مقدمه
مقدمه
پس از درك حقيقت ولايت، جاي آن دارد كه ضمن بيان ضرورت معرفت و شناخت امام، دريابيم كه فلسفه وجودي امام در هر عصري چيست و امام مسؤوليّت چه اموري را برعهده دارد ؟ و در واقع تأثير معنوي وجود امام بر جهان چگونه تفسير ميشود ؟ و نيز ميزان وسعت قلمرو ولايت امام در چه حدّ است. آيا ميتوان تصوّر كرد كه روزي جهان بدون حجّت پا برجا باشد ؟ همچنين دوره غيبت چگونه راز استمرار ولايت و امامت معصومين را از پيامبر تا امام عصر (عج) توجيه ميكند ؟
ضرورت شناخت امام
الف ) ضرورت شناخت امام
حقيقت معرفت امام و انسان كامل كه تنها راه هدايت و كليد همه معارف الهي است و به گونهاي تعيين كننده و ترسيمگر حيات دنيوي و سرنوشت آينده بشر ميباشد و نقش بسزايي در تربيت افراد و دستيابي به سجاياي انساني و صيانت از آنها دارد، با يادگيري نام و القاب و تاريخ ولادت و... حاصل نميشود. بلكه بايد در جايگاه امامت و كلمات و فرمودههاي راهگشا و حكمتآميز آنها تأمّل و درنگ نمود كه اين انديشه و فهم، مقدّمهاي براي اطاعت و پيروي خالصانه از سرفصلهاي التزامآور تعاليم الهي آنها و در نهايت رسيدن به كمال مقصود ميباشد.
امير المؤمنين (ع) در حديثي، راه شناخت امام را اين چنين تبيين ميفرمايد :
« إِعرِفوا اللهَ باللهِ و الرّسولَ بالرّسالَةِ و أولي الأمر بالمعروفِ و العدلِ وَ الإحسان » .
خدا را به وسيله خود خدا و رسول را با رسالت و اولي الامر را با عمل به معروف و حفظ و اجراي عدالت و عمل بر اساس احسان و نيكي بشناسيد.
بنابراين آنچه حقيقت معرفت امام را تأمين ميكند، فقط شناخت حَسَب و نَسَب او نيست، بلكه معرفت امام به امامت و ويژگيهاي آن و طيّ مسير ولايت است تا با ژرفانديشي، تبلور كمالات علمي و عملي معروف و عدل و احسان را در اين انسانهاي كامل مشاهده نموده و با تأمّل در سنّت و سيره و سريره آنها دريابيم كه جمال و جلال الهي به صورت علم كامل سهوناپذير و عمل صالح لغزشناپذير در وجود اين بندگان مخلص ظهور يافته و در مظهر جامع آن بزرگواران متجلّي شده است .
همچنان كه امام رضا (ع) نيز ارزش شناخت امام را در فرمانبرداري و تسليم در برابر او معرفي ميكند :
« شيعَتُنا المُسَلِّمون لأِ مرِنا، الاَخِذونَ بِقَولِنا » .
پيروان ما كساني هستند كه به امر ما گردن مينهند و به گفتار ما عمل ميكنند.
و اين جاست كه آن امام همام، ولايتپذيري را در شمار رفاقت و همدمي با انبياء و اولياء : برميشمرد :
« حَقٌّ عَلي الله أن يجعَلَ وَلِيَّنا لِلنَّبِيين و الصّدّيقين و الشّهداءَ و الصّالحينَ وَ حَسُنَ أولئِكَ رَفيقآ » .
بر خداوند است كه دوستان ما را كه به حق به مقام ولايت و معرفت ما نايل شدهاند، همدم و رفيق پيامبران، راستگويان، شهيدان و شايستگان قرار دهد و آنان نيكو رفيقاني هستند.
علاوه بر آن امام رضا (ع) از قول پيامبر (ص) عدم شناخت امام را همپاي مرگ در جاهليّت دانسته و ميفرمايد:
« مَن ماتَ وَلَيْسَ لَهُ اِمامٌ مِن وُلدي ماتَ ميتَةً جاهليَّةً وَيُؤخَذُ بِما عَمِلَ فِي الجاهِليِّةِ والإسلام » .
هر كس در حالي بميرد كه امامي از فرزندان من نداشته باشد، به مرگ زمان جاهليّت مرده و از او درباره كرداري كه در جاهليّت و اسلام انجام داده بازخواست ميشود.
بر طبق اين روايت و روايت هاي ديگري كه شيعه و غير شيعه با اندكي تفاوت از پيامبر (ص) نقل كردهاند ، مرگ جاهلي، نشانه زندگي جاهلانه است. چرا كه بنابر فرهنگ قرآني، مرگ عصاره حيات انساني در قدحي است كه انسان آن را ميچشد ؛ ( كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ... ) و در خود فرو ميبرد. به بيان ديگر هر كس در اين دنيا نهال زندگياش را بارور ساخته، عصاره شيرين آن را در هنگام مرگ ميچشد. در حالي كه اگر نهال دنياي خويش را با بيعدالتي بپروراند، حاصلي جز تلخي نداشته، مرگ برايش ناگوار خواهد بود.
براين اساس آن كه امام زمان خود را نشناخته و با او پيوند ولايي برقرار نسازد، مرگ او چون مرگ جاهلي است كه نشان از زندگي با سنّتهاي جاهلي دارد. پس عدم شناخت امام يعني نفي حيات عقلاني. به اين معنا كه از اساس، حياتي جاهلانه داشته و هرگز بهرهاي از زندگي معقول نبرده است .
اين چنين افرادي از ديدگاه قرآن، زنده نيستند. زيرا كه در آيه شريفه ( لِيُنذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ القَوْلُ عَلَي الْكافِرِينَ ) زنده را در مقابل كافر قرار داده است، نه مؤمن را. به عبارت ديگر، فرهنگ وحي، كافر را مرده تلقّي ميكند و تنها براي اهل ايمان، حيات حقيقي قائل است.
فلسفه وجودي امام
ب ) فلسفه وجودي امام
مسأله رهبري، امري ضروري و بديهي براي همه جوامع به شمار ميرود كه همواره به صورت فطري به دنبال رهبري ميگردند تا در پرتو مديريّت و تدبير او، امور خود را تمشيت كنند. آن¬سان كه اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد: « لا بُدَّ لِلنّاسِ مِنْ أميرٍ بَرٍّ أوْ فاجِرٍ » . براي مردم ناچار اميري لازم است، خواه نيكوكار يا بدكار باشد.
امّا ملاك نياز جامعه بشري به پيامبر و امام معصوم، فراتر از تمشيت در امور دنيايي است. چه اينكه انسان در مسير ابديّت، به رهبري نيازمند است كه او را در پيمودن طريق سعادت، هدايت نمايد.
نقش امام در جامعه، چون عقل است كه با مديريّتي مطمئن، هر عضوي را بر سير منطقي و مناسب، به انجام كارهايي مأموريّت ميدهد، در عين اينكه بين اعضاء، يك نوع همكاري و هماهنگي برقرار ميسازد. همان طور كه هشام از شاگردان امام صادق (ع) طيّ مناظره خود با عمرو بن عبيد، امام را در جامعه به عقل و قلب تشبيه كرده كه هدايت و كنترل اعضا را برعهده ميگيرد. و مركز ثقل اين برهان، ابديّت بشر و نيازمندي او به معلّم و مصحّح عقايد، اخلاق و اعمال است كه مايه رستگاري ابدي وي ميگردد و ضرورت وجود انبياء و ائمه معصومين : را اثبات ميكند .
اهميّت اين امر تا آنجاست كه امام صادق (ع) فرمودند : « اگر تمام مردم منحصر در دو نفر باشند، يكي از آن دو نفر امام خواهد بود و آخر كسي كه از دنيا ميرود، امام است » . چون بنابر فرمايش امام رضا (ع) عالم، يك لحظه هم بدون وجود امام قوام ندارد .
بنابراين امامت يگانه نظامي است كه تحت رعايت و عنايت خاصّ الهي و مددهاي غيبي او برآورنده نيازها و خواستههاي حقيقي انسان است و سير الي الله را تضمين مينمايد. ( وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهدُونَ بِأَمْرِنا... ) كه بسياري از امور مستحسن همچون ؛ امنيّت، عدالت، نظم و... متوقّف بر وجود زعيم و امام است. و همچنين كه در كلام معصومين : مشهور است، نياز مردم به هادي و امام، مخصوص زماني دون زماني ديگر نيست، بلكه بشر در تمام قرون و اعصار محتاج حجّت الهي است.
بيان فلسفه امامت و اقامه براهيني براي نياز بشر به وجود امام كه نشانگر حكمت الهي مبني بر هدايت به سوي كمال و سعادت انساني و دوري از حيرت و سرگرداني ميباشد، بسيار است. كه ما در اينجا به مواردي چند از آن اشاره ميكنيم :
1 ـ پاسخي به نياز فطري بشر
نياز انسان به پيشوا و امام، ريشه در فطرت انساني او دارد كه اسلام براي پاسخ دهي به آن، امام را به عنوان راهنما معرّفي فرموده تا امر الهي را براي مردم احيا نمايد.
با توجّه به نقش مهمّ رهبري و امامت در تأمين سعادت بشر، اسلام مردم را پس از پيامبر (ص) در حيرت و سرگرداني رها نكرده تا به گمراهي افتند و يا با سوء استفاده ائمه جور از اين نياز فطري او، آنها را به سوي خود خوانند. بلكه با تعيين جانشين براي آن حضرت، زمينه تكامل و هدايت او را فراهم ساخته است. امام رضا (ع) در اينباره ميفرمايند :
هيچ ملّتي در طول تاريخ يافت نميشود كه به حيات اجتماعي خود ادامه داده باشند مگر اينكه براي اموري كه ناچار از برپايي آن هستند، چه در امور دنيا و يا آخرت، سرپرست و امامي داشته باشند. پس در حكمت باري تعالي كه حكيم و درستكار است، جايز نميباشد كه خلق را بدون سرپرستي كاردان رها كند، با اين كه ميداند چارهاي از تعيين آن نيست و بقاء و دوام خلق، بدون پيشوا ميسّر نخواهد بود. چرا كه رهبري، با ظلمستيزي و ايجاد اعتدال اقتصادي و برپايي عدالت در گستره جامعه و اقامه حدود الهي مايه پايداري جامعه خواهد بود .
بنابراين ولايت، يگانه راه شناخت حق است كه بدون آن معرفت الهي حاصل نميگردد. و امام صادق (ع) در اين دعا به آن اشاره كرده است :
« اَللّـهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفني نَفْسَکَ لَمْ اَعْرِفْ نَبِيَّکَ اَللّـهُمَّ عَرِّفْني نَبِيَّکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني نَبِيَّکَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَکَ اَللّـهُمَّ عَرِّفْني حُجَّتَکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْني حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ ديني » .
خدايا، خودت را به من بشناسان كه در صورت عدم شناخت تو، از شناخت پيامبرت نيز محروم خواهم بود. خدايا پيامبرت را به من معرّفي كن، كه در غير اين صورت، حجّتت را نيز نخواهم شناخت. و اگر نسبت به وليّ تو معرفت پيدا نكنم، در دين خود دچار گمراهي و ضلالت خواهم شد.
امام رضا (ع) در جواب سؤال « أباصلت » كه درباره « وجه الله » پرسيد، فرمودند : « وجه خدا، انبياء و حجّتهاي خدا هستند، آن كساني كه به وسيله آنها، به جانب خدا و دين و معرفت او توجّه مييابيد » .
پس وجود امام، عاملي است كه مردم را در جهت شناخت حق، ياري ميدهد. كه از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود : « اگر ما نبوديم خدا شناخته نميشد، همچنان كه اگر خدا نبود، ما شناخته نميشديم» .
2 ـ شناخت راه حق
ولايت، كليد هدايت و راهي براي شناخت حق است : همانطور كه در آيه ( قُل ما اسئَلُكُم عَلَيهِ مِن اجرٍ الاّ مَن شاءَ ان يَتَّخِذَ الي رَبِّهِ سَبِيلاً ) تنها راه رشد و پرورش انسان و يگانه راه تكامل و حركت به سوي كمال مطلق و بالاخره پياده شدن اسلام در جامعه بشري را به عنوان فلسفه ولايت و مودّت اهلبيت پيامبر معرفي ميكند.
ايشان همچنين در لسان دعا، آن بزرگواران را اركان توحيد و معرفت و ستونها و استوانههاي دين و صاحب اختياران امر شرع معرّفي نموده و اين چنين به آنها درود ميفرستد: « السلامُ علَي مُظهري أمرِ الله ونَهيِهِ، السلام علي الدّعاة الَي اللهِ » ؛ سلام بر آشكاركنندگان امر و نهي الهي و مطيعان فرمان خدا، سلام بر مبلّغان دين و داعيان به سوي خدا.
بنابراين وجود امام پس از پيامبر، به عنوان كارشناس دين، امري ضروري و حتمي است. و اين همان است كه ما معتقديم، دين، موضوع امامت را ناديده نگرفته و بر رهبري امّت پس از پيامبر تأكيد دارد.
3 ـ پاسداري از دين
امام رضا (ع) با استناد به آيه ( الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِيناً...) ، ضمن بيان مسأله امامت به عنوان كامل كننده دين ميفرمايد :
« لم يَمْضِ (ع) حَتّي بَيّنَ لاُِمَّتِهِ معالَم دينهُم وأوضَحَ لَهُم سبيلَهُم وتَرَكَهُم علي قَصْدِ الحقِّ وأقامَ لَهم عَليّاً (ع) عَلَماً واماماً وما ترکَ شيئاً يحتاجُ اليه الاُمّةُ اِلاّ بَيّنَهُ » .
پيامبر قبل از رحلت خود، دين را براي مردم تبيين نموده و راه آن را برايشان آشكار ساخت و آنان را در مسير حق قرار داد. و علي (ع) را به عنوان امام و پرچمدار دين براي آنها تعيين فرموده و هر چه را كه مردم به آن نيازمند بودند، به او آموخت.
و نيز در توضيح آيه 67 آلعمران ميفرمايد :
امامت، خاص رسول خدا (ص) بود كه به امر خدا به عهده علي (ع) و سپس به اصفياء و برگزيدگان از نسل آن حضرت سپرد .
پس معلوم است كه مسؤوليّت امام، پاسداري از دين خدا و حمايت همه جانبه از مكتب الهي ميباشد كه با حكمت و موعظه نيكو و دليل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فراميخواند و ساحت آن را از هر گونه انحراف و كجروي مصون ميدارد.
آن حضرت همچنين در كلامي ديگر به پارهاي از وظائف امام در اين جهت اشاره فرمودهاند :
« الإمام يحلُّ حلالَ اللهِ ويحرّم حرامَ اللهِ ويُقيمُ حدودَ اللهِ وَيَذُبُّ عَنْ دينِ اللهِ » .
امام، حلال خدا را حلال و حرام او را حرام نموده، حدود او را جاري ساخته و از دين خدا پاسداري و دفاع ميكند.
4 ـ پايگاه آموزش معالم دين
يكي ديگر از ضرورتهاي وجودي امام، مرجعيّت ديني و پايگاه مراجعه امّت براي آموزش معالم دين است. همچنان كه قرآن مردم را به آن ترغيب ميكند : ( فَاسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لاتَعْلَمُونَ ) . كه مصداق اتمّ و اكمل اهل ذكر، كسانياند كه علم خالي از خطا و اشتباه آنها از خدا و پيامبر (ص) سرچشمه گرفته شده است. امام علي بن موسي الرضا (ع) در تفسير اين آيه، اهلبيت :را به عنوان اهل ذكر برشمردهاند :« فَنَحْنُ أهل الذّكر فَاسْئَلونا إنْ كنتم لا تَعْلَمُونَ » ؛ ما اهل ذكر هستيم، پس هر چه نميدانيد از ما بپرسيد.
و نيز در زيارت جامعه كبيره با عبارت « بِموالاتِكُم عَلَّمنَا اللهُ مَعالمَ دينِنا » راه آموختن معالم دين، ولايت اهلبيت بيان شده است. همچنان كه پيامبر اسلام (ص) پس از بيان معالم دين، راه مصداقسازي و عرضه آن را براي مردم، به اميرالمؤمنين و فرزندان او : سپرد. كه امام رضا (ع) در اين رابطه ميفرمايد :
«... بَيَّنَ لاِ ُمَّتِهِ معالمَ دينِهِ وأوضَحَ لَهُم سُبُلَهم وَتركَهُم علي قَصدِ الحَقِّ وأقامَ لَهُم عَلِيّاً عَلَماً و إماماً » .
پيامبر معالم و مسائل اصلي دين را براي مردم بيان كرد و راههاي آن را واضح ساخت و انتخاب حق را به ايشان وانهاد و علي (ع) را به عنوان شاخص و امام آنها را برگزيد.
5 ـ رشد فكري و عقلي امّت
عقل بشر كه راهنما و پيامبر وجود انسان است، تا راه صحيح را به وي بنماياند، در اسارت دل و در بيگاري اوست و اين امر باعث شده كه جنبههاي انساني بشر در خدمت جنبه حيواني او درآمده و راه به سوي انحراف گزيند. در اين راستا، لطف الهي، نيك مرداني پاك را براي راهنمايي اين نماينده انسانيّت انسان به سويش گسيل داشته تا او را از انحراف در غضب و شهوت و... برهاند.
امام رضا (ع) يكي از علل وجودي امام را در جامعه، استضعاف فكري و بينش كوتاه مردم برشمردهاند كه اگر امام نبود، با دخل و تصرّف ملحدان و بدعتگزاران، امر را بر آنها مشتبه ميساخته و باعث تباهي آيين رسول خدا ميشد. علاوه بر آن كه اختلاف فهم و هواها و تشتّتآرائي كه در بين آنها وجود داشت، بر اين تباهي و تغيير سنّتهاي الهي سرعت ميبخشيد .
بنابراين ضرورت وجود امام براي تقويت شناخت عقلي و درك سيماي حقيقت از بين رأي تراشيها و فرقه بازيهاي اجتماعي و تبيين راه حق اثبات ميشود تا امام، ميزاني براي تشخيص حق از باطل گردد و چهره صراط مستقيم با محو پندارهاي غلط و بياساس آشكار شده و انديشه بشري در جهت صحيح تربيت گردد.
علاوه بر آن جبههگيريهاي تند ائمه معصومين : نسبت به غلات كه درباره اهلبيت غلو نموده و ادّعاهاي باطلي ميكنند، باعث تنوير افكار بشري شده و آنها را آگاه مينمايد. از جمله آن كه امام رضا (ع) درباره اين سخن آنها كه قائل به عدم كشته شدن ائمه بوده و معتقدند كه آنها زندهاند و چون حضرت عيسي (ع)، امر بر مردم مشتبه شده است، ضمن تكذيب گفتهها و نفرين بر آنها، شهادت ائمه : را امري واقعي دانسته و ميفرمايند : همه يازده نفر پس از پيامبر با شمشير يا سم به شهادت رسيدهاند .
6 ـ تفسير قرآن
قرآن با تمام گويايي و قاطعيّت خود در طرح معارف الهي، چه بسا ممكن است مستمسك فرقههاي مختلفي قرار گيرد كه با استناد به ظواهر قرآني، معتقدات خود را استدلال نمايند. همچنان كه خوارج با تكيه بر آيه ( إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ ِ... ) مسأله حاكميّت انسان را انكار نموده و اشاعره و معتزله، نظرات خود را با آن توجيه ميكردند.
قرآن حجّتي صامت است كه در اين پيش داوريها و تفاسير قادر نيست از خود دفاع كرده و راه حق را پررنگتر سازد. بلكه اين كار برعهده امام حيّ و ناطقي است كه در پرتو علم وسيع و عصمت الهي خود، به رسوايي تأويلهاي ناروا پرداخته و منظور حقيقي آيه را ارائه ميدهد. همچنان كه در داستان پرسشهاي مرد شامي با شاگردان امام صادق (ع) در محضر آن حضرت مشاهده ميشود .
اضافه بر اين كه قرآن، رموز و اسراري دارد كه براي آشكار ساختن آن و نيز در حدّ فهم و ادراك بشريت درآوردنِ آن، به مفسّراني نياز است كه ضمن آشنايي به زبان قرآن، آن را به زبان مردم ترجمه كنند . همچنان كه در فرازي از « زيارت جامعه كبيره » آنها را به « تراجمهً لِوَحيه » معرّفي كرده است.
در كلام امام رضا (ع) نيز به اين حقيقت اشاره شده كه فرمودند :
ما به آيات محكم و متشابه، خاص و عام، وعد و وعيد، بشارت و زنهار، ناسخ و منسوخ و قصص و اخبارش ايمان داريم و هيچ كسي نميتواند مانند قرآن بياورد. دليل كاروان بشريت و راهنماي پس از پيامبر (ص) بر مؤمنان، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) امام مؤمنان و بيان كننده قرآن و عالم به احكام آن است... و پس از او حسن و حسين (ع) سروران جوانان اهل بهشت، سپس علي بن الحسين زين العابدين و پس از او محمّد بن علي شكافنده معضلات علوم انبياء، سپس جعفر بن محمّد الصادق وارث علم اوصياء، آنگاه موسي بن جعفر الكاظم، پس از او علي بن موسي و محمّد بن علي و علي بن محمّد و حسن بن علي و حجّت قائم منتظر :... هر چه ايشان بگويند اساس قرآن و تفسير و تعبير آن است .
و نيز با استناد بر حديث ثقلين، تمسّك به قرآن از طريق اهلبيت : كه كارشناسان علوم آن به حساب ميآيند، موجب سعادت ميباشد و دست آويختن به هر يك دون ديگري، خود مايه ضلالت و گمراهي خواهد بود. چرا كه آنها آگاه به عمق اين بحر موّاجند و بنابر فرمايش امام رضا (ع) اهل ذكر هستند كه بايد براي فهم قرآن به سراغ آنها رفت. و اين روند تا زمان ظهور مصلح كل، همچنان ادامه دارد.
7 ـ حفظ سنّت پيامبر
پس از پيامبر، جاعلان حديث و تاريخ، با انگيزههاي مختلف وارد ميدان شده و با كينههايي كه از اسلام به دل داشتند، بر ضدّ او شوريدند. در اين رهگذر سيل اسرائيليات و مسيحيات را به سوي احاديث نبوي سرازير نموده و با تحريك خلفاي سودجو كه براي رسيدن به مقام و ثروت، پا روي حق نهاده، با جعل حديث، سعي در دگرگونسازي چهره اسلام داشتند.
و لذا وجود امام معصوم، مانعي در جهت اجراي مقاصد آنها به شمار ميرود. چرا كه با بيان حقايق و مبارزه با احاديث باطل، نقشه دروغپردازان نقش بر آب شده و افكار باطل مردم سامان ميگيرد. كه سيره امام رضا (ع) در صحنههاي مختلف علمي و گفتمانهايي با علماء و دانشمندان چنين بود . از جمله اينكه در جواب جمعي از علماء عراق و خراسان كه با استناد به حديثي از پيامبر، آل محمّد را همان امّت او تلقي كردند، با استفاده از دوازده آيه قرآن، ضمن بطلان اين نظر، فرمودند : « مراد از آن، عترت طاهره پيامبر است نه همه امّت او » .
8 ـ الگوي مؤمنان
قرآن، پيامبر (ص) را الگو و اسوه بشريّت معرفي نموده است :( لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ ) ؛ به تحقيق براي شما در وجود مبارك پيامبر، اسوه و الگويي شايسته وجود دارد.
« اسوه » در لغت به معناي حالتي در انسان است كه به هنگام تبعيّت و پيروي از ديگران به خود ميگيرد، چه خوب باشد يا بد . كه اين حالت در مقام تأسي و اصلاح عمل و سلوك است، كه بنابر آيه فوق هر كس راه سعادت و سير الي الله را آرزو ميكند بايد از اين روش شايسته به اصلاح خود بپردازد .
تأكيد بر ولايت و امامت ائمه هدي : در لسان روايات نيز بر همين معنا است. كه امام صادق (ع) فرمودند: «لأَنَّ لَنا في ابنِ آدَمَ اُسوَهٌ » ؛ ما اسوه و الگوي بني آدم هستيم.
9 ـ وحدت اجتماعي
براي برقراري اتّحاد و وحدت اجتماعي كه ضرورت آن - علي الخصوص در عصر كنوني - بر هيچ كس مستور نيست، به يك مركز مورد اعتماد نياز است. عليرغم اينكه مسلمانان عوامل وحدت زيادي، از جمله ؛ خداي يگانه، پيامبر، قبله، كتاب آسماني و اعمال عبادي واحدي همچون نماز جماعت و جمعه و مراسم حج دارند، كه هر يك ميتواند عامل وحدت و هماهنگي بين آنها باشد، امّا امامت در اين رابطه از جايگاهي عميق و اساسي برخوردار است تا جايي كه روايات ما نيز بر اين امر تأكيد نمودهاند.
حضرت رضا (ع) در بيان فلسفه امامت ميفرمايد :
« إِنَّ الإمامةَ زِمامُ الدّين ونَظام المسلمين » .
امامت، مهار دين و نظام امّت مسلمان است.
اين معنا در كلام اميرالمؤمنين (ع) نيز با تعبير « الإمامةُ نظامُ الاُمّةِ » آمده است. و امام باقر (ع)، ولايت و محبّت اهلبيت : را نظام دين معرّفي كرده است: « حُبُّنا أهْلُ البيتِ نظامُ الدّينِ » .
بر اين اساس امامت در اين روايات با تعبيرهاي « نظام امّت »، « نظام مسلمين » و « نظام الدين » ياد شده كه شايسته است درباره واژه « نظام » دقيقتر شويم.
عنايت به سخني از اميرالمؤمنين (ع)، حقيقت اين مطلب را آشكار ميسازد :
« مكانُ القَيّم مِن الأمرِ مكانُ النَّظامِ مِنَ الخَرَز يَجْمَعُه وَيَضُمُّهُ فَإذا انْقَطَع النَّظامُ تَفَرَّق الخَرز وَذَهبَ ثُمَّ لَمْ يَجتَمِعْ بِحَذافِيره أبَداً » .
جايگاه زمامدار و حاكم، همچون رشتهاي است كه مهرههاي پراكنده را گرد آورده و تحت يك نظم ويژهاي به هم پيوند داده است. كه اگر آن رشته بگسلد، مهرهها متفرّق و پراكنده شده و هرگز جمع نميگردند.
در اين كلام نوراني، امام به « نظام » يعني رشتهاي كه باعث انضمام مهرهها ميشود، تشبيه شده و جامعه و امّت به « خرز » و مهره. بنابراين روايات وارده، بر وحدت و انسجام اجتماعي و سامان يافتن جامعه به عنوان فلسفه ولايت و امامت اشاره دارند به اين معنا كه پذيرش ولايت ائمه هدي : جامعه را در مسير رسيدن به هدف متعالي پيوند داده و به اين پيوند استحكام ميبخشد. در حالي كه عدم قبول آن، باعث تفرقه و از هم گسيختگي مسلمين شده و امّت اسلام را به زوال و نيستي ميكشاند.
10 ـ رهبري باطني
همچنان كه دانستيم، مسؤوليّت امام، تنها ارائه طريق نيست، بلكه دستگيري و رساندن امّت به مقصود از راه تأثير و نفوذ معنوي و تابش شعاع هدايت در قلب انسانهاي آماده و مستعدّ، از اصليترين شؤون امام به شمار ميرود. به عبارت ديگر او چون چشم تيزبيني است كه بر قلوب و اعمال امّت نظارت دارد تا مخاطرات و گناهان، آنها را تهديد نكند.
در اين رابطه به كلامي گهربار از اميرالمؤمنين (ع) استناد ميكنيم كه فرمود :
« أنا عَلَمُ الله و أنا قلبُ اللهِ الواعي ولسانُ اللهِ الناطقُ وعينُ الله الناظرةُ » .
من عَلم و پرچم خدا و آن قلبي هستم كه خدا آن را گنجينه علم خود قرار داده و من زبان گوياي خدا و چشم بيناي نظارتگر الهي هستم.
مرحوم مجلسي ؛ وجه اطلاق « عين الله » را به ائمه اطهار :، نگهباني و نظارت بر بندگان دانسته است. همچنان كه منقول است : مردي در حين طواف، مشغول تماشاي زنان مسلمان بود. در اين هنگام با سيلي اميرالمؤمنين (ع) به خود آمده و نزد عمر شكايت برد. عمر گفت: « يكي از عيون خدا تو را مشاهده كرده است» .
همچنين ارائه اعمال خدمت آن بزرگواران، مقتضاي مقام امامت آنها بوده كه با رهبري باطني به هدايت جامعه پرداخته و با نفوذ معنوي خود، در جهت اصلاح و سازندگي و ايجاد روح تقوا در بين مردم توفيق مييابند.
امام كه مظهر علم خداوندي است، همچون احاطه جان بر بدن، بر تمام شؤون بشر احاطه و وقوف دارد و اعمال بندگان نزد او حاضر است. اين عرضه اعمال، گاه به صورت عمومي است كه بر طبق روايات، روزهاي دوشنبه و پنجشنبه ، اعمال بندگان به او عرضه ميشود. و گاه اشراف هميشگي و عرضه مداوم است كه با عبارت « كل يوم وليله » و « كل صباح » به آن اشاره شده، و ناظر بر دوام وقوف امام بر اعمال امّت ميباشد. همان طور كه جان ما از جسم ما باخبر است، امام هم از جان ما آگاه است. و با عنايت به آيه ( النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ) ، در واقع او جانِ جانان است. چه اينكه نسبت پيامبر را به خاطر برتري وجودي بر ارواح مردم، مثل جان براي بدن ميداند. و اين مقام در قرآن براي پيامبر (ص) ثابت شده و به تبع ايشان براي امام معصوم (ع) نيز ثابت ميگردد . علاوه بر آن كه امام رضا (ع) نيز، بر اين تفوّق تصريح فرموده است :« يكونُ أولي بالنّاس منهم بِأَنفسهم » ؛ اختيار او نسبت به مردم از اختيار آنان نسبت به خودشان بيشتر است .
ابان زيّات مشهور به « عبدالرّضا » گفت : از امام رضا (ع) خواهش كردم كه براي من و خانوادهام دعا بفرمايند. آن حضرت فرمودند :
« أوَ لستَ أَفعلُ ؟ واللهِ اِنَّ اعمالَكُم لَتُعْرَض عليّ في كلِّ يومٍ وليلةٍ » .
مگر شما را دعا نميكنم ؟ به خدا قسم كه هر شب و روز اعمال شما به ما نشان داده ميشود.
مسلّماً در اين زمان نيز امام زمان (ع) بر همه اعمال ما آگاه است. همچنان كه آن حضرت، خود اين مسأله را در توقيعي به شيخ مفيد بيان فرمودهاند :
« نحنُ وَان كُنّا ثاوينَ بِمَكانِنا النّائي عَنْ مَساكِنِ الظّالِمينَ... فَإنّا نُحيطُ عِلْماً بِأنْبائِكُمْ وَلا يَعْزِبُ عَنّا شَيءٌ مِنْ أخْبارِكُم ومَعْرِفَتِنا بِالْإذلالِ الّذي أصابَكُمْ مُذْجَنَحَ كَثيرٌ مِنْكُم إلي ما كانَ السَّلَفُ الصّالِحُ عَنْهُ شاسِعاً وَنَبَذُوا الْعَهْدَ الْمَأخُوذَ مِنْهُمْ وَراءَ ظُهُورِهِم كَأنَّهُم لايَعْلَمُونَ اِنّا غَيْرُ مُهْمِلينَ لِمُراعاتِكُمْ ولا نَاسينَ لِذِكْرِكُمْ » .
ما اگرچه هم اكنون در مكاني دور از جايگاه ستمگران سكني گزيدهايم، ولي در عين حال بر اخبار و احوال شما آگاهيم و چيزي از ما مستور و پوشيده نميماند. ما از لغزشهايي كه از برخي شيعيان سر ميزند از وقتي كه بسياري از آنان ميل به بعضي از كارهاي ناشايستهاي نمودهاند كه نيكان گذشته از آنان احتراز مينمودند و پيماني كه از آنان براي توجّه به خداوند و دوري از زشتيها گرفته شده، و آن را پشت سر انداختهاند اطّلاع داريم. گويا آنان نميدانند كه ما در رعايت حال شما كوتاهي نميكنيم و ياد شما را از خاطر نبردهايم.
11 ـ اقامه حكوت عدل
تشكيل حكومت الهي كه انسان را به اهداف خلقت نزديك ميسازد، جز از طريق معصومين : امكانپذير نيست. زيرا حكومتهاي انساني بنا به شهادت تاريخ، هميشه در مسير منافع مادّي افراد يا گروههايي خاص در حركت بوده و عناويني چون دموكراسي و حقوق بشر، همواره پوششي بر اجراي مقاصد آنهاست .
بلكه اجراي عدالت پايدار و بيدارسازي وجدان اجتماعي، تنها با حاكميّت برگزيدگان الهي محقّق خواهد شد. و در اين راستا، زمينهسازي عدالت جهاني از جمله مواردي است كه فلسفه وجودي امام را اثبات ميكند.
امام رضا (ع)، كارايي امامت را در بُعد حكومت چنين بيان ميدارند :
ـ نظم اجتماعي :« إِنَّ الإمامةَ زمامُ الدّين و نظام المُسلمين » ؛ امامت، زمام دين و باعث نظام مسلمين ميباشد.
ـ رشد و اعتدال اقتصادي :« بالإمام... تَوفيرُ الفَيءِ وَالصَّدَقاتِ » ؛ غنائم به دست آمده و صدقات وفور و كنترل ميگردد.
ـ داوري و قضاوت عادلانه :« بالإمام... إمضاءُ الحُدود والأحكامِ... » ؛ امام حدود و احكام را جاري ميسازد. « الإمامُ يَحِلُّ حلالَ اللهِ ويُحَرِّمُ حرامَ اللهِ ويُقيم حدودَ اللهِ » ؛ احكام خدا را آن طور كه شايسته است اقامه ميكند.
ـ حفظ مرزها :« بالإمامُ... مَنعُ الثّغُور والأطرافِ » ؛ به بركت وجود امام مرزهاي كشور، حفظ و حراست ميشود.
ـ مبارزه با دشمنان :« الإمامُ... غيظُ المنافقين وبوارُ الكافرين » ؛ باعث خشم منافقين و هلاكت كافران است.
ـ مديريّت اجتماعي :« هُو... مُضْطَلِعٌ بِالإمامةِ، عالمٌ بالسّياسَةِ » ؛ امام بر امر امامت و رهبري، توانا و قدرتمند است و بر اداره امور جامعه، آگاه و توانمند.
ـ عزّت و اعتلاي جامعه :« إِنَّ الإمامةَ... صلاحُ الدّنيا وعِزّ المؤمنين » ، « الامامُ نظامُ الدّين وعزّ المسلمينَ » ؛ امامت، باعث اصلاح امور زندگي دنيا و عزّتمندي و سربلندي مؤمنين است.
ـ مبارزه با فساد :«... فَجَعَل عليهم قَيّماً يمنَعهم من الفساد » ؛ خدا آن را قيّم جامعه قرار داد تا از فساد ممانعت ورزد.
وجود امام در هر عصر
ب ) ضرورت وجود امام در هر عصر
نياز به هادي و راهنما مخصوص زماني دون زماني ديگر نيست، بلكه بشر در همه اعصار نيازمند امام و حجّت الهي است. و اين نياز از زمان آدم تا خاتم و تا روز قيامت تأمين شده است. به طوري كه نام انبياء و اوصياء آنها تا زمان پيامبر و پس از آن در كتب روايي ملحوظ است . البتّه اين نياز پس از رحلت پيامبر (ص) كه ارتباط وحي الهي با بشر قطع شد، محسوستر است.
امام رضا (ع) از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود :
« إِنَّ الحجَّةَ لا تقومُ لِلّهِ عَلي خَلْقِهِ إلاّ بإمامٍ حَيٍّ يُعْرَفُ » .
حجّت خدا بر مردم تمام نميشود مگر به وسيله امام زندهاي كه شناخته شود.
در اين باب، دلايلي چند بر اثبات اين ضرورت ارائه شده است :
1 ـ امامت، لطف هميشگي الهي
با عنايت به آيه ( وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ ) . از آنجا كه فعل مضارع، نشانگر تدريج و استمرار است، درمييابيم كه، امامت منّت و لطف هميشگي و پايدار الهي است و مفهوم آيه بر تداوم امامت در همه عصرها دلالت ميكند.
2 ـ امام واسطه فيض الهي
بر حسب روايات، وابستگي جهان و ارتباط ساير ممكنات و بقاي زمين، بلكه عالم، نزول باران و بركات، افاضه فيوضات و نعمتها به وجود امام، ثابت و مسلّم است. همچنان كه حضرت رضا (ع) ميفرمايد :
ما حجّتهاي خدا در ميان خلايق و امين بر اسرار آفرينش هستيم، ما كلمه تقوي و عروه الوثقي و گواهان خداوند و نشانههاي او در ميان آفريدگانش ميباشيم. خدا آسمان و زمين را به واسطه ما نگاه ميدارد و به واسطه ما باران ميبارد و رحمت الهي منتشر ميشود. زمين از قائمي از ما ـ آشكار يا نهان ـ خالي نيست. و اگر روزي زمين از حجّت خالي باشد، ساكنانش مضطرب شده، همچنان كه دريا و اهلش مضطرب ميگردند» .
بديهي است كه اين فيض الهي در هر عصر، از كانال وجودي حجّت الهي كه واسطه فيض بين خدا و بنده در آن دوره است، به موجودات ميرسد. بلكه حضور و غيبت او در ترتّب اين آثار، تفاوتي ندارد. و بنابر روايات، امام در هر زمان، در شب قدر، مقدّرات يك ساله امّت خود را به اذن خدا تنفيذ ميكند . و پيامبر اكرم (ص)، دوام نزول روح و ملائكه را در شب قدر بر امام حيّ تا قيامت تأكيد فرمودهاند .
3 ـ امام، گواه امّت
از آيات قرآن چنين مستفاد ميگردد كه خداوند در بين هر امّتي، فردي معصوم را قرار داده تا بر اعمال امّت، گواه باشد، تا در قيامت بر آنها احتجاج نمايد. اينان حجّت خداوندي در امر هدايت بشر و محيط بر اعمال امّت خويش در دنيا هستند. كه مسلّماً اين گواهي و احاطه، دليلي بر حضور امام در بين مردم آن عصر ميباشد.
امام رضا (ع)در دعايي كه يونس بن عبدالرحمن از ايشان روايت كرده، امام زمان (ع) را چشم نظارهگر و شاهد بر بندگان معرّفي ميفرمايد :« وَعَينِکَ النّاظِرَهِ وشاهِدِکَ علي عبادِکَ » .
4 ـ امام ملجأ مردم
حضرت صادق (ع) فرمودند :
يك روز زمين خالي از امامي كه از خانواده ما است، نخواهد بود، كه امّت در گرفتاريهاي خود به او پناه ببرند .
و امام رضا (ع) از امام زمان (ع) به عنوان پناهگاهي ياد ميكند كه از ديدگان پنهان است .
بديهي است به كسي ميتوان پناهنده شد و در گرفتاري به او تمسّك جست كه حضور و پناهش محسوس باشد. آنچنان كه در زمان غيبت هم با آن كه ديدگان، از درك محضرش محرومند، اما با تمام وجود، اين حضور و پناه را حس كرده، با اميد به فرج در انتظار طلوع خورشيد، آرام ميگيرند.
5 ـ اصلاح فكري جامعه
ضرورت وجود جانشينان و اوصياء پيامبر (ص) در هر عصر، در حفظ ميراث معنوي و اصلاح ساختار فكري جامعه ظهور يافته است. قيام امام حسين (ع) عليه بيعدالتي و ظلم حاكم، نهضت علمي امام باقر و امام صادق (ع) كه با ايجاد تحوّل علمي و تربيت شاگرداني كارآمد، سياستگزاران باطل را رسوا نمود، كلام قاطع و نافذ اميرالمؤمنين (ع) در خطبهها، نامهها و حكمتها، دعاهاي دلنشين و نوراني امام سجّاد (ع)، احتجاجات ائمه مخصوصاً حضرت رضا (ع)، از جمله گامهاي مؤثّري در راه حفظ اين حقيقت است.
در عصر امام رضا (ع) عوامل انحراف فكري و نفوذ تفكّرات الحادي فلسفه بيگانه به اوج خود رسيده و گروههاي باطل با رواج انديشههاي ناصواب، به اثبات موقعيّت خود پرداخته و باعث ايجاد نوعي آشفتگي فكري در جامعه شده بودند.
امام (ع)براي پاكسازي جوّ فكري جامعه و پاسداري از حرمت دين، به مقابله و برخورد با اين عقايد پرداخته و با برقراري جلسات مناظره و گفتمانهاي آزاد با بزرگان فلسفه و كلام و نيز علماي اهل كتاب، به تعبير خود حضرت، « با شيوهاي الهي، همراه با حكمت و موعظه نيكو و دليل قاطع، مردم را به راه پروردگارش فراميخواند» ، و از اين طريق، بيپايگي سخنان آنان را برملا ساخته و به اصالت فرهنگ اسلامي تأكيد نمودند .
از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود :
خداوند زمين را خالي از عالمي كه به زيادي و نقصان آگاه باشد نميگذارد. اگر مؤمنين چيزي به دين بيفزايند، آنها را متوجّه نمايد و اگر چيزي كم كنند، برايشان تكميل نمايد .
و نيز آن حضرت از پيامبر (ص) نقل ميكند كه فرمود :
در هر نسلي از امّت من عادلي از اهلبيت من وجود دارد كه از اين دين، تحريف غلوكنندگان و نسبت نارواي باطلان و تأويل نادانان را نفي مينمايد .
6 ـ امام، هادي امّت
اقتضاي ربوبيّت الهي آن است كه در هر عصري، حجّتي را براي مردم قرار دهد، تا آنها را در مسير هدايت ياري رساند :( إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ ) كه امام باقر (ع)ذيل اين آيه ميفرمايد : « در هر زماني، يك هادي و راهنما از ما خانواده هست تا مردم را به سوي دستورات پيامبر هدايت نمايد. آنها عبارتند از علي بن ابيطالب (ع)، سپس جانشينان او يكي پس از ديگري » .
و امام صادق (ع)فرمودند : « هر امامي هادي و راهنماي قرن خويش است، براي مردمي كه در آن قرن زندگي ميكنند » .
در زمان امام عصر (ع)، اين هدايت از پسِ پرده غيبت صورت ميگيرد. آنسان كه آن حضرت، خود بر آن تأكيد فرمودهاند : « ما در مراعات حال شما سهل انگار نيستيم و هرگز شما را فراموش نميكنيم » .
7 ـ امام، عامل بقاء هستي
در روايات بيشماري از طريق شيعه و سنّي، امام عامل قوام و بقاء هستي معرّفي شده است. آنچنان كه « اَنس بن مالك » از رسول خدا چنين نقل ميكند :
« لايَزالُ هَذا الدّينُ قائِماً اِلي اِثني عشرَ فإذا مَضَوْا لَساخت الارضُ بِاَهْلِها » ؛
همواره اين دين پابرجا خواهد بود تا دوازده نفر. وقتي آنها درگذشتند، زمين اهلش را فروخواهد برد.
همچنين در توصيف اميرالمؤمنين (ع)، روايتي به اين مضمون از « سلمان » نقل شده است :
« اِنَّهُ لَزِرُّ الأرْضِ الّذي تَسكُنُ إلَيْه وَيَسْكُنُ إِلَيْها وَلَوْ فُقِدَ لأَنكَرْتُمُ الْأَرضَ وَأنْكَرْتُمُ النّاسَ » .
علي (ع) قوام زمين است كه زمين به سوي او آرام ميگيرد و حصول آرامش براي زمين از طرف اوست. اگر از دست برود، هر آينه زمين و مردم را دگرگون و به وضع ناشناختهاي خواهيد يافت.
اميرالمؤمنين (ع)نيز در نهجالبلاغه در تصريح اين معنا ميفرمايند :
« وَ إنَّما الأئِمَّةُ قُوّامُ اللهِ عَلي خَلْقِهِ وَعُرَفاؤُهُ عَلي عِبادِهِ » .
امامان از سوي خدا و به امر او قائم بر خلق هستند و برپادارندگان آنها ( و مدير و مدبّر امور، نگهبان مصالح ) و سرپرست بندگان خدا ميباشند.
توضيح اين كه بنابر روايات معتبر، وجود پيامبر و ائمّه هدي : مقصد اصلي خلقت ميباشند و ديگران، به لطف وجود آنها هستی می¬یابند. آنسان كه امام رضا (ع)نقل ميكند كه پيامبر (ص) به اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد :
« يا عَلي لَوْ لا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللهُ آدمَ وَلاحَوّاءَ وَلا الجَنَّةَ وَلا النّارَ ولا السَّماءَ وَالأرضَ » ؛
اي علي اگر ما نبوديم خداوند آدم و حوا و بهشت و جهنم و آسمان و زمين را نميآفريد.
البتّه اين معنا در روايات اهل سنّت نيز آمده كه خداوند به پيامبر (ص) فرمود :
« هولاء ( يعني ؛ محمّداً وعليّاً وفاطمهَ والحسنَ والحسينَ ) خمسةٌ مِنْ وُلْدِکَ. لَولاهُمْ ما خَلَقْتُکَ... ولَولاهُم ما خَلَقْتُ الجَنَّةَ وَلا النّارَ ولا العَرشَ ولا الكُرسِّيَ ولا السَّماءَ ولا الأرضَ ولا الملائِكةَ ولا الانس ولا الجِنَّ » .
اينان پنج تن از فرزندان تو هستند. اگر ايشان نبودند تو را خلق نميكردم... اگر ايشان نبودند، بهشت و آتش و عرش و كرسي و آسمان و زمين و فرشتگان و انس و جن را نميآفريدم.
بنابراين مقام امامت و حجّت الهي به عنوان اشرف ممكنات و كاملترين آنها، مقصد اصلي و علّتغايي خلقت به شمار ميرود. به اين معنا كه خدا همه چيز را براي بشر و او را براي انسان كامل و وليّ امر هر عصر آفريده است. و اين حقيقت در حديث قدسي بيان شده است :
« خَلَقتُکَ لِأجلي وَخَلَقْتُ الأشياءَ لِأجْلِکَ » .
تو را به خاطر خودم و همه هستي را به خاطر تو آفريدم.
پس همه موجودات عالم امكان، بايد در سير تكاملي خود، به آن وجود كامل بپيوندند و خود را در معرض تربيت آنها قرار دهند. اميرالمؤمنين (ع)ميفرمايد :
« فإنّا صنايعُ رَبِّنا والنّاسُ صَنايعٌ لنا » .
ما تربيت يافتگان پروردگارمان هستيم و مردم پس از آن تربيت يافته ما هستند.
البتّه بهرهمندي از تربيت امام (ع) در زمان غيبت، بسان انتفاع از بركات و فيوضات خورشيد پشت ابر است، اگرچه ما را از نور مستقيم آن محروم ساخته است.
همچنان كه امام زمان (ع) خود نيز بر اين بهرهوري از آفتاب پنهان وجود خويش تأكيد فرموده است :
« وأمّا وَجْهُ الإنْتِفاعِ لي في غَيْبَتي فَكَالْإنتفاعِ بِالشَّمسِ اذا غَيَّبُهَا عَنِ الاَبْصارِ السَّحابُ » .
و امّا وجه انتفاع از من در زمان غيبت، همچون بهرهمندي از خورشيد است آن هنگامي كه به واسطه ابر از ديدگان پنهان ميباشد.
بنابراين در طول تاريخ زندگي بشر، اين كلاس تربيت برپاست، تا انسانها با راهيابي به سوي آن از مخاطرات و انحرافات مصون باشند. همچنان كه در روايات معصومين : بر ضرورت وجود امام و خالي نبودن زمين از حجّت الهي از آغاز آفرينش تا پايان آن اصرار شده و عدم وجود او مايه فساد و تباهي جامعه، بلكه جهان معرّفي گرديده است.
حضرت رضا (ع) ميفرمايد :
« نحنُ حُجَجُ اللهِ في أرضِهِ وخُلَفائِهِ في عِبادِهِ... لا تَخلُو الأرضُ مِنْ قائِمٍ مِنّا... وَلَوْ خَلَتْ يوماً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لَماجَتْ بِأَهْلِها كَما يَموجُ الْبَحرُ بِاَهْلِهِ » .
ما حجّتهاي الهي روي زمين و جانشينان خدا در بين بندگانش هستيم... زمين از قائمي از ما خالي نميماند... و اگر زمين روزي خالي از امام باشد، اهل خود را فروخواهد برد و همچون دريايي كه با موج به اضطراب ميافتد، اهلش را بيقرار ميسازد.
و نيز آن حضرت در كلامي ديگر ميفرمايد :
« لو خَلَت الأرضُ طرفةَ عَينٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْ بِأهْلِها » .
اگر به اندازه چشم برهم زدني زمين از حجّت خالي گردد، در دَم بر اهلش فروميريزد.
پس ميتوان گفت كه آثار تكويني امام با نفس وجود آن حضرت، رابطه مستقيمي دارد. به اين معنا كه : تا حجّت هست، جهان برقرار و پا برجاست و تا جهان باقي است، حجّت الهي وجود دارد .
نتيجه
با بيان حقيقت ضرورت وجود امام در هر زمان، ميتوان به بطلان اين سخن كه : « حَسبُنا كتابَ اللهِ » واقف گرديد. زيرا قرآن علاوه بر آن كه بيانگر همه چيز و بياني براي مردم است كه هيچ چيزي را فروگذار نكرده ، نيازمند روشنگري و راهيابي خواهد بود :
(... وَ أنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرِ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ... ) .
و ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است، براي آنها روشنسازي....
و تا اين تبيين و تفسير در كنار آن نباشد، نميتواند بشريّت را به كمال برساند. بلكه چه بسا هر كس با تفسيري متفاوت، راهي را برگزيند كه در خيال خويش، شايسته و صواب است !
اضافه بر آن، عنايت به حديث « مَن ماتَ ولم يعرِف امام زمانِهِ ماتَ ميتهً جاهليهً » كه بهرهمندي از حيات انساني را منوط به شناخت امام در هر عصري ميكند، اين حقيقت را روشن ميسازد كه در هر عصر، امام معصومي وجود دارد كه معرفت عميق و ثمربخش مردم به او، جامعه را سعادتمند ميكند. بر اين اساس بر طبق كلام امام صادق (ع)، « خداوند از زمان حضرت آدم (ع) تاكنون زمين را بدون امام معصومي كه به سوي خدا رهبري كند فرونگذاشته است » ، همچنين « اين مقام در يك زمان براي دو امام متصوّر نيست، مگر اينكه يكي از آنها ساكت بوده و اعمال ولايت ننمايد » . كه حضرت رضا (ع) علّت آن را در « ايجاد اختلاف رأي در بين آن دو، عدم اولويّت طاعت يكي نسبت به ديگري، پيدايش كشمكش در بين امت، حصول اطاعت يكي و نافرماني ديگري، عدم سزاواري يكي نسبت به ديگري در امر حكومت و ولايت و... » ميدانند . و لذا پيامبر (ص)، آنها را چون ستارگاني معرّفي ميكند، كه با افول يكي، ديگري ظهور مييابد. و اين امر تا قيامت استمرار دارد .
اعتقاد به مهدويّت
د ) اعتقاد به مهدويّت
عقيده به ظهور مصلح جهاني، اختصاص به گروه خاصّي ندارد، بلكه همه نفوس انساني و اديان و ملل، به نوعي در اين باور داشت، وحدت فكري و اتّفاق نظر دارند. آنها در انتظار تحقّق بشارت ظهور منجي بزرگ، به آيندهاي روشن چشم دوختهاند تا جهان را از فساد و بيعدالتي برهاند و با نيروي فوق العاده غيبي، اوضاع آشفته عالم را سامان بخشد.
1 ـ اعتقاد به مهدويّت در فطرت انساني
اعتقاد به حاكميّت عدالت در پهنه گيتي و گسستن مرزهاي بردگي و تبعيضات فردي و نژادي براي همه انسانها مطلوب و مقبول است. وجدان بشري، ضمن محكوم ساختن سلطه ستم و نفوذ طاغوتها، به دنبال مصلح بزرگي است كه جامعه جهاني را به سعادت، امنيّت و عدالت سوق دهد. و همواره از ندايي كه بساط ظلم را ويران نمايد، استقبال كرده و به زمامداري رأي ميدهد كه از حقوق مستضعفان و رنجديدگان از ستم، حمايت ميكند.
اين علاقه بشريّت به پايان سعادتمندانه جهان، يك اصل فطري است كه با سنّت خللناپذير الهي، يعني : « حاكميّت حق و نابودي باطل » منطبق است :
( وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الباطِلُ إِنَّ الباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) ؛
و بگو : « حق آمد و باطل نابود شد. يقيناً باطل نابودشدني است ! ».
2 ـ اعتقاد به مهدويّت در اديان و ملل
تمام كتب آسماني، به صلح جهاني و عصر درخشان ظهور، بشارت دادهاند و همه ملل و مذاهب در انتظار موعودي هستند كه عالم را از بحرانها نجات دهد. البتّه هر ملّتي او را با لقبي خاص ميشناسد و به نوعي او را از خود ميداند. مثلاً زرتشتيان، او را با نام « سوشيانس »، يعني ؛ « نجات دهنده جهان » و يهوديان با نام « سرور ميكائيلي »، مسيحيان، با نام « مسيح موعود » و مسلمانان با نام « مهدوي موعود » (ع)ميشناسند.
همچنين زرتشيان او را ايراني، يهوديان، او را از بنياسرائيل، پيروان حضرت عيسي او را از كيش خود و مسلمانان، وي را از نسل بنيهاشم و فرزند پيامبر اكرم (ص) ميدانند. كه البتّه همه اين مشخصّات در مهدي موعود اسلام كه فرزند امام عسكري (ع)است، منطبق ميباشد. چه اينكه از طرفي ميتوان او را از نژاد ايراني برشمرد، زيرا مادر امام سجاد (ع)كه جدّ آن حضرت است، شاهزادهاي ايراني به نام : « شهربانو » دختر يزدگرد پادشاه ساساني بود. و همچنين از آنجا كه بنيهاشم از نسل اسماعيل و بنياسرائيل از نسل اسحاق و هر دو از فرزندان حضرت ابراهيم (ع)هستند، ميتوان او را از وابستگان بنياسرائيل به حساب آورد. نسبت او با عيسويان نيز از آن جهت است كه مادر ايشان، شاهزادهاي رومي به نام : « نرجس » ميباشد.
آنچه اهميّت دارد اين است كه نبايد آن حضرت را به ملّت معيّني اختصاص داد، بلكه او موعود جهانيان و نجاتبخش بشريّت است. پيروزي او، پيروزي انبياء الهي و تمام اديان خواهد بود و همه ملّتها با هر آئيني به قيام و عدالتگستري آن مصلح كل اميد دارند. بنابراين اعتقاد به مهدويّت يك عقيده مشترك ديني به موعود اديان است كه از وحي الهي سرچشمه گرفته است .
نويد خوش ظهور مصلح و منجي جهاني در تمام كتب آسمانيِ باقي مانده، مانند ؛ جاماسب نامه از كتابهاي مقدّس زرتشتيان، تورات و ملحقات آن، كه از كتابهاي مقدّس يهود به حساب ميآيد و انجيل عيسويان يافت ميشود، علاوه بر آن در كتابهاي مقدّس براهمه و بودائيان نيز كم و بيش وجود دارد . كه مضمون اين بشارتها به گونهاي اصالت عقيده مهدويّت را تأييد نموده و به بعضي از صفات و علائمي كه در احاديث اسلامي براي ظهور امام زمان (ع) بيان شده، اشاره يا تصريح دارند . كه در اينجا به نمونهاي از آن اشاره ميكنيم :
( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ )
در « زبور » بعد از ذكر ( تورات ) نوشتيم : « بندگان شايستهام وارث ( حكومت ) زمين خواهند شد ».
بر طبق اين آيه شريفه، بشارت حاكميّت شايستگان و صالحان در سراسر زمين، در كتاب زبور و تورات بيان شده است .
البتّه شايان توجّه است كه كتب عهد عتيق كه از آن چه بعضي حفظ داشتند، تجديد استنساخ شد و در آنچه باقي ماند، مخصوصاً در قسمتهاي مربوط به بشارت از پيامبر اسلام (ص)، تحريفات و تأويلات غيرموجّهي صورت گرفته و يا در ترجمهها غرضورزي شده است، معذلک تورات و انجيل فعلي هم كه در دست يهود و نصاري موجود است، حاوي بشارتهاي متعدّدي به ظهور پيامبر اسلام و ائمه هدي : است . و استناد ما به همين كتب خواهد بود.
ـ تورات : در پاراش لخلخا ( فصل 17 از آيه 20 از سفر تكوين ) از قول خداوند به ابراهيم (ع) آمده است :
خداوند جليل پس از اينكه هفده بشارت به حضرت خليل (ع) داد، ابراهيم پس از استماع بشارت مذكور ساجداً للهِ به رو درافتاد و تمنّا كرد كاش اسماعيل زنده ميماند. زيرا زندگاني او در نزد من بهتر از هفده بشارت است.
سپس خداوند عالم فرمود : دعاي تو را در حقّ اسماعيل به اجابت رسانيدم، او را بركت داده و كثيرالاولاد قرار خواهم داد و قبيله بزرگ كه عبارت باشد از قبيله عرب، از صُلب او خواهد بود. و او را بزرگ خواهم گردانيد، به سبب اينكه محمّد (ص) و دوازده امام را كه اوصياي حضرت محمّداند از صُلب او پديد خواهم آورد
ـ زبور : در ترجمه فارسي زبور 37 ـ از مزامير داود، كه چهل آيه است ـ چنين آمده است :
زيرا كه شريران منقطع ميشوند امّا متوكّلان به خداوند وارث زمين خواهند شد... و از كثرت سلامتي متلذّذ ميگردند... شريران شمشير را كشيدند تا آن كه مظلوم و مسكين را بيندازند و راست روان را بكُشند. شمشير ايشان بر دلشان فروخواهد رفت و كمانهاي آنان شكسته خواهد شد. كمي صدّيق از فراواني شريران بسيار بهتر است. چون كه بازوهاي شريران شكسته ميشود و خداوند، صدّيقان را تكيهگاه است. خداوند روزهاي صالحان را ميداند و ميراث ايشان ابدي خواهد شد. زيرا متبرّكان خداوند وارث زمين شده و ملعونان وي منقطع خواهند شد. خداوند، عدالت را دوست ميدارد و مقدّسان خود را وانميگذارد و آنها را تا ابد محفوظ ميدارد. صديقان، وارث زمين شده و تا ابد در آن ساكن خواهند بود... .
3 ـ مهدويّت در قرآن
قرآن در پاسخ اميد بشريّت به فرجام خوش تاريخ، ظهور نجاتبخش جهاني را در جايجاي آيات خود ترسيم نموده است :
ـ پيروزي حق بر باطل :
( وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً ) .
بگو حق آمد و باطل را نابود ساخت كه بيترديد باطل نابودشدني است.
ـ صاحان وارثان زمين :
( وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ إِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ )
در زبور بعد از ذكر ( تورات ) نوشتيم : « بندگان شايستهام وارث ( حكومت ) زمين خواهند شد ».
( وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ ائِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ ) .
ما ميخواستيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روي زمين قرار دهيم !
ـ استخلاف مؤمنان
( وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأْرضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِم... ) .
خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادهاند وعده ميدهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد. همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد...
ـ استقرار دين الهي در پرتو امنيّت جهاني
(... وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِم أَمْناً... ) .
... و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل ميكند...
ـ پرتوافكني نور الهي در گيتي
( يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَو كَرِهَ الْكافِرُونَ ) .
آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولي خدا نور خود را كامل ميكند. هرچند كافران، خوش نداشته باشند.
در برخي از اين آيات و آيات بسيار ديگر، گاه با دلالت روشن و گاه با بيان تفسير ائمّه هدي : بر قيام مهدي موعود (ع) قابل انطباق و تأويل است كه در كتب تفسيري و روايي شيعه و اهل سنّت ظهور دارد.
تعداد زيادي از اين موارد در كتابهاي اهل سنّت مثل « شواهد التّنزيل » حاكم حسكاني با 210 آيه و بيش از 1160 روايت در شأن اهل بيت : آمده است. و نيز از جمله محدّثين نامدار شيعه، سيد هاشم بحراني است كه بيش از 100 آيه مربوط به حضرت مهدي (ع) را با احاديث تفسيري آن در كتاب « المحجّه فيما نَزل في القائم الحجّه » گردآوري كرده است . و نيز آيهالله صافي گلپايگاني آنها را در منتخب الاثر بيان نموده است .
4 ـ مهدويّت از ديدگاه اهل سنّت
در بين اهل سنّت، اعتقاد به مهدويّت، اصلي پذيرفته شده است و آنها همچون شيعه معتقدند كه مهدي موعود (ع)از نسل پيامبر (ع) و از فرزندان زهراي اطهر (ع) است كه زمين را پر از عدل و داد ميكند . و پس از ظهور، حضرت عيسي (ع) پشت سر آن حضرت نماز ميخواند .
همچنين آنها بدون هيچ ترديدي قائل به اين هستند كه آن حضرت، از نسل امام علي (ع) بوده و همنام و همكنيه با پيامبر است . به پيامبر اكرم (ص) شباهت تمامي دارد . و نيز در خصوصيات جسمي و ظاهري ، ويژگيها و شرايط ظهور ، نزول فرشتگان براي آن حضرت ، تحوّلات اجتماعي و بروز فتنهها در آستانه ظهور ، با شيعه همعقيدهاند.
بنابراين موضوع مهدويّت نزد آنها، امري قطعي و مسلّم است. به طوري كه حتّي واژهشناسان اهل سنّت نيز ذيل كلمه « مهدي » به معرّفي آن حضرت پرداختهاند. همچنان كه « ابن منظور » ميگويد :
« مهدي كسي است كه خداوند راه حق را به او نشان داده است. اين كلمه وصف است كه به صورت اسم به كار رفته، تا جايي كه به صورت عَلَم بالغلبه شده است و آن، نام كسي است كه پيامبر (ص) به ظهور او در آخرالزمان مژده داده است » .
همچنين در ضمن بعضي كتابهاي اهل سنّت ـ كه تعداد آنها كم نيست ـ احاديث فراواني درباره موضوع مهدويّت بيان شده ، علاوه بر آن كه در توصيف احوال آن حضرت، نگاشتههاي مستقلي نيز تدوين گرديده است . و وسعت دامنه تأليفات اهل سنّت در اين موضوع، نشانگر قطعيّت مسأله مهدويّت در نزد آنها ميباشد.
احاديث نبوي درباره حضرت مهدي (ع) در كتابهاي اهل سنت آنچنان فراوان است كه درباره كمتر موضوعي به اين حد حديث نقل شده است. و لذا دانشمندان علم حديث به تواتر آنها در بين اهل سنّت، تصريح نمودهاند. از جمله « حافظ ابوعبدالله گنجي شافعي » در كتاب « البيان » ميگويد :
« احاديث پيامبر درباره حضرت مهدي به دليل راويان بسياري كه دارد، به حدّ تواتر رسيده است » .
پس اعتقاد به مهدويّت، اختصاصي به شيعه ندارد، بلكه مذاهب ديگر نيز به آن توجّه دارند. زيرا طرح مهدويّت در اسلام، از طرف خود پيامبر (ص) در كنار بيان عقايد، اصول، اخلاق و احكام اسلامي بوده است. و بر مسلمانان لازم است به همان اندازه، به اين موضوع هم معتقد باشند. با اين همه، در بعضي موارد با شيعيان اختلاف عقيده دارند، از جمله :
ـ ولادت امام زمان (ع)
آنها در باب ولادت، معتقدند كه آن حضرت، در آخرالزّمان متولّد خواهد شد.
استاد دانشگاه مدينه ميگويد :
« احاديث فراوان درباره مهدي، بدون شك بر يك حقيقت ثابت دلالت دارند و آن اين كه مضمون اين احاديث در آخرالزّمان تحقق مييابد. و اين فكر، هيچ ارتباطي با عقيده شيعه درباره مهدي منتظر كه او را محمّد بن الحسن (ع) مينامند، ندارد » .
او در جاي ديگر به اين مطلب اشاره دارد كه مهدي (ع) در آخرالزمان به دنيا ميآيد و حاكميت اسلامي را به دست خواهد گرفت .
در مقابل، بسياري از دانشمندان و نويسندگان اهل سنّت، ولادت امام مهدي (ع)را پذيرفتهاند كه اين افراد به دو دسته تقسيم ميشوند :
« دسته اوّل كساني هستند كه هم ولادت آن حضرت را پذيرفتهاند و هم مهدي بودن او را باور دارند. از جمله آنها محيالدّين عربي است. او به صراحت محمّد بن الحسن العسكري (ع)را همان مهدي موعود ميداند كه پيامبر (ص) به ظهور وي وعده داده است. و يا گنجي شافعي كه با دلايل گوناگون به دفاع از زنده بودن امام مهدي برخاسته است .
دسته دوّم افرادياند كه ولادت امام را قبول دارند ولي مهدي موعود بودنشان را نپذيرفته و آن را با صراحت انكار مينمايند. از جمله، « ابن خلّكان » كه ضمن باور داشت ولادت آن حضرت، مهدي بودن ايشان را يك باور شيعي دانسته و با لحن خاصّي، آن را مورد تأمّل ميداند » .
ـ جانشينان دوازده گانه
احاديث رسول خدا در معرّفي جانشينان خود، به دو صورت بيان شده است :
يا اينكه بدون ذكر نام ائمه هدي :، تنها به تعداد آنها اشاره فرمودهاند. اين گونه احاديث، در كتب شيعه و اهل سنّت در حدّ تواتر موجود است . كه گاه به قريشي بودن آنها تصريح شده و گاه تنها تعداد آنها را بدون ذكر توصيفي، بيان كردهاند.
دسته ديگر احاديثي است كه طيّ آن به نوعي، به معرّفي اين دوازده نفر پرداخته و بر امامتشان تنصيص فرمودهاند. اين دسته، تنها در بين شيعيان پذيرفته است و اهل سنّت به تفسير و توجيه آن پرداختهاند .
5 ـ مهدويّت از ديدگاه شيعه
براي بيان اعتقاد شيعه به مهدويّت، نيازي به اقامه برهان نيست. و اگرچه عقيده به مهدويّت، اختصاصي به شيعه ندارد، ولي شيعه با اعتقاد به فاطمي بودن مهدي (ع)و اينكه پسر امام عسكري (ع) و دوازدهمين خليفه پيامبر (ص) است، خود را به آن حضرت مربوط ميداند. و آن را يكي از اصول اعتقادي خويش به شمار آورده و به آن مهدي موعودي معتقد است كه نام و نشان او در كلام پيامبر و ائمه هدي : بيان شده است.
اين نشانها در كتب روايي شيعه وجود دارد. كتابهايي كه تدوين آنها عمدتاً از زمان امام عسكري (ع) شروع شد و كثرت آنها بيانگر اهتمام شيعه به موضوع مهدويّت است. از جمله اين كتابها عبارتند از : اصول كافي ( كليني ) اكمال الدين وتمام النعمه ( صدوق )، غيبت ( طوسي )، غيبت ( نعماني )، بحار الانوار جلدهاي 51 ـ 53 ( مجلسي )، منتخب الاثر ( صافي ) و دهها كتاب ديگر.
احاديث و كلمات معصومين (ع) ضمن ذكر حسب و نَسَب و خصوصيّات جسمي و معنوي امام زمان (ع) به وجود آن حضرت بشارت دادهاند تا مردم در فتنههاي كور از راه حق دور نمانده و امام خود را بشناسند.
جابر بن عبدالله انصاري روايت ميكند كه رسول خدا (ص) فرمود :
« مهدي از اولاد من است، نامش نام من و كنيهاش كنيه من ميباشد. صورت و سيرتش از همه كس به من شبيهتر است. غيبتي ميكند كه مردم دچار حيرت گردند و بسياري از فرقهها گمراه شوند. آنگاه مانند ستاره تاباني از پرده غيبت ظاهر شده و زمين را پر از عدل و داد كند، آنچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد» .
همچنين در روايتي از امام رضا (ع) نقل شده كه اميرالمؤمنين (ع) به امام حسين (ع) فرمودند :
« فرزند نهم تو قيام به حق ميكند و دين را پايدار ميسازد و عدل را گسترش ميدهد. امام حسين گفت : آيا آنچه فرمودي، تحقّق خواهد يافت ؟ امام فرمود : آري به خداوندي كه محمّد (ص) را به مقام پيامبري برانگيخت و او را بر همه مخلوقات برتري داد. لكن پس از غيبت او وضعي پيش ميآيد كه جز دوستان مخلص ما و مؤمنان پاكسرشت كه نور ايمان و محبّت ما در لوح دلشان نقش بسته، كسي در عقيده ديني خود ثابت نميماند » .
علاوه بر آن مهدويّت در شعر شاعران نيز جايگاهي دارد و همواره شاعراني چون « كُميت » ( 126 ه . ) شاعر مبارز و نستوه شيعي مذهب در زمان امام باقر (ع)، « اسماعيل حميري » ( 173 ه . ) در زمان امام صادق (ع) و نيز « دعبل خزاعي » ( 247 ه . ) شاعر تواناي زمان امام رضا (ع)، در اشعار و قصيدههاي خود از حضرت مهدي (ع) ياد ميكردند .
ـ اعتقادات شيعه
شيعه در اعتقادات خود به وجود امام حيّ تصريح دارد و اين معنا در كلام معصومين : نيز تأكيد شده است. از جمله اينكه امام رضا (ع) در نقلي از امام صادق (ع) ميفرمايد :
« اِنَّ الحُجَّةَ لا تقومُ للهِ ِ عَلي خَلْقِهِ إلاّ بِإمامٍ حَيٍّ يُعْرَفُ » .
حجّت خدا بر مردم تمام نميشود مگر به وسيله امام زندهاي كه شناخته شود.
سرّ اعتقاد به موجود بودن موعود منتظر اينست كه براي ادامه حيات بشريّت، وجود حجّت الهي ضروري است و اصولاً زمين هيچ گاه از حجّت خالي نخواهد بود.
محمّد بن فضيل در روايت خود نقل ميكند كه از امام رضا (ع) پرسيدم : « آيا زمين بدون وجود امام و حجّت خدا در روي آن باقي ميماند ؟ » فرمود : « نه ! ». گفتم : « از امام صادق (ع) براي ما روايت شده كه زمين بدون امام باقي نميماند، مگر اينكه پروردگار متعال به اهل زمين، غضب كرده باشد ». آن حضرت فرمودند :
« لا تَبْقي إذاً لساخت » .
زمين بدون امام باقي نميماند و در يك لحظه از هم پاشيده و در ورطه انهدام قرار ميگيرد.
و لذا نظام امامت از ديدگاه شيعه، امري مستمر و بدون وقفه است و تا دنيا باقي است، حجّت الهي وجود دارد. البتّه لازم نيست كه امام حتماً ظاهر و در مرآي و منظر عامه مردم و صاحب قدرت و حكومت باشد ، بلكه اصل وجود او، مايه قوام زمين، حفظ بيّنات الهي و عاملي در جهت درك فيض از مبدأ فيّاض ميباشد.
همچنين تفسير شيعه از رواياتي كه طيّ آن پيامبر اكرم (ص) از وجود دوازده جانشين بعد از خود خبر ميدهد، با تكيه بر ديگر احاديثي كه در آن، به نام آن بزرگواران تصريح فرمودهاند، تفسيري واحد و همآهنگ است و ميتوان به ولايت ائمه اطهار : استدلال نمود.
روايات در اين باب، از حدّ شمارش فراتر است كه به نمونههايي از آن استناد ميشود :
امام رضا (ع) از پدرانش از پيامبر (ص) نقل ميكند كه فرمود :
« أنا و عليٌّ أبَوا هذِهِ الاُمّةِ مَنْ عَرَفَنا فَقَدْ عَرَفَ اللهِ وَمَنْ أنْكَرَنا فَقَدْ أنْكَرَ اللهِ ومِنْ عليٍّ سِبْطا اُمّتي وَسَيّدا شَبابِ اهلِ الجَنَّةِ الحسن والحسين (ع) ومِنْ وُلْدِ الحسين (ع) تِسعةٌ طاعَتُهم طاعَتي ومَعْصِيَتُهُم مَعْصِيَتي تاسِعُهُم قائِمُهُم ومَهدِيُّهُم » .
من و علي (ع) پدران اين امّت هستيم. كسي كه ما را بشناسد، خدا را نشناخته و كسي كه ما را نشناسد، خدا را نشناخته است. از علي (ع) دو سبط امّتم و دو سيّد و آقاي جوانان بهشت، حسن و حسين (ع) به وجود آمدهاند. از نسل حسين (ع)، نه نفر به وجود خواهند آمد كه اطاعت از آنها، اطاعت از من است و عصيان و نافرماني آنها، عصيان و نافرماني من است. نهمين آنها قائم و مهدي آنان است.
و نيز از حضرت رضا (ع) روايت شده كه پيامبر به اميرالمؤمنين فرمودند :
« يا علي ! اَنْتَ والائِمَّةُ مِنْ وُلدِکَ بَعْدي حُجَجُ اللهِ عَلي خَلْقِهِ وَأعلامِهِ في بِرِيَّتِهِ. فَمَنْ اَنكَرَ واحداً مِنْهم فَقَدْ اَنكَرَني وَمَن عَصا واحِداً مِنْهم فَقَدْ عَصاني وَمَنْ جَفا واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَفاني وَمَنْ وَصَلَكُمْ فَقَدْ وَصَلَني وَمَنْ أطاعَكُمْ فَقَدْ أطاعَني وَمَنْ والاكُمْ فَقَدْ والاني وَمَنْ عاداكمْ فَقَدْ عاداني. لاِ نَّكُم مِنّي، خَلَقْتُمْ مِنْ طيْنَتي وَأنَا مِنْكُمْ » .
اي علي، تو و ائمه از فرزندانت، حجّتهاي خدا در ميان مردم و شخصيّتهاي برجسته بين آنها هستيد. هر كس يكي از شما را انكار كند، مرا انكار كرده و هر كس با يك نفر از شما مخالفت ورزد، با من مخالفت نموده است. هر كه به يكي از شما ستم روا دارد، به من ستم كرده و كسي كه به شما احترام گذارد، به من احترام كرده است. هر كس از شما اطاعت كند، اطاعت مرا نموده، و كسي كه شما را دوست بدارد، مرا دوست داشته و دشمن شما دشمن من است. زيرا شما از من هستيد و از سرشت من آفريده شدهايد و من از شمايم.
همچنين از امام صادق (ع) روايت شده كه ايشان كسي را كه ولايت بعضي از ائمه را بپذيرد و بقيه را انكار كند، به مانند كسي ميدانند كه به نبوّت يكي از پيامبران الهي اعتراف نموده و بقيه را قبول نكند. كه بايد از گناه
چنين فردي به خدا پناه برد !
و نيز در روايتي ديگر، فردي را كه ولايت امام آخرين را پذيرفته است در حالي كه امام اوّل را انكار ميكند، مورد لعن و بيزاري قرار داده و ميفرمايد : « مگر معرفت نسبت به امام آخر، بدون شناخت امام حاصل ميشود؟!» .
از اميرالمؤمنين (ع) روايت شده كه فرمودند :
« نَحْنُ وَاِبْنايَ شُبَّراً وَشُبَيْراً وَاُمُّهُما الزَّهراءُ وَالْأَئِمَّةُ فيها واحِداً واحِداً اِلَي القائِمِ مِنْ عَيْنٍ شَرِبْنا وَاِلَيها وَرَدْنا. اِسْأَلوني وَاسْأَلوا الْأَئِمَّةَ بَعْدي. فَلَمْ يَخْلُ مِنْهُمْ عَصْرٌ مِنَ الْأَعْصارِ حَتّي قِيامَ القائِمِ » .
من، حسن و حسين فرزندانم و مادرشان حضرت زهرا و امامان بعدي يكي پس از ديگري تا مهدي، همه از يك سرچشمه آب خوردهايم و علوم همه ما به يك نقطه برميگردد. چه از من بپرسيد يا امامان بعد از من، فرقي ندارد. هيچ عصري تا قيام قائم، هرگز از وجود ما خالي نيست.
عنايت به چنين رواياتي، ما را به استمرار مسير ولايت معصومين : رهنمون ميسازد كه پس از پيامبر (ص)، از اميرالمؤمنين (ع) شروع و با وجود مبارك خاتم الاوصياء، وليّ عصر (ع) ادامه مييابد. در واقع حضرت مهدي (ع)، ختم كننده ولايت محمّدي است، آنچنان كه خود، بيان داشتهاند. به طوري كه امام حسين (ع) فرمودهاند :
« مِنّا اثنا عَشَرَ مَهديّاً اَوَّلُهُم عليُّ بنُ اَبيطالبٍ (ع) وآخِرُهُم التّاسِعُ مِنْ وُلْدي وهُوَ القائِمُ بالحقِّ » .
در بين ما دوازده مهدي وجود دارد كه اميرالمؤمنين (ع) اوّلين آنها و نهمين فرزندم، قائم بر حق، آخرين آنان ميباشد.
ائمه : هر يك زمينه ظهور امام بعد از خود را فراهم و امامان گذشته را تصديق ميكردند. ولي بشارت تمام امامان به ظهور امام قائم (ع) ويژگي انحصاري دارد. و اين تصديق و تبشير، نشانه هماهنگي سلسله ولايت است .
وقتي دعبل خزاعي در حضور امام رضا (ع) قصيدهاش را به اين بيان خواند :
مدارِسُ آياتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَهٍ وَمَنْزِلُ وَحْيٍ مَقْفَرُ العَرَصاتِ
و سپس اشعار خود را اين چنين ادامه داد :
خُروجُ إمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلي اِسْم اللهِ وَالْبَرَكاتِ
يُـمَيِّزُ فينا كُلُّ حَـقٍّ وَباطِلٍ وَيَجْزي عَلَي النَّعماءِ وَالنَّقِماتِ
در اين هنگام، امام به شدّت گريست. سپس رو به او كرده و فرمود :
« اي خزاعي ! روح القدس با زبان تو اين دو بيت را خواند. ميداني اين امام كيست و كي قيام ميكند ؟ »
او گفت : « نه، اين اندازه شنيدهام كه امامي از شما قيام ميكند و زمين را از فساد پاكسازي ميگرداند و آن را پر از عدل خواهد كرد، چنانكه پر از ظلم شده باشد ». سپس فرمود :
« اي دعبل ! امامِ بعد از من، پسرم محمّد است و بعد از او علي پسر وي. و بعد از او پسرش حسن و بعد از حسن، پسرش حجّت قائم امام است. كه مؤمنان در زمان غيبت او، انتظارش را ميكشند و بعد از ظهور، از وي فرمانبرداري ميكنند. اگر عمر دنيا جز يك روز نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان طولاني ميگرداند تا او بيايد و جهان را پر از عدل كند، چنانكه پر از ظلم شده باشد. امّا براي ظهور، نميتوان وقتي تعيين نمود » .