهنمون مي كردند.
خلاصه اينكه، امام رضا(ع)، با نگرش عقلانيت توحيدي و در جهت استمرار خط امامت، در عصري كه اوج گسترش مباحثات كلامي و فلسفي بوده است، ضمن ايجاد دگرگوني در مباني فلسفي و هستي شناسانه برخاسته از تفكر بشر، با الهام از قرآن و روايات اهل بيت(ع) به تبيين اصول و اعتقادات اسلامي و تحكيم پايه هاي معرفت ديني پرداخته اند
علم امام
علم امام رضا عليه السلام
قيام علمى، ارشاد مردم، تبيين احكام الله، بيان شريعت كه از وظايف خاص اولياء الله است، هيچ وقت از امام رضا صلوات الله عليه فوت نشد و يكى از كارهاى اساسى آن حضرت بود، چه در مدينه و چه در مرو. احكام بسيارى در كتب احاديث از يادگارهاى آن حضرت است، كافى است در اين باب فقط فهرست عيون اخبارالرضا را كه صدوق عليه الرحمة درباره آن حضرت نوشته است مطالعه كنيم .
شيخ طوسى عليه الرحمة در رجال خود سيصد و هفده نفر از روايان را تحت عنوان «اصحاب الرضا» نام برده كه همه از آن حضرت كسب فيض كرده و به افتخار حديث رسيده اند. 1 مردان بزرگى امثال احمد بن أبى نصر بزنطى، احمد بن محمد بن عيساى اشعرى، ادريس بن عيساى اشعرى، عبدالله بن جندب بجلى، حسن بن على وشا، محمد بن فضيل كوفى و ديگران .
سيد محسن امين فرموده: جماعتى از اهل تأليف از او نقل حديث كرده اند، از جمله: ابوبكر خطيب در تاريخ خود، ثعالبى در تفسيرش، سمعانى در رساله اش، ابن معتز در كتابش، و ديگران. حافظ عبدالعزيزبن اخضر در كتاب معالم العترة الطاهرة گويد: عبدالسلام بن صالح هروى، داوود بن سليمان، عبدالله بن عباس قزوينى از وى نقل حديث كرده اند. 2
على بن محمد بن جهم با آنكه ناصبى و از دشمنان اهل بيت است، 3، نقل مى كند: در مجلس مامون بودم كه على بن موسى الرضا نيز حضور داشتند، مأمون از اخبارى كه اشعار بر عدم عصمت انبياء دارند از او سؤال مى كرد، او به هر يك جواب مى داد، مأمون پس از شنيدن جواب مى گفت: «اشهد انك ابن رسول الله حقا».
و گاهى مى گفت: «لِلّه دّرك يابن رسول الله» و گاهى مى گفت: «بارك الله فيك يا اباالحسن»و نيز مى گفت: «جزاك الله عن انبيائه خيراً يا أبا الحسن» و چون به همه سؤالات جواب داد، مأمون گفت: يا ابن رسول الله! قلبم را شفا دادى و آنچه بر من مشتبه بود روشن فرمودى، خدا تو را از جانب انبياء خودش و از اسلام جزاى خير بدهد.
على بن محمد بن جهم اضافه كرد: چون صحبت تمام شد، مأمون براى نماز برخاست و دست محمد بن جعفر را كه حاضر بود گرفت و من در پى آن دو روان شدم. مأمون به محمد بن جعفر گفت: پسر برادرت را چگونه ديدى؟ گفت: داناست، نديده ايم كه از كسى علم آموخته باشد.
مأمون گفت: پسر برادرت از اهل بيت پيامبر است كه درباره آنها فرموده: «ألا انّ ابرارَ عترتى و أَطائب أَرومتى ، احكمُ الناس صغاراً و اعلم الناس كباراً، لا تُعِلّمُوهم فانّهم اعلم منكم، لا يخرجونكم من بابِ هُدى، و لا يُدخِلُونكم فى باب ضلال» 4.
آنگاه حضرت رضا صلوات الله عليه به منزل خود بازگشت، فرداى آن روز به محضر آن حضرت رفتم و سخن مأمون و جواب عمويش محمد بن جعفر را به وى رساندم، امام خنديد وفرمود: پسر جهم! آنچه از مأمون شنيدى فريبت ندهد. به خدا قسم كه او بزودى با حيله مرا مى كشد و خدا از او انتقام مرا خواهد گرفت. صدوق رحمة الله فرمود: اين حديث از طريق ابن جهم عجيب است كه او از دشمنان و مغبضين اهل بيت بود.
پى نوشتها:
1- رجال طوسى: 366 - 396.
2- سير الائمه: ج 4 ص 141.
3- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
4- عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 195 - 204 بطور تفصيل، بحار: ج 49 ص 180.
5- با اختصار و نقل به معنى ترجمه شده است .
6- گفته هاى مأمورن پرده از روى بسيارى از كارها بر مى دارد چنان كه در فصل قبول ولايت عهدى اجبارى بود، آمده است .
7- عيون اخبار الرضا: ج 2 ص 168 - 172 بحار: ج 49 ص 180 - 185.
منبع: خاندان وحى، سيد على اكبر قريشى، صص 604 – 570
شخصیت علمی امام
شخصیت علمی امام هشتم(ع)
امام هشتم(ع)، چونان نياكان وارستهاش، از مقام علمى والايى برخوردار بود، تا آن جا كه وىرا«عالم آل محمد(ص)» لقب دادهاند.
اباصلت از محمدبن اسحاق بن موسى بن جعفر(ع) نقل كرده است:
«امام موسى بن جعفر(ع)، به فرزندانش مى فرمود، برادرتان، على بن موسى، داناى خاندان پيامبر(ص) است. نيازها و پرسش هاى دينى خود را از وى فرا گيريد و آنچه را به شما تعليم داد، به خاطر بسپاريد، چه اين كه بارها پدرم امام صادق(ع) به من فرمود: داناى خاندان پيامبر(ص) در نسل توست و اى كاش من او را درك كرده و مىديدم.»
«هذا اخوكم على بن موسى عالم آل محمد(ص) فاسالوه عن اديانكم و احفظوا مايقول لكم، فانى سمعت ابى جعفر بن محمد غير مرة يقول لى ان عالم آل محمد(ص) لفى صلبك و ليتنى ادركته.» با توجّه به اين كه در ميان ائمه، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مجال بيشترى براى تشكيل محافل علمى و نشر علوم اهل بيت پيدا كردند، و با اين حال امام رضا(ع) كه در اين زمينه مجال كمترى يافت عنوان «عالم آل محمد» را دريافت كرده است، مىتوان اين گمان را درست دانست كه مناظرات و مباحثات علمى و اعتقادى آن حضرت از چنان اهميت و امتيازى برخوردار بوده است كه به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.
مواسات و دلسوزى
مواسات و دلسوزى نسبت به ديگران
يك انسان با ايمان كه در مقام رهبرى جاى دارد بايد در باره ديگران خواهان امورى باشد كه در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگى مى نمايد، و هر گونه شر وبدى را كه براى خويشتن نمى پسندد براى ديگران نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابرانديشى و مواسات با ديگران، بيانگر روح و ايمان و حاكى از حس تعاون و هماهنگى همبستگى با آنها مى باشد.
در طى احاديث صحيح اين سخن نظر جلب نظر مى كند كه « هيچيك از شما نمى تواند براى دريافت عنوان « مؤمن » آمادگى كسب كند، مگر آن گاه كه نسبت به برادر ايمانى خود خواهان امورى باشد كه آنها را براى خويش نيز خواهان است ».
رعايت اين نكته اخلاقى در مورد زيردستان از اهميت ويژه اى برخوردار است، و طى احاديث متعدّدى به همه انسانها گوشزد شده كه بايد از رنج ديگران غافل نمانند و همبستگى خود را با آنها فراموش نكنند، چرا كه اين زيردستان چشم اميد به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و كمبودهاى مادى و معنوى آنان به وسيله آنها تأمين و جبران گردد، و از اين رهگذر حال پريش و نابسامان آنان سامانى گيرد و تا دردها را اندكى تسكين دهند. يك انسان بيدار و هشيار زيردستان و محرومان را فراموش نمى كند و بيچارگان را از ياد نمى برد.
يكى از صفات برجسته امام رضا عليه السلام مواسات و همدردى با محرومان بوده است؛ و در طى زيارت آن حضرت اين خصيصه بزرگ اخلاقى او مطرح شده و به وى چنين خطاب مى شود:
السلام على غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فريادرس بيچارگان، و سلام به آن كسى كه سرزمين خراسان به بركت وجود او به سان خورشيدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا عليه السلام هرگز از شكم گرسنه و رنجها و آلام بينوايان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئى آن حضرت مى گستردند همه خادمان را كنار سفره خود مى نشاند، حتى از دربان و نگهبان نيز غافل نمى ماند.
و آن گاه كه تنها مى شد [ وفراغتى براى او فراهم مى آمد ] همه اطرافيان خود را اعم از كوچك و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پيرامون خود جمع مى كرد و با آنها به گفتگو مى نشست و با آنان مأنوس مى شد و آنها را نيز باخود مأنوس مى ساخت [ و خود را تا حدَّ موقعيّت و منزلت آنان تنزل مى داد و آنها را درحد مقام و موقعيت خود ارج مى نهاده و فرازمند مى ساخت تا احساس خفت و سبك وزنى نكنند، و شخصيت خويش را فرومايه و ناچيز نينگارند، و سرانجام با چنين تدبيرى ظريف، برابرى خود با آنها و برابرى آنها را با خودـبا وجود اين كه از نظر ظاهرى در يك پايگاهى عالى قرار داشتـبدانها اعلام مى نمود. امام با كمال صراحت به همه انسانها گوشزد مى كند كه تمام افراد انسانى و مردم با ايمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهرى نمى تواند آن چنان امتيازآفرين باشد كه طبقات محروم را از طبقات ديگر بيگانه سازد ].
امام رضا عليه السلام هيچ خادمى را كه سرگرم غذا خوردن بود به كار نمى گرفت، مگر آن گاه كه از تناول غذا فارغ مى شد، و به آنها مى فرمود:
در حالى كه سرگرم تناول غذا هستيد، وقتى من از جاى خود بر مى خيزم از جاى خود بلند نشويد؛ بلكه سرجاى خويش بنشينيد تا از خوردن غذا فارغ شويد.
كلينى در « الكافى » در طى روايتى كه به مردى از اهل بلخ مى رسد چنين ياد كرده است كه مى گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا عليه السلام بودم، يكى از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را كه از اهل سودان بوده اند كنار سفره دعوت كرد تا در معيت آنها غذا تناول نمايد [ نشستن اين بينوايان در كنار سفره آن حضرت براى يكى از ياران اوـكه امام و احساسِ انسانى و الهى او را درست باز نيافته بودـگران و ناخوش آيند آمد؛ لذا ] عرض كرد: اگر سفره اى جداى از سفره خويش براى اين بينوايان سيه چرده و رنگين پوست تمهيد مى كرديد بهتر به نظر مى رسيد؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارك و تعالى يكى است، پدر و مادر همه ما يكى است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در گرو اعمال و كردارهاى آنها است [ نه رنگ پوست و يا ساير امتيازاتِ پوشالى صورى ].
امام رضا عليه السلام همواره بر سر مخالفت با هواى نفس بوده و گوش جان و دلش شنواى اين آواى آسمانى بود كه:
فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْريكَ مَا العَقَبَه، فَكَُ رَقَبَة، اَوْاطعام فى يَوم ذى مَسْغَبَة، يَتيماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسكيناً ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب ميمنه و ياران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مى گيرند بايد بدانند كه گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و يا اطعام ـ در روزگار قحطى و كمبود غذا ـ به خويشاوندان گرسنه و يا خاك نشينان بينوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مى فرمود ظرف بزرگى در دسترس خود قرار مى داد و از هر نوع خوراكى كه در سفره بود از بهترين قسمتِ آن برمى داشت و در ميان آن ظرف مى نهاد، و دستور مى داد كه آن را ميان تهيدستانِ گرسنه و بينوا تقسيم كنند. و بدين سان با مستضعفان به همدردى مى نشست و بر درون خسته و پريش آنان مرهم مى نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا عليه السلام به مستضعفان ارج مى نهاد و خلأ معنوى و روحى و كمبودهاى مادى آنها را با گرامى داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاى مادى جبران مى فرمود.
حال بايد ديد كه در برابر مستكبرانِ زمان چه موضعى را انتخاب مى كرد و با چه كيفيّتى با آنها رفتار مى نمود؟
مى نويسند: وقتى فضل بن سهل، يعنى « ذوالرياستين » حضور امام رضا عليه السلام رسيد، يك ساعت بر سر پاى ايستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا آنكه سر بلند كرد و...
..به او گفت: چه حاجت داري؟
عرض كرد: سرور من! اين نامه اى است كه اميرالمؤمنين! مأمون براى من نگاشته است.
... شما چون وليعهد مسلمين هستيد سزاوارتريد كه همسان با عطاياى مأمون مرا مشمول بخشش خود سازيد.
فرمود: نامه را بخوان ...
و آن نامه بر روى پوستى بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زيادى بر سر پاى ايستاده تا خواندن نامه را به پايان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهى براى هميشه بپرهيزى هر چه از ما مى خواهى از آنِ تو است.
امام رضا عليه السلام با اين بيان كوتاه نقشه فضل را در محكم كارى هدفش خنثى ساخته و حتى به او اجازه نشستن نداد، تا آن كه فضل بن سهل با حالتى سرافكنده و خفت آميز محضر آن جناب را ترك گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها يكى از نمودارترين خصلت هاى روحى امام رضا عليه السلام بود كه به اين خصيصه سترك و شكوهمند اخلاقى تا واپسين لحظات عمر خويش سخت پاى بند بود و مى دانست و نيز مى خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام كند كه در طريق رسيدن به سعادت و نيكبختى دنيا و آخرت بايد درد و رنج توان ربودگان و بينوايان را فراموش نكرد؛ وگرنه بايد جامعه انسانى در انتظار سقوط و نابودى آغوش بگشايد و آماده هر گونه بلا و آسيبهاى سخت دنيا و آخرت باشد.
از ياسر، خادم امام رضا عليه السلام روايت شده است:
آن گاه كه مسافت ميان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن على بن موسى الرضا عليه السلام بيمار شد، و سرانجام به طوس در آمديم وبيمارى آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزى در طوس مانديم. مأمون روزى دو نوبت به بهانه عيادت نزد آن حضرت مى آمد. در واپسين روز حيات آن حضرت كه امام رضا عليه السلام در آن روز از دنيا رفت، دچار ضعف شديدى بود، پس از آن كه نماز ظهر را اقامه نمود ...
... به من فرمود: آيا مردم ناهار خوردند؟
عرض كردم: سرورمن! با چنين حالى كه شما در آن به سر مى بريد چه كسى حاضر است غذا صرف كند؟
امام رضا عليه السلام از جاى برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازيد...
... همه خادمان و اطرافيان را بلااستثنا كنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها اظهار تفقّد مى فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مى داد. وقتى مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براى زنان غذا بفرستند. غذا براى زنها فرستادند و آن گاه كه آنها نيز غذا صرف كردند ضعفِ مزاجِ امام عليه السلام آن چنان شديد گشت كه بيهوش شد و فرياد و شيون بلند شد
ادب و نزاكت و ظرافت
ادب و نزاكت و ظرافت
در شرح حال وسيرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خويش بر كسى جفا نكرد و بر وى ستم نراند.
تا سخن كسى به پايان نمى رسيد سخن نمى گفت و گفتار او را قطع نمى كرد.
حاجت هيچ كسى را در صورت قدرت و توانايى رد نمى نمود.
پاى خود را هرگز در مقابل كسى دراز نكرد.
هرگز كنار هيچ جليس و همنشينى بر چيزى تكيه نمى كرد.
هيچ يك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمى كرد؛ بلكه تبسّم مى فرمود.
آن حضرت در تابستانها روى حصير جلوس مى نمود، و زمستانها روى پلاس مى نشست.
جامه هاى خشن مى پوشيد، اما هنگامى كه در ميان مردم ظاهر مى شد داراى سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظريف و لطيف انجام مى گرفت كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمى گرديد؛ لذا نوشته اند كه...
بسيار احسان مى كرد و بخششها را پنهانى انجام مى داد، و اكثر اين خيرات را در شبهاى تار [ و بى سر وصدا ] برگزار مى كرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم كلينى ( رضوان الله عليه ) در كتاب خود روايتى از « اليسع بن حمزه » آورده است كه مى گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم كه گروه زيادى از مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مى كردند. در اين اثنا مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليك يا ابن رسول الله! من يكى از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مى گردم و تمام موجودى ِ خود را از دست دادم و چيزى براى من باقى نمانده كه با آن بتوانم حتى يك منزل از منازل سفر را طى كنم. چاره اى در باره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم باز گردانيد، كه من در شهر وديارم فردى توانمند و مالدار مى باشم. به من كمك كنيد كه وقتى به وطنم رسيدم از جانب شما به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش كنم؛ چون تهيدست و مستحق اِمداد مالى نيستم. حضرت به او فرمود: بنشين كه خداى تو را رحمت كناد. سپس آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن كه مردم از پيرامون او پراكندند، و فقط آن مرد خراسانى و سليمان جعفرى و خيثمه و من در آن جا مانديم. حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اى گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بيرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟
عرض كرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن تأمين كن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء كمك كني، و از سراى ي من خارج شو كه من تو را نبينم و تو نيز مرا نبينى [ كه مبادا هر دو شرمسار گرديم ].
سليمان به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاى فراونى به اين مرد مرحمت فرمودى و او را مورد مهر خويش قرار دادى ، چرا از پشت در و از خفا اين كار را برگزار فرمودى ؟
فرمود: بيم آن داشتم كه ذل و خوارى سؤال و خواهندگى را از رهگذر بر آوردن نيازش در چهره او مشاهده كنم. آيا نشنيده اي كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة، والمذيع بالسيّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، كسى كه پنهانى و بى سرو صدا احسان مى كند اين كار او معادل با هفتاد حج مى باشد، و كسى كه بدى و گناه را افشا و آشكار مى سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و آن كه گناه و بدى را مخفى مى دارد اميد آمرزش براى او وجود دارد...
سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است كه:
متى آته يوماً اطالب حاجة رجعت الى اهلى و وجهى بمائه
آن كسى را مى ستايم كه اگر روزى براى حاجتى نزد او روم، به سوى اهل و عيالم در حالى باز مى گردم كه آبروى من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگى نباشم.
نيز كلينى آورده است كه...
ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اى از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مى خواست خاموش شود. ميهمان براى ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا عليه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ميهمانان خود را بكار نمى گيرم [ بلكه مقدم آنها را گرامى داشته و از هيچ گونه ادب ونزاكتى نسبت به آنها دريغ نمى ورزيم ].
بدين اميد كه خداى متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت اخلاقى اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرين و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگانى به كار بنديم اين نوشته را به پايان مى برم، و شفاعت او را در روزى از خدا مى طلبم كه هيچ عاملى جز قلب سليم و دل پالوده از آلودگى ها سود نمى بخشد.
امام در جلسات بحث
برخورد امام در جلسات بحث و مناظرات
دستگاه خلافت عباسى، با اهدافى خاص، از انديشمندان مذاهب و فرقههاى گوناگون، دعوت مىكرد و آنان را رو در روى امام(ع) قرار مىداد. با مطالعه در شخصيت، روحيات و افكار مامون،آشكار مىشود كه او از تشكيل چنين جلسات و همايش هايى، اهدافى سياسى را دنبال مىكرد، هر چند شخصاً به مباحثات علمى علاقهمند بود، ولى مامون به عنوان خليفه، شخصى نبود كه بخواهد با اينگونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانيت خاندان پيامبر(ص) را به نمايش بگذارد و شخصيتى را كه مورد توجّه انقلابيون آل على(ع) بود، در جامعه مطرح كند و علم و شكوه و شايستگى و برترى آنان را به ديگران بنماياند، بلكه در پس اين تلاش ها، اهدافى سياسى داشت و چه بسا بى ميل نبود كه در اين نشست ها، براى يك بار هم كه شده، امام از پاسخگويى به پرسش ها عاجز بماند!
به هر حال، عليرغم اهدافى كه مأمون دنبال مى كرد، نتايج آن جلسات مايه شكوه و عظمت امام و بهره علمى و اعتقادى شيعه شد.
عبدالسلام هروى كه در بيشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است، مى گويد:
هيچ كسى را از حضرت رضا(ع) داناتر نديدم و هيچ دانشمندى آن حضرت(ص) را نديده، مگر اين كه به علم برتر او گواهى داده است. در محافل و مجالس كه گروهى از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان مختلف حضور داشتند بر تمامى آنان غلبه يافت، تا آنجا كه آنان به ضعف علمى خود و برترى امام(ص) اذعان و اعتراف داشتند.
ابراهيم بن عباس، گواه ديگرى از حاضران و ناظران اين گونه جلسات بوده و مى گويد:
حضرت رضا(ص) هيچ مساله اى را بدون پاسخ نمى گذاشت. در علم و دانش كسى را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح مىساخت پاسخ كامل آن را دريافت مىكرد و آنچه حضرت(ص) مىفرمود، مستند به قرآن بود.
خود آن گرامى در اين زمينه مى فرمود:
«در روضة حرم پيامبر(ص)، مى نشستم و عالمان مدينه هرگاه در مساله اى با مشكل روبرو بودند و از حل آن ناتوان مىماندند، به من رو مىآوردند و پاسخ مىگرفتند.»
- «كنت اجلس فى الروضة و العلماء بالمدينة متوافرون، فاذا اعيى الواحد منهم عن مسالة اشاروا الى باجمعهم و بعثوا الى المسائل فاجيب عنها ».
روش او در بحث
روش او در بحث
او در بحث خود با ديگران روش خاصي را اعمال ميكرد و آن اين بود كه راه را بر خصم نمي بست بلكه آزادش مي گذاشت تا به هر صورتي كه ميخواهد همة مسائل خود را بيان كند. در بحث همچنان پيش ميرفت كه راه را بر خود بسته ببيند و آنگاه امام قدم به پيش مينهاد و مباحث خود را مطرح ميكرد به طوري كه فرد خود قانع ميشد و درمييافت كه چه خطا و اشتباهي در استدلال است. امام در شيوه هاي بحث خود از روشهاي جدال، حكمت و راه موعظه استفاده ميكرد. و گاهي هم براي افراد بي محتوا ولي گستاخ از شيوة كرامت واعجاز استفاده ميكرد.
از شيوه هايي كه امام در بحث خود به كار مي برد اين بود كه او با هر قومي به زبان همان قوم سخن مي گفت و با طرفداران تورات از تورات و با طرفداران انجيل از متن انجيل حرف مي زد. حتي نوشته اند او با صابئين به زبان عبريشان، با زردشتيها به زبان پارسي احتجاج ميكرد و آنها را در كار خود مجاب مي ساخت. او حتي در سر سفرهاي كه در برابر اقوام مختلف قرار ميگرفت براي خوش آمد مهمانان مطايباتي داشت و اين مطايبات را به زبان آنان بيان ميكرد. حتي از او آمده است كه گاهي به زبان فارسي با ايرانيان حرف ميزد و اين امر براي آنان بسيار خوشايند بود و احساس انس و صفاي بيشتري با امام ميكردند
آگاهى از اديان و مكاتب
آگاهى امام(ع) از اديان و مكاتب
امام(ع) علاوه بر اين كه براى پرسش هاى مختلف عالمان اديان و مكاتب پاسخى درخور داشت، برمبناى اعتقادى شخص مخاطب نيز سخن مىگفت و استدلال مىكرد و اين مظهر ديگرى از توانمندى علمى امام(ع) بود. امام(ع) با اهل تورات، به توراتشان، با رهروان انجيل، بر مبناى انجيل و با حاملان زبور، به زبور و... سرانجام با هر فرقه و گروهى با مبانى خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال مىنمود.
محمدبن حسن نوفلى، از اصحاب حضرت رضا(ع) مى گويد:
هنگامى كه حضرت رضا(ع) به مرو گام نهاد، مامون به وزيرش، فضل بن سهل دستور داد، تا چهره هاى سرشناس علمى و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه هاى مختلف را كه در علم مناظره و جدل از ديگران ممتاز بودند، فراخواند و در روزى معين مناظرهاى علمى ترتيب دهد.
فضل، از جاثليق، راس الجالوت، دانشمندان صابئى، هرابذه ، اصحاب زرتشت، رئيس اسقف ها. (لقب دانشمندان يهودى)، - پيروان حضرت يحيى كه برخى از آنان به ستاره پرستى رو آوردند. - بزرگان زرتشتيان (بنابر ديدگاهى، بزرگان و دانشمندان هند كه در آتشكده فارس خدمت مىكردند)، المنجد ماده هرب. قسطاس رومى و گروهى ديگر از متكلمان از جمله دانشمندان رومى كه در علم پزشكى تبحر دارند دعوت كرد و اجلاس مقدماتى تشكيل شد، خليفه نيز در آن حضور يافت و ضمن ابراز خرسندى از تجمع عالمان، گفت: «شما مشهورترين و سرشناسترين چهرههاى اين زمان هستيد. هدف از اين اجلاس آن است كه با اين ميهمان حجازى (امام رضا عليه السلام) وارد بحث و گفت و گو شده، هر كدام به ارائه منطق و برهان خود پردازيد.
حاضران در جلسه، آمادگى خود را براى تامين خواسته هاى خليفه اعلام داشتند و عهد كردند تا تمام توان علمى خود را به نمايش گذارند.
محمد بن حسن نوفلى، روايت كننده حديث مى گويد:
من، در كنار امام بودم كه «ياسر خادم» وارد شد و جهت شركت در جلسهاى كه براى روز بعد مقرر شده بود، دعوت مامون را به امام(ص) ابلاغ كرد.
امام(ع) در پاسخ فرمود:
سلام مرا به او - مامون - برسان و بگو مى دانم مراد تو چيست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.
«ابلغه السلام و قل علمت ما اردت و اناصائر اليك بكرة ان شاء الله.» بعداز آن كه فرستاده مامون، بيرون رفت، امام فرمود:
نظر تو درباره اين همايش اهل شرك و صاحبان انديشه هاى گوناگون چيست؟
عرض كردم: هدف خليفه آزمودن شماست و اين طرح مزورانه بنايى سست و بى اساس است.
حضرت فرمود: اجلاس را چگونه پيش بينى مى كنى؟
گفتم، اين افراد كه به فراخوان دعوت شده اند، با دانشمندان متفاوتند، زيرا عالمان در برابر دليل و برهان، خاضعند، ولى اينان به اصحاب انكار شهرت دارند و كارشان مغالطه است و زير بار سخن حق نخواهند رفت؛ بهتر آن است كه از ايشان دورى گزينيد.
حضرت (ع)، ضمن تبسمى فرمود: آيا نگران هستى، مبادا دلايل من كافى نباشد؟
عرض كردم، اميدوارم خداوند تو را بر آنها پيروز گرداند.
امام فرمود: دوست دارى بدانى كه چه موقع مامون، از كار خود پشيمان خواهد شد؟
گفتم آرى.
فرمود آنگاه كه بشنود با اهل تورات به توراتشان، با طرفداران انجيل، به انجيل آنان، با زبوريان، به زبورشان، با صابئان به زبان عبرى آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتى به پارسى، با روميان به زبان رومى و با هر يك از صاحبان انديشهها و مكاتب با زبان خودشان، استدلال كرده و به بحث و گفتوگو نشينم. زمانى كه هر گروه را به بن بست رساندم تا آن كه دلايل خود را باطل بيند و لب فرو بسته، تسليم سخن من شود، مامون خواهد فهميد كه به آنچه پنداشته و در انديشه داشته است، دست نخواهد يافت.
... اذا سمع احتجاجى على اهل التوراة بتوراتهم و على اهل انجيل بإنجيلهم و على اهل الزبور بزبورهم و على الصابئين بعبرانيتهم و على الهرابذة بفارسيتهم و على اهل الروم بروميتهم و على المقالات بلغاتهم. فاذا قطعت كل صنف و دحضت حجته و ترك مقالته و رجع الى قولى، علم المامون ان الذى هو بسبيله ليس بمستحق له فعند ذلك تكون الندامة منه.(احتجاج طبرسى 415/2 - 432).
و همين گونه نيز شد كه آن اجلاس به سرافكندگى دانشمندان شركت كننده و پشيمانى خليفه انجاميد.
و مما اجاب (ص) بحضرة المامون صباح بن نصر الهندى وعمران الصابى عن مسائلهما.. قال عمران العين نور، مركبة ام الروح تبصر الاشياء من منظرها؟ قال(ص) العين شحمة، و هو البياض والسواد. والنظر للروح، دليله انك تنظر فيه فترى صورتك فى وسط، والإنسان لايرى صورته إلا فى ماء او مرآة وما اشبه ذلك. قال صباح فإذا عميت العين، كيف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب؟ قال(ص) كالشمس طالعة يغشاها الظلام. قال اين تذهب الروح. قال(ص) اين يذهب الضوء الطالع من الكوة إذا سدت الكوة؟ قال اوضح لى ذلك. قال(ص) الروح مسكنها فى الدماغ، وشعاع منبث فى الجسد بمنزلة الشمس، دائرتها فى السماء وشعاعها منبسط فى الارضا.. فإذا غابت الدائرة فلاشمس، وإذا قطع الراس فلا روح. قالا فما بال الرجل يلتحى دون المراة؟ قال(ص) زين الله الرجال باللحى، وجعلها فضلا يستدل بها على الرجال من النساء..) مناقب آل ابى طالب، لابن شهر آشوب 2 .406 ولعمران الصابى مناظرة اخرى يذكرها صاحب ضمن احتجاجه(ص)
تسلط به زبان هاى مختلف
تسلط امام(ع) به زبان هاى مختلف
يكى ديگر از مظاهر شخصيت علمى امام رضا(ع) كه شگفتى اطرافيان و شاهدان را همراه داشت، آشنايى كامل حضرت (ع)، به زبان هاى مختلف بود، چنان كه از بخش پيشين نيز آشكار گرديد، امام(ع) در مجامع علمى به هنگام مناظره و يا در نشست هاى معمولى در پاسخگويى به اشخاصى كه از بلاد ديگر، حضور ايشان شرفياب مىشدند، با زبان متداول و رسمى مخاطب با وى به گفتگو مىپرداختند.
اباصلت هروى مى گويد:
«امام رضا(ص)، با مردم به زبان خودشان سخن مى گفت. به خدا سوگند كه او، فصيح ترين مردم و داناترين آنان به هر زبان و فرهنگى بود»
-كان الرضا يكلم الناس بلغاتهم و كان والله افصح الناس واعلمهم بكل لسان و لغة. اباصلت همچنين مىگويد:
عرض كردم اى فرزند رسول خدا، من در شگفتم از اين همه اشراف و تسلط شما به زبان هاى گوناگون!
امام (ع) فرمود:
«من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مى شود، خداوند فردى را حجت بر مردم قرار دهد، ولى او زبان آنان را درك نكند. مگر سخن امير مؤمنان على(ع) به تو نرسيده است كه فرمود:
به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چيزى جز شناخت زبان ها نيست»
«فقال يا ابا الصلت انا حجة الله على خلقه و ما كان الله ليتخذ حجة على قوم و هو لايعرف لغاتهم. او ما بلغك قولاميرالمؤمنين(ص)اوتينا فصل الخطاب. فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟» (2(ص)/2 ). قال له عمرو بن هداب إن محمد بن الفضل الهاشمى ذكر عنك اشياء لاتقبلها القلوب. فقال الرضا(ص) وماتلك؟ قال اخبرنا عنك انك تعرف كل ماانزل الله، وانك تعرف كل لسان وكل لغة. فقال الرضا(ص) صدق محمد بن الفضل، فانا اخبرته بذلك، فهلموا فاسالوا. قال فإنا نختبرك قبل كل شيء بالالسن واللغات وهذا رومى وهذا هندى و فارسى وتركي. فقال(ص) فليتكلموا بما احبوا اجب كل واحد منهم بلسانه إن شاءالله.
فسال كل واحد منهم مسالة بلسانه ولغته، فاجابهم عما سالوا بالسنتهم ولغاتهم، فتحير الناس وتعجبوا، واقروا جميعا بانه افصح منهم بلغاتهم).
عن سليمان، و هو من ولد جعفر بن ابى طالب (الطيار)، قال كنت مع ابى الحسن الرضا(ص) فى حائط له [اى بستان]. إذ جاء عصفور فوقع بين يديه واخذ يصيح ويكثر الصياح ويضطرب. فقال لى يا فلان! اتدرى ماتقول هذه العصفور؟ قلت الله و رسوله و ابن رسوله اعلم. قال إنها تقول إن حية تريد اكل فراخى فى البيت. فقم فخذتيك النبعة وادخل البيت واقتل الحية.
قال سليمان فاخذت النبعة - وهى العصا - و دخلت البيت وإذا حية تجول فى البيت، فقتلتها.
اعتراف مخالفان
اعتراف مخالفان به برترى علمى امام(ع)
چنان كه پيشتر گذشت، مامون از تشكيل جلسات بحث و گفت و گو، اهدافى را دنبال مى كرد كه از جمله مىتوان موارد زير را ياد كرد:
1- سرگرم ساختن مردم و جامعه به مباحثات علمى و تحت الشعاع قراردادن اوضاع سياسى موجود، به ويژه نهضتهايى كه در گوشه و كنار بلاد اسلامى رو به رشد بود.
2- دست آوردن نوعى وجهه فرهنگى براى حكومت، به ويژه براى خودش كه در مسند زمامدارى قرار داشت
3- جلب نظر امام(ع)، با وانمود ساختن اين نكته كه وى خواهان عظمت خاندان پيامبر(ص) است.
محدود ساختن امام(ص) به حركت هاى علمى
زمينه سازى براى پيدايش موقعيتى كه در آن هر چند براى يك بار، امام مغلوب ديگران شود
به هر حال در هيچ يك از اين مجالس، مامون به نتيجه دلخواه، دست نيافت و ناگزير به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمى امام(ص) شد. وجود چنين اعترافاتى در تاريخ شايان تامل است.
در جريان يكى از نشست هاى علمى، چون وقت نماز فرا رسيد، امام براى اقامه نماز از مجلس، بيرون شد. مامون به محمدبن جعفر، عموى امام رضا(ص) رو كرد و گفت پسر برادرت را چگونه يافتى؟
پاسخ گفت او عالم و دانشمند است.
مامون گفت:
پسر برادرت از خاندان پيامبر(ص) است؛ خاندانى كه پيامبر(ص) در مورد آنان فرموده است:
آگاه باشيد، نيكان عترت من و شاخه هاى درخت وجود من، در خردسالى، خردمندترين و در بزرگسالى، داناترين مردمند. آنها را تعليم ندهيد، زيرا آنان از شما داناترند. هيچ گاه شما را از دروازه هدايت، بيرون نساخته و در گمراهى وارد نخواهند كرد.
در نقل ديگرى آمده است كه مامون مسائلى چند از امام رضا(ص) پرسيد و آنگاه كه پاسخ همه آنها را بدرستى يافت، چنين گفت:
«خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند، دانش صحيح، جز نزد خاندان پيامبر(ص) يافت نمىشود و براستى دانش پدرانت را به ارث بردهاى و همه علوم نياكانت در تو گرد آمده است»
قال المامون يا اباالحسن إنى فكرت فى شيء فنتج لى الفكر الصواب فيه.. فكرت فى امرنا وامركم، ونسبنا ونسبكم، فوجدت الفضيلة فيه واحدة، ورايت اختلاف شيعتنا فى ذلك محمولا على الهوى والعصبية. فقال له ابوالحسن الرضا(ص) إن لهذا الكلام جوابا.. إن شئت ذكرته لك، وإن شئت امسكت. فقال له المامون إنى لم اقله إلا لاعلم ما عندك فيه. قال له الرضا(ص) انشدك الله يا اميرالمؤمنين، لو ان الله تعالى بعث نبيه محمدا(ص) فخرج علينا من وراء اكمة من هذه الآكام يخطب إليك ابنتك كنت مزوجه إياها؟ فقال يا سبحان الله! وهل احد يرغب عن رسول الله(ص)؟! فقال له الرضا افتراه كان يحل له ان يخطب الي؟ قال فسكت المامون هنيئة ثم قال انتم والله امس برسول الله رحما)
پرتویی از فروغ دانش
پرتویی از فروغ دانش ثامن الحجج (ع)
وقتي سخن گفتن از دانشمندان و توصيف شايسته از بزرگان علم و فضيلت كاري است دشوار، توصيف و تعريف از معصومين(ع) و ائمه دين كه پايگاه معنويشان والاتر از حد عادي است و شخصيت علمي و فضايلشان از گنجينه علم و حكمت الهي بهره گرفته است(1) پيداست چه مايه دشوارياب و دست نيافتني است، و اين چنين است مقام علم و حكمت ثامن الائمه(ع).
با آن كه دامنه علم امام نه تنها دانشهاي بشري را فرا مي گيرد، بلكه از ديگر سو به جهان ناپيدا مي پيوندد. با وجود اين، مقصود ما از "علم" در اين نوشتار "علم دين" است كه بر اساس عقل و فطرت بشري پايه گذاري شده و شامل اصول عقيدتي و فروع عملي و تعليمات اخلاقي مي شود. و بيشترين سخنان و تعليمات ائمه هدي نيز در اين باره مي باشد. براي اينكه اهميت اين رشته از دانشها براي آنان كه با علوم تجربي و فني سر و كار دارند آشكار شود، به اختصار مي گوييم: همه اين علوم - با اهميت و فوايدي كه دارد- از دانشهاي "ابزارساز" است و وسايل لازم براي رفاه و بهبود زندگي اين جهان ما را فراهم مي آورد؛ اما در اصلاح اخلاق و تعالي روحي ما تأثيري ندارد؛ يعني "انسان ساز" نيست و واضح است تا خود انسان چنان كه بايد و شايد ساخته نشود و استعدادهايي كه بالقوه دارد با تربيت ديني و تعليمات الهي به فعليت درنيايد، نه تنها از دانشها و وسايل مادي بهره صحيح نمي برد، بلكه سوءاستفاده هم مي نمايد؛ همان طور كه اوضاع فعلي جهان حاكي از آن است، و خود تقدم تهذيب را بر تعليم مي رساند و ضرورت توجه به علوم ديني و اخلاقي را ثابت مي كند. اين علوم همان معارف و حقايقي است كه رسولان الهي و اوصياي آنان مأمور به تبليغ آن بوده اند، و حضرت علي بن موسي(ع) نيز در موقعيتهاي مناسب حداكثر كوشش را در اين راه كرده اند.يكي از منابعي كه ما را در شناخت چهره تابناك عالم آل محمد(ص) رهنمون مي شود، كتاب شريف "عيون اخبار الرضا" است.
با آن كه سراسر كتاب فوق جلوه گاه علوم آن امام است، مهمترين موضوعي كه عظمت علمي آن امام را مي رساند، مبحث توحيد است، كه اصل دين و اشرف علوم است و باب 11 كتاب به آن اختصاص دارد و شامل 51 حديث مي باشد. تعدادي از اين احاديث در رد "تشبيه" و توجيه و تأويل آياتي از قرآن كريم است كه احتمالاً اين معنا را به ذهن متبادر مي كند،(2) و شماري در جواب مسايل جبر و تفويض، قضا و قدر، و ميزان قدرت و استطاعت انسان مي باشد.(3) كه پاسخهاي مناسب و مستدل آنها را حضرت بيان كرده اند و حاكي از احاطه علمي ايشان به اين متفرعات توحيد است. اما آنچه پايگاه والاي ثامن الائمه(ع) را در بيان حكمت متعالي و معرفي آفريدگار نشان مي دهد دو خطبه است كه نخستين آن، شماره 15 است و از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي كند و ديگري آخرين خبر اين باب و شماره 51 است، و خطابه اي است در كمال فصاحت و بلاغت و عمق محتوا و مطالب گفتني در شناخت خداي تعالي، (4) كه امام رضا(ع) به درخواست مأمون ايراد فرمودند. به طوري كه از مقدمه خبر برمي آيد اين خطابه پيش از ولايت عهدي بوده است؛ زيرا سخن از حسادت مخالفان با اين تصميم مأمون به ميان مي آيد و ظاهراً مأمون مايل است پايگاه علمي حضرت را نشان دهد. به هر حال چون امام(ع) در مجلس شكوهمندي كه علما و سران حكومت در آن جمع بودند حاضر مي شوند، بر منبر خطابه بالا مي روند، مي فرمايند: آغاز عبادت خداي تعالي معرفت او و اساس معرفت خدا توحيد (و يگانه دانستن) او، و نظام توحيد خداي تعالي نفي كردن صفات است از او، زيرا عقول گواهي مي دهند كه هر صفت و موصوفي مخلوق است و...
ثامن الائمه(ع) به همين شيوه سخن را ادامه مي دهند، و با ادله عقلي و در عين حال دلپذير و وجداني، صفات جلال و جمال الهي را برمي شمرند و مبانيت و مفارقت ذات مقدس آفريدگار را با آفريده هايش بيان مي كنند:(5)
" در جولانگاه اين سخن (تشابه خالق و مخلوق) دليلي نيست، و در (برابر) سؤال از آن جوابي نمي باشد، و نه در معناي آن تعظيمي براي خدا هست، و نه در جدا كردن ( و فرق گذاشتن) او از خلق كار نابجا و ستمي، جز آن كه محال و ممتنع است كه ازلي دو تا باشد، و آن كه ابتدايي برايش نيست آغازي داشته باشد. خدايي نيست جز خداي بلند مرتبه بزرگ، آنان كه خلق را با خالق برابر و همتا كردند، دروغ گفتند و بسيار گمراه شدند، و زياني آشكار كردند، و خدا بر محمد و خاندان پاكش درود فرستاد."
از مباحث دشوار فلسفي و فكري بشر موضوع قضا وقدر و جبر و تفويض است، كه آراي گوناگون در باب آن اظهار شده است. با مسلمان شدن مردمي كه سابقه فرهنگي و ديني داشتند، خواه ناخواه اشكالهايي از برخورد عقايد موروثي آنان با اصول اعتقادي اسلام - كه منبع نخستين آن كلام خدا بود- پيش مي آمد، يا از سوي دشمنان اسلام القاي شبهه مي شد. براي يافتن پاسخ اين اشكالها معمولاً به آنان كه برسند خلافت پيامبر اسلام تكيه زده بودند مراجعه مي شد كه بنا بر شواهد متعدد نه تنها خود آنان ياراي جوابگويي نداشتند، كه عالم نمايان طرفدارشان از پاسخي كه براي پرسندگان قانع كننده باشد، ناتوان بودند. اينجاست كه فضيلت و اهميت عترت پيامبر(ص) و ائمه اهل بيت(ع) براي زدودن شبهات فكري و حل معضلات عقلي آشكار مي شود، كه اتفاقاً ثامن الائمه(ع) در اين زمينه فرصت بيشتري داشتند، و به صورت مناظرات و جواب شبهات، فروغ علمي خود را نمايان وحيرت زدگان وادي جهل را هدايت كرده اند. اينك به عنوان مثال ترجمه خبري كه بحث جبر و تفويض در آن ذكر شده نقل مي شود: سائل، مردي از شام است كه در مرو به حضور علي بن موسي(ع) رسيده است و مي پرسد:
اي فرزند رسول خدا! از جعفربن محمد(ع) براي ما روايت شده كه: نه جبر است و نه تفويض، بلكه امري است ميان اين دو، معناي اين سخن چيست؟
حضرت فرمود: هر كس گمان كند خدا فاعل كارهاي ماست و سپس ما را بر آنها عذاب مي كند به جبر معتقد شده، و كسي كه مي پندارد خداي عز و جل كار آفرينش و روزي دادن را به حجتهايش واگذاشته به تفويض عقيده مند شده است، جبري كافر است و معتقد به تفويض مشرك.
راوي مي گويد: پرسيدم اي فرزند پيامبر خدا! پس "امر بين امرين" چيست؟
حضرت فرمود: وجود راهي ( و قدرتي) براي به جا آوردن آنچه بدان مأمورند و ترك آنچه از آن نهي شده اند. سؤال كننده كه اين راه بينابين جبر و اختيار را در فطرت خويش و رفتار شخصي مي يابد، طبعاً سخن را مي پذيرد، اما بعد سؤال ديگري برايش طرح مي شود، لذا مي پرسد: آيا خداي عز و جل را در اين حالت بينابين- كه افعال از ما سر مي زند- خواست و اراده اي هست؟
جواب مي شنود: اما طاعات و عبادات، اراده خدا و خواستش در آنها همان امر بدان هاست و رضايتي كه از كارهاي خير دارد، و كمكي كه براي انجام گرفتنش مي نمايد، و اراده و خواستش در معاصي و گناهان ما، نهي از آنهاست و ناخشنودي نسبت به آنها و واگذاشتن گناهكار است به حال خود.
راوي مي گويد پرسيدم: آيا خداي را در اين كارها قضا هست؟ پاسخ امام اينست:آري! هيچ كار نيك يا بدي نيست كه از بندگان سر بزند، مگر اين كه خدا را در آن قضايي هست.
پرسيدم: معناي اين قضا چيست؟
فرمود: حكم خدا بر آنان، به آنچه در اثر كارهايشان از ثواب يا عقاب در دنيا و آخرت استحقاق مي يابند و شايسته آن مي شوند.(6)به بيان ديگر قضاي الهي در افعال اختياري، جزايي است كه حق فاعل است و در دو جهان به او مي رسد. اين معني را به بيان ديگر ضمن حديثي كه از اميرالمؤمنين(ع) نقل مي فرمايند، مشاهده مي كنيم. و بالاخره در خبري كه سليمان بن جعفر حميري نقل مي كند، آن حضرت در موضوع جبر و تفويض ميزاني به دست مي دهند كه رافع اختلاف باشد. (7)
ديدگاه امام درباره "بدأ"
ديدگاه ثامن الحجج(ع) درباره "بدأ"
از نتايج و فروع اصلي توحيد عقيده به "بدأ" است كه قدرت بي كران و اراده تام و تمام آفريدگار را مي رساند و از مباحث مورد اختلاف شيعه و ساير فرق اسلامي است و محل ظهور نظرهاي گوناگون. ثامن الائمه(ع) در اين باب مناظره اي مفصل و مستدل با سليمان مروزي بزرگ ترين متكلم خراسان دارند كه بايد آن را از نمونه هاي بارز "جدال به احسن" - كه قرآن مجيد تعليم مي دهد- (8) شمرد. صورت كامل اين مناظره - به روايت نوفلي- در عيون الاخبار الرضا باب 13- نقل شده است.آن متكلم بزرگ! ضمن گفت و گو درباره اراده خداي الهي پنج بار حيران شده و در جواب در مي ماند.
از جمله اشتباهاتش اين است كه حرف خود را - با آن كه جوابش را شنيده و بطلانش ثابت شده- تكرار مي نمايد كه دوبار حضرت اين نكته را به او تذكر مي دهند. در اواخر بحث كه باز متناقض حرف مي زند حضرت به او "يا جاهل" خطاب مي نمايند، در عين حال همه جا، اجازه پرسش و آزادي بحث را به او مي دهند. در پايان كه اراده را با قدرت يكي مي شمرد، امام رضا(ع) نادرستي سخنش را نشان مي دهند و او در مي ماند و زبانش بسته و گفتارش گسسته مي شود. پس مأمون ناخواسته مجبور مي شود به كثرت علم و دانشوري حجت حق اعتراف كند و بگويد: اي سليمان! اين داناترين فرد از هاشميان است.
دريغ است اين بحث را به پايان بريم و اندكي از توضيحات ثامن الائمه(ع) را درباره بدأ، نقل نكنيم، پس گوييم: در آغاز بحث سليمان مروزي پس از استماع آيات راجع به بدأ باز توضيح بيشتري مي خواهند، حضرت فرمودند: اي سليمان! همانا بعضي از امور عالم نزد خداي عزوجل مشروط است،كه از آنها آنچه را بخواهد مقدم مي دارد و آنچه را بخواهد به تأخير مي اندازد و آنچه را بخواهد محو مي كند. اي سليمان! علي(ع) همواره مي گفت: علم بر دو نوع است: علمي كه خدا، فرشتگان و رسولانش مي دانند، پس آنچه خدا به فرشتگان و پيامبرانش آموخته حتماًَ واقع مي شود، و خدا خود و فرشتگان و رسولانش را (با اخبار نادرست) تكذيب نمي كند و ديگر علمي كه نزد او نهفته است و هيچ يك از آفريده هايش از آن با خبر نمي شوند، از اين علم است كه آنچه بخواهد (در مقام ظهور) مقدم مي دارد و آنچه بخواهد تأخير مي اندازد و هر چه را بخواهد محو مي كند و هر چه را بخواهد ثابت مي گرداند(تا واقع شود).
پس از شنيدن اين سخن سليمان مروزي به مأمون مي گويد: ان شاءا... بعد از اين بدأ را انكار نمي كنم و تكذيب نمي نمايم.(9)
از حاكمان عباسي آن كه بهره بيشتري از علم داشت به مجالست با علما و تشكيل مجالس علمي اظهار علاقه مي كرد، عبدا... مأمون فرزند هارون است، هر چند از اين كوشش فرهنگي بيشتر منظور سياسي داشت. به هر حال آنچه از دوران زمامداري او بر جا مانده كه مناسب اين نوشتار است و پرتويي از فروغ دانش حضرت رضا(ع) را منعكس مي كند، چند مجلس مناظره و بحث اعتقادي است كه بين آن حضرت و علماي ساير اديان و متكلمان مشهور آن زمان تشكيل داده و به تفصيل در عيون اخبار الرضا نقل شده است.
با آنكه احتجاج و مناظره در تاريخ فرهنگ بشري سابقه اي كهن دارد، چنانكه قرآن مجيد احتجاج حضرت ابراهيم(ع) را با گروهي ستاره پرست نقل مي كند،(10) و پيامبر بزرگوار اسلام(ص) و اميرمؤمنان(ع) و ديگر ائمه معصومين(ع) همه با مخالفان و منكران مباحثه و محاجه داشته اند - كه خوشبختانه بسياري از آنها بر جا مانده و مضبوط است- با وجود اين بايد اين مجالس بحث آزاد و مناظره را مهم ترين و با شكوه ترين و مفيدترين مجلس مباحثه و مناظره و تبليغ اسلام شمرد كه در تاريخ اسلام مجلسي با اين چند و چون سراغ نداريم؛ زيرا اهميت اجتماعي و سياسي و ديني دو طرف مناظره، و حضور حاكمان زمان و اهل حل و عقد و علماي بزرگ در آن، و عظمت و رسميت مجلس و آثار تبليغي و ديني و سياسي مترتب بر پيروزي هر يك از دو متكلم اين اهميت و فايده را به آن ها بخشيده است كه جا دارد از ابعاد گوناگون مورد بررسي و مداقه قرار گيرد. اما آنچه اين مقال عهده دار ارائه آن است دورنمايي از شخصيت علمي و چهره معنوي ثامن الائمه(ع) است.در قديمي ترين مأخذ و كتاب - عيون اخبارالرضا- كه شرح اين مجالس علمي در حضور مأمون آمده، در جلد اول ضمن پنج باب با اين عناوين مطرح شده: باب 12: مجلس حضرت رضا(ع) با علماي اديان مختلف و متكلمان در حضور مأمون راجع به اثبات ثبوت پيامبر اسلام(ص) و توحيد، مفصل ترين و مهم ترين مجلس مناظره است و در قسمت دوم مجلس كه روي سخن با عمران صابي است، بعد از اينكه او اشكالات و سؤالات متعددي طرح مي كند و جواب كافي و مستدل مي شنود، ايمان مي آورد و شهادتين بر زبان جاري مي كند و رو به قبله به سجده مي افتد و عظمت علمي و شكوه معنوي حجت خدا بيش از پيش آشكار مي شود.
باب 13: مجلس حضرت رضا(ع) با سليمان مروزي درباره توحيد كه ذكرش گذشت و بخشي از آن نقل شد.
باب 14: مجلس ديگر علي بن موسي الرضا(ع) با دانشمندان اديان و جوابي كه به علي بن محمدبن الجهم درباره عصمت انبيا مي دهند. در اين باب و باب بعد، استدلال بر پايه قرآن كريم است.
باب 15: مجلس ديگر حضرت رضا(ع) در حضور مأمون درباره عصمت انبيا و پاسخ شبهاتي كه از بعضي آيات به ذهن مي رسد و تفسير صحيح به آن آيات
باب 23: مجلس علي بن موسي(ع) در حضور مأمون و علماي عراق و خراسان درباره فرق ميان عترت و امت با استشهاد به 12 آيه از قرآن و اين باب مربوط به بحث امامت و در فضيلت عترت پيامبر اكرم(ص) است.
در جلد دوم عيون اخبارالرضا نيز دو باب به شرح دو مجلس علمي مختصر اختصاص دارد:
باب 57: احتجاج حضرت رضا(ع)، با يحيي بن ضحاك سمرقندي در موضوع امامت در حضور مأمون. اين دو باب نيز مربوط به ويژگي هاي امام و اثبات امامت حضرت علي(ع) و فرزندان معصومش مي باشد.
در جلسه مناظره با سران اديان حضرت رضا(ع) با جاثليق رهبر و اسقف مسيحيان در باب نبوت حضرت محمد(ص) به مناظره مي نشينند و براي مجاب نمودن وي با استدلال بر انجيل به حل شبهات مطرح شده از ناحيه وي مي پردازند.
همچنين استفاده از دو شاهد غيرمسلمان كه بر متون مقدس مسيحيان احاطه دارند راه ديگري است كه امام(ع) از آن بهره جستند.
در قسمت پاياني همين مجلس شكوهمند است كه ثامن الائمه(ع) با عمران صابي، متكلم بزرگ آن زمان، بحث مي كنند. موضوع بحث در اين قسمت توحيد است. عمران صابي از موجود نخستين و آنچه آفريده مي پرسد، و جوابي حكيمانه و روشن مي شنود، به خصوص امام در نفي حاجت و تغيير و دگرگوني از آفريدگار متعال تأكيد مي فرمايند: عمران به درخواست حضرت، آزادانه شبهات و سؤالات پيچيده و دشواري را كه در ذهن دارد يك به يك مي پرسد و پاسخي روشنگر و پذيرفتني مي شنود.
در اين هنگام ظهر مي شود. امام رو به مأمون (صاحب مجلس) كرده و مي فرمايند: نماز مي خوانيم و برمي گرديم و چنين مي كنند. بعد از بازگشت از نماز حضرت رضا(ع) به جاي خود برمي گردند و مي نشينند و عمران را صدا مي زنند و مي گويند: سؤال كن. او پرسش خود را از يكتايي خدا در ذات و صفات آغاز مي كند. حضرت پاسخي مفصل، واضح و قانع كننده به او مي دهند، چنان كه رفته رفته سخن اوج مي گيرد و از ابداع مشيت و اراده و معاني آنها و ديگر مباحث الهي و حكمت متعالي گفت و گو به ميان مي آيد، و حجت حق چند بار خطاب "اعلم" (بدان) توجه او را جلب و گرانقدري مطالب او را يادآور مي شوند و اينك ترجمه آخرين جملات حضرت كه با استشهاد به آيات قرآن پايان مي پذيرد و موجب اسلام آوردن عمران و تسليم او در برابر حق مي شود.
همانا فرمان او (در سرعت اجرا) مانند بر هم خوردن چشم است يا زماني كمتر، كه خداي تعالي هر گاه چيزي را بخواهد (ايجاد كند) به آن مي گويد "باش" پس به خواست و اراده اش وجود مي يابد، از آفريده هايش چيزي به او نزديكتر از چيز ديگر نيست و چيزي دورتر از چيز ديگر نمي باشد. (نسبت او به همه مخلوقاتش مساوي است) اي عمران، فهميدي؟ عمران گفت: آري اي سرورم! فهميدم و گواهي مي دهم كه همانا محمد(ص) بنده اوست كه به راهنمايي مردم و آوردن دين حق برانگيخته شده، سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد راوي خبر - نوفلي- گويد: چون متكلمان سخن عمران را- كه مرد جدلي مغلوب ناشدني بود- شنيدند، ديگر هيچ يك از حضرت رضا(ع) چيزي نپرسيدند و بدين ترتيب مجلس پايان يافت.(11) در حاشيه اين مجلس با عظمت و طولاني نكات زير ياد كردني است:
1- حضرت علي بن موسي(ع) مكرر از علماي بزرگ مجلس مي خواستند هر گونه سؤال و شبهه اي را در ذهن دارند مطرح كنند كه البته پرسش هاي گوناگوني هم شد و جواب كافي و مبرهن به همه داده شد اين گونه برخورد در چنان مجلسي علم خداداد حضرتش را مي رساند.
2- امام(ع) مباحثي را مطرح فرمودند كه در حوزه زندگي او در مدينه كمتر مطرح بود و كمتر سابقه داشت، اما دانش سرشار خدادادي او چنان بود كه گويي همه عمر به اين بحث ها اشتغال داشته است.
3- مجالس مناظره و احتجاج ثامن الائمه(ع) همه نمونه بارز بحث آزاد و تبليغ صحيح و منطقي اسلام است كه امروز نمونه اي شايسته براي پيروي ماست و حركت براي رسيدن به آن شيوه اي پسنديده در بحث هاي اعتقادي و مذهبي.
4- در برابر فوايد علمي و آموزشهاي ديني كه اين مجالس داشت و آشكارا پيروزي در بحث و مزيت علمي امام(ع) را بر موافق و مخالف مي فهماند، حسادت مخالفان و كينه عالم نمايان درباري را برمي انگيخت و به صورت خيرخواهي توصيه مي كردند كه چنين بحث هايي نكنند كه معاندان را به آزار ايشان تحريك مي كند و نزد مأمون سعايت مي كنند و او هم واكنشهاي تندي نشان مي دهد.(12)آنچه بيان شد جلوه اي از حقيقت علمي امام رضا(ع) بود كه تنها بخشي از آن در اين جلسات نمود پيدا كرد.
پي نوشت ها:
1- ر.ك به مجموعه آثار دومين كنگره بين المللي امام رضا(ع)/ج ر/ص29
2و3- عيون اخبارالرضا/ باب11/ حديث 16
4- ر.ك به نهج البلاغه
5- عيون اخبارالرضا،ج 1، ص 153
6و7- همان، ص 124، خبر 17وخبر 48
8- نحل، آيه 125
9- عيون اخبارالرضا، باب 13، ص 82
10- بقره، آيه 258/ انعام، آيات 76-80
11- عيون اخبارالرضا، ج1، ص 177
12- رك به همان، باب 42، ح 2، ص 174-173
دكتر محمدمهدي ركني يزدي / قدس شماره 5238
www.EmameRaoof.com