سخنرانی

سخنرانی (8)

سه شنبه, 05 دی 1396 12:03

شهادت امام رضا علیه السلام

توسط

      سخنرانی استاد شیخ حسین انصاریان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.

از وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام در کتاب‌های عصر غیبت صغری، یعنی نزدیک به روزگار امام یازدهم، روایتی نقل شده که متن روایت نشان می‌دهد امام خطابشان به همه انسان‌هاست، نه به شیعه، نه به مردم مومن.

ائمه ما این امید را داشتند که یک روزی سخنان عرشی و ملکوتی‌شان به همه  مردم دنیا برسد، حالا یا متنش، یا معنایش، و این امیدشان الان دارد به تدریج تحقق پیدا می‌کند. دیگر قاره‌ای نمانده که شیعه را نشناسند، و کم هم  نیستند کسانی که با فرهنگ اهل بیت آشنا شدند ولی بالاخره طبق امیدی که داشتند یک روزی فراگیر می‌شود. به قول قرآن مجید و روایات که کلمه طوبی را در آیه یا روایت به کار گرفتند خوش به حال آنهایی که می‌شنوند و امام صادق می‌فرماید به گوش قبول هم  می‌شنوند، فقط لفظ و صوت و کلام نمی‌شنوند، آن نوع شنیدن شنیدن با گوش حیوانی است اما شنیدن و قبول کردن شنیدن انسانی است. شنیدن با انصاف است، شنیدن با اخلاق است. که انسان حرف حقی را، مطلب حقی را بشنود و قبول بکند.

قبول که بکند دیگر مشکل عمل و اجرا ندارد وقتی حق را می‌پذیرد شروع می‌کند به رنگ گرفتن از حق، معمولا خود ماها از نوجوانی همینگونه بودیم، آدم‌هایی نبودیم که بشنویم ولی قبول نکنیم، یا بشنویم مسخره کنیم، یا بشنویم و اهمیت ندهیم. نزدیک صد بارقرآن مجید مسئله گوش را در بین اعضا و جوارح مطرح کردند یکیش این آیه است، اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ  ﴿الزمر، 18﴾ این یقینا درباره ماهاست یقینا.

به پیغمبر اکرم خطاب می‌کند بشر از جانب من مژده بده، بشارت بده، آن بندگانی که یستمعون القول اهل گوش دادن هستند و گوش دادنشان هم تا آخر عمرشان ادامه دارد یستمعون فعل مضارع است، دلالت بر استمرار دارد برای امروز و دیروز نیست کار شنیدنشان اصلا این یک کاری است در زندگیشان، که کلام را بشنوند فیتبعون احسنه بهترین کلام را اجرا کنند، خب بهترین  کلام چیست؟ این را برای ما هم توضیح دادند، ان احسن الحدیث و ابلغ الموعظة کتاب الله، این نیکوترین کلام است.

کلام رسول خدا و ائمه طاهرین نیکوترین کلام است، روایت حضرت را که امروز میشنوید یک دانه خط را پر نمی‌کند، خیلی کوتاه است، ولی احسن کلام است، بعد قرآن می‌فرماید اینهایی که به گوش قبول می‌شنوند و به اجرا میگذارند کسانی هستند که خدا دستشان را گرفته اولئک الذین هداهم الله، چرا دستشان را گرفته؟ خب این دستگیری چرا برای همه نیست، چرا دست همه را نگرفته؟ برای اینکه خود پروردگار در قرآن می‌فرماید من اگر خیری در بنده‌ام ببینم و یک خیر این است که می‌دانم بشنود قبول می‌کند این بهترین خیر است، من دستش را می‌گیرم راه را خودم می‌برم. نه اینکه بهش بگویم این جاده برو، نه. من تا لحظه آخر عمرش در حرکت دادنش کمکش هستم. و این یاری خداست که ما از نوجوانی شنیدیم و قبول کردیم و ادامه دادیم و داریم ادامه  می‌دهیم، ما پذیرفتیم عمل هم می‌کنیم اما دستمان در دست رحمت خداست او دارد ما را می‌برد.

یعنی ما اهل حرکت  هستیم ولی محرک محرک بیرونی است، چون هیچ حرکتی در عالم بی‌محرک نیست، و طبق این آیه شریفه در سوره زمر محرک ما در حرکت پروردگار است، این را اگر ما از قرآن بفهمیم همیشه شادهستیم که ما در آغوش رحمت او هستیم و این رحمت ما را هی دارد جلو می‌برد، تا کجا؟ تا آنجایی که به طور یقین ائمه ما می‌فرمایند روایتش مفصل است من برای دهه عاشورا آماده کرده بودم پیش نیامد، تا جایی خدا شما را می‌برد حرکت از شما تحریک از او تا می‌رسید به این نقطه که آخرین نفس می‌خواهد یا بیاید بیرون دیگر برنگردد، یا برود تو و دیگر برنگردد آن وقت خودش می‌گوید ادخل  الجنة دیگر حرکت تمام شد دیگر زحمت نداری، دیگر رنج نداری.

موسی بن جعفر آمدند عیادت یک مریض، به قول ما در کما بود، آن وقت‌ها نمی‌گفتند کما بیهوش بود یعنی یک نفسی داشت، چند تا از شیعیان هم آمده بودند عیادت این را مرحوم فیض کاشانی نقل می‌کنند این آقایانی که آمده بودند عیادت به حضرت موسی بن جعفر گفتند آقا این شیعه شما هست یانه؟ فرمود هست، گفتند ما که درک نمی‌کنیم در چه حالی است شما می‌دانی چون الان با ما هم حرف نمی‌تواند بزند که ما بگوییم در چه حالی هستی شما می‌توانی حرف بزنی، خیلی جاها ائمه ما از جانب ما حرف می‌زنند خیالتان راحت باشد، قیامت هم از جانب ما حرف می‌زنند، چون ما زبان حرف زدن با خدا را که نداریم چهارده تا وکیل داریم وکیل‌ها را هم انتخاب کردیم، با شیر مادر هم انتخاب کردیم، آنها هم از جانب ما حرف می‌زنند. ما که قیامت قدم رفتن نداریم، رحمت و شفاعت آنها ما را حرکت می‌دهد.

علی الله فالیتوکل المومنون، من را وکیل خودتان بگیرید من بلد هستم چی کار کنم برایتان، پیغمبر را وکیل خودتان بگیرید، زهرا را وکیل خودتان بگیرید ما وکیل زن هم داریم نداریم مگر؟ بهترین وکیل زن در این عالم صدیقه کبری است او را وکیل بگیرید آنها بلدند از ما دفاع بکنند. بلدند از جانب ما حرف بزنند، می‌توانند. و این کار را می‌کنند.

برای اینکه به ابراهیم مخارقی امام صادق فرمود ما  اصلا بنا نداریم شما را رها کنیم ما دنیا و آخرت با شما هستیم، خب ما تا حالا ممکن است بدون درک این آیه بی‌توجه به این بودیم که ما حرکتی داریم که محرک ما پروردگار است، چرا دارد ما را حرکت می‌دهد؟ چون در ما خیر دیده، کم هم در ما خیر نیست، خود محبت به اهل بیت، یک خیر  عظیمی است، این که ایمان به قرآن و به قیامت داریم، یک خیر عظیمی است، می‌دانست هم که ما ایمان می‌آوریم می‌دانست، اما این خیر را د ر دیگران که نمی‌بیند می‌گوید چون نمی‌بینم خیری رهایشان کردم خودشان می‌دانند، خودشان جاده انتخاب کنند، خودشان عمل انتخاب کنند و آنها هم انتخاب کردند چیزی را که ما به قیمت جانمان حاضر به انتخابش نیستیم، آنها در آشامیدنی شراب را انتخاب کردند، در خوردن گوشت خوک را  انتخاب کردند، در معاشر ت معاشرت‌های شهوانی حرام را  انتخاب کردند علتشان هم این است که دستشان در دست رحمت خدا  نیست، آن نیست که دارد می‌برد. هوای نفسشان است دارد می‌برد، ما هم هوا داریم اما موتور ما اینقدر هوا ندارد که روشن نشود و ما را حرکت ندهد.

چون به حضرت صادق یا امام باقر می‌گوید آقا مومن گاهی لغزش پیدا می‌کند، توبه می‌کند، دوباره اگر لغزش کرد توبه کرد راهش می‌دهند؟ فرمود بیرونش نکردند که راه بدهند در همین محدوده لغزش پیدا کرده یعنی کنار خدا بله باز هم قبولش می‌کنند، باز هم می‌بخشند، این معنای اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب اینهایی که یک همچنین گوش و یک همچنین حرکتی دارند اینها صاحبان مغز هستند، اینها یک عقل پاکی دارند، یک عقل خوبی دارند.

خب یکی از زیباترین کلمات در عالم در کنار قرآن کلمات ائمه طاهرین علیهم السلام است، یکیش همین جملات امام هشتم است که هر کسی گوش بدهد و عمل بکند خب دستش در دست خدا قرار می‌گیرد بعد هم این چهارده تا وکیل همه جا از او دفاع می‌کنند همه جا.

امام هشتم وقتی آمد نیشابور اینقدر خانه‌های خوب در شهر بود خانه‌هایی که دو طبقه بود یک طبقه بود، پر اتاق بود سالن پذیرایی داشت بالاخره ملت می‌خواهند بیایند دیدن دستبوسی، شلوغ می‌شده، هی آمدند به حضرت گفتند آقا خانه  ما کاملا آماده است، فرمود جلوی شتر را آزاد بگذارید بلد است من را کجا ببرد یعنی ما حتی محرک حرکت شتر هم می‌شویم، چه برسد به شما که محبوب ما هستید، باز بگذارید جلو را، آمددر یک محله قدیمی نیشابور پیچید در یک کوچه آمد در یک خانه‌ای که درش هم کوچک بود دیوارش هم گلی بود زانو زد امام داشت پیاده می‌شد پیرزن در را باز کرد و سلام کرد، گفت بفرمایید همه چیز برایتان آماده است، فرمود تا نیشابور هستم خانه من همین‌جاست.

ما هم شما را رها نمی‌کنیم روزی که از نیشابور خواستند بروند پیرزن زار زار گریه کرد گفت باز هم می‌بینم‌تان؟ فرمود اینجا دیگر من را نمی‌بینی، اما بین من و تو علامت این درخت در باغچه است، صبحی که از اتاق آمدی بیرون دیدی برگها زرد شده دارد می‌ریزد من را  کشتند، یعنی ما تا دم مرگ هم شما را رها نمی‌کنیم و خبر می‌دهیم بهتان، آن طرف هم شما را رها نمی‌کنیم خیلی وکیل‌های خوبی گرفتیم، آن وقت جالب  این است که این وکلا چهارده تایشان حق الوکاله از ما  نمی‌خواهند، الا یک چیز، این هم حتما تا حالا نشنیدید که حق الوکاله این چهارده نفر چیست، آن را باید در روایات کتاب باعظمت کامل الزیارات ببینیم.

حق الوکاله این چهارده تا گریه بر ابی عبدالله است، چه اعلام‌های جالبی کردند در این حق الوکاله هر کدامتان سعادت می‌خواهید برای حسین گریه کنید، دنیا و آخرت می‌خواهید برای حسین گریه کنید، خیلی عجیب است وسعت رزق می‌خواهید برای حسین گریه کنید، شاد کردن دل ما را می‌خواهید برای حسین گریه کنید، آمرزش دنیا و آخرت می‌خواهید حسین ما را زیارت کنید، رضای خدا را می‌خواهید برای حسین ما گریه کنید، این دیگر گران‌ترین حق الوکاله است در دنیا، خب می‌بینید چقدر قیمت دارد این حق الوکاله چقدر قیمت دارد. که در همین روایات کامل الزیارة دارد این هم خیلی روایت عجیبی است همیشه تا آخر دنیا گریه‌کن‌ها به خود حضرت عرضه می‌شوند، یعنی تمام گریه‌کن‌ها به وسیله پروردگار در معرض دید ابی عبدالله قرار داده می‌شوند. همین.

خیلی نعمت است ما هم مورد نظر شخص ابی عبدالله باشیم، و بعد هم در همین روایات دارد که وقتی گریه‌کن‌ها را در معرض دیدش قرار می‌دهند به پیغمبر، به  امیر المومنین، به صدیقه کبری، به امام مجتبی عرض می‌کند برای اینها و پدر و مادرهایشان شماها  از خدا درخواست آمرزش کنید، یعنی چهار تا دعاگو برایمان قرار می‌دهد. این خیر را در ما دیده خدا که دست ما را گرفته است. نگذاشته تا حالا از  مدار دین بیرون برویم، نگذاشته نمازمان از دست برود، حجابمان از دست برود، روزه‌مان از دست برود، حالمان از دست برود، اگر ما محرک نداریم اینها  از کجای ذات ما ظهور کرده، ذات ما که قرآن می‌گوید فقر محض است.

ایها الناس انتم الفقراء، فقیر که دارایی ندارد، فقیر است دیگر، فقیر یعنی هیچی ندارد، پس این همه جلوه ثروت از کجاست؟ برای بیرون است، برای محرک بیرونی است، این محرک بیرونی هم اول پروردگار است بعد چهارده وکیل ما در محضر پروردگار است. خب حضرت رضا می‌فرماید من حاسب نفسه ربحت، هر کسی بنشیند وجود خودش را ارزیابی کند، کجا بودم، کی به من وجود داده، اینجا برای چی من را آوردند، چرا نگهم نمی‌دارند می‌برند، وقتی می‌برند کجا می‌برند، خب جواب این محاسبه را ما هیچ راهی نداریم جز اینکه از قرآن و روایات بگیریم ما از کجا آمدیم، من الله، انا لله، من الله، کجا آمدیم؟ خانه تکلیف باارز‌ش‌ترین خانه، ما را آوردند جایی که بتوانیم خدا را عبادت بکنیم، آوردند جایی كه بتوانیم به بندگانش خدمت بکنیم، ما را  جایی آوردند که انبیاء را هم آوردند اینجا، ائمه را آوردند اینجا، ما را آوردند جایی که دار دار تکلیف است، این را بفهمم محاسبه بکنم.

ما را آوردند جایی که سرمایه‌های عظیم کسب بکنیم، ما را آوردند جایی که امیر المومنین می‌فرماید اکتسبوا فیه الرحمة و ربحوا فیه الجنة، که رحمت خدا را کسب بکنید و سودتان هم اینجا بشود بهشت. محاسبه کند خودش را، عمرش را محاسبه کند، تا حالا عمر را در چی گذراندی؟ تبدیل به چی کردی؟ شب و روزش را چی کار  کردی؟ از کجا درآمد داشتی؟ چگونه خرج کردی؟ عمرش را کنار چه کسی هزینه کرده؟ رفیق‌هایش بد هستند خوب هستند، با زن و بچه چی کار کرده؟ این محاسبه  است.

حضرت می‌فرماید کسی که خودش را محاسبه بکند ربح در این بازار دنیا و دار تکلیف خوب برنده شده، سود کرده، و من غفل عنها خسر، اما کسی که از خودش غفلت داشته باشد این هم بدترین درد است  که قرآن می‌گوید وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ﴿الحشر، 19﴾ مانند کسانی زندگی نکنید که یاد خدا نکردند خدا هم به کیفر یاد خدا نکردن آنها را از یاد خودشان برد، هشتاد سال زندگی می‌کنند بعضی‌ها زندگی کردند اصلا یاد خودشان نیفتادند که از کجا آمدم، از پیش کی آمدم، برای چی آمدم اینجا چی کار باید بکنم، اصلا یاد خودشان نیفتادند، آنی که از خودش غافل است از محاسبه خودش غافل است، تمام سرمایه‌های وجودی‌اش به باد می‌رود. من غفل عنها خسر، یک روایت خیلی جالبی در باب غفلت یادداشت کردم خیلی جالب است، یک کسی می‌آید خدمت حضرت صادق می‌گوید یابن رسول الله غفلت چیست؟ که آدم به کل یادش نیاید خودش را، که  انسان است، یادش نیاید مکلف است، یادش نیاید ساختند، یادش نیاید که می‌برند، اینها را اصلا یادش نیاید چی می‌شود آدم غافل می‌شود؟ امام صادق فرمود ترکک المسجد و طاعتک المفسد، تو وقتی در خانه خدا رفت و آمد نداشته باشی، که اقلا هفته‌ای دو شب، سه شب، چهار شب بروی مسجد بالاخره در مسجد یک روایت خوانده می‌شود، دو تا مسئله شرعی گفته می‌شود، یک گوینده دعوت می‌کنند ده شب منبر برود خود این باعث می‌شود که تو خودت را یادت نرود، این یک عامل غفلت است.

یک عامل غفلت هم این است که رفیقت مفسد باشد، تو را فاسد می‌کند، این دو جمله، جمله سومشان هم خیلی جمله فوق العاده‌ای است و من خاف امن، آنی که بترسد از چی بترسد؟ من خاف مقام ربه، مقام ربه یعنی دادگاه‌های قیامت، مقام یعنی محل ایستادن، اسم مکان است، آنی که از دادگاه‌های قیامت بترسد دادگاه‌هایی که منجر به عذاب ابد می‌شود کسی که در آن دادگاه‌ها محکوم بشود، هنوز که دادگاه سرپا نشده ولی گفته قرآن سرپا می‌شود. هنوز که حکمی صادر نشده، ولی قرآن می‌گوید الیس الله باحکم الحاکمین، صادر می‌شود. من نیامده سرپا نشده، حکم داده نشده چون تمامش قطعی است بترسم، امن از آن دادگاه‌ها، از آن احکام، از آن جریمه‌، در امان می‌مانم. دو دفعه که آدم نمی‌ترسد، ما یک بار که در دنیا ترسیدیم روز قیامت دیگر نمی‌ترسیم آمنهم من الفزع الاکبر، ما از آن حول عظیم ایمنی بهشان می‌دهیم.

و طبق روایاتمان سریع‌ترین ایمنی را به گریه‌کنندگان و زوار ابی عبدالله می‌دهند، تا پایش را می‌گذارد در محشر می‌گویند زائر گریه‌کن، تو در امان هستی، حالا هفت طبقه جهنم هم جلوی چشم آدم شعله بکشد خب بکشد به ما چه، مگر برای ما شعله می‌کشد؟ وقتی برای ما شعله نمی‌کشد خب ما در امان هستیم، و من خاف امن، اما جمله بعد، و من اعتبر بصر، کسی که از حوادث روزگار، زیر و بالا شدن روزگار، جریاناتی که در مردم است، عبرت بگیرد، پند بگیرد، این اهل بینایی می‌شود، اهل بصیرت می‌شود، و من ابصر فهم، آنی که بینا بشود فهیم هم می‌شود کلاه سرش نمی‌رود.

و من فهم عقل، آنی که اهل فهم می‌شود همیشه به خودش در برابر تمام گناهان و معاصی پابند می‌زند، آدم فهمیده که زمینه جهنم رفتن خودش را فراهم نمی‌کند، پابند دارد عقل، عقال پابندی است که به زانوی شتر می‌بندند بلند نشود برود. آدم به خودش پابند می‌زند پیش خدا بماند. در دین بماند، پیش ائمه طاهرین بماند.

 

اولين روضه خوان خدا بود

علم ها یکی یکی بالا رفته و پرچم های مشکی در همه محله ها دیده می شود. حال و هوای شهر عوض شده و مردم سیاه پوش حالا دیگر می خواهندب روند جایی تا دلشان را تسلی دهند.
از آن طرف صهیونیست ها هم چشم شانب ه روضه های ماست . آن ها هم فهمیدند که روضه با آدم ها چه کار می کند.
رفتیم سراغ مبلغ ومدرس حوزه علمیه قم؛ حجت الاسلام افشین فر تا برایمان از روضه بگوید و از بدعت هایی که در روضه ها وارد شده.

چه شد که نام “روضه” بر مجلس ذکر مصیبت گذاشته شد؟

-واژه روضه به معنی باغ و جای آباد و سبزه و گل است. اولین کسی که مقتل و واقعه کربلا و شهدایش را و نحوه ی شهادت ابی عبد الله)ع(را نقل کرد، نام کتابش را”روضة الشهدا” گذاشت. قدیم رسم بود که منبری ها از روی این کتاب عبارات را می خواندند و مردم هم سوگواری می کردند. از این جا معروف شد به روضه خوانی. )یعنی خواندن همان کتاب روضة الشهدا(


اولین روضه خوان چه کسی بوده؟

اولین روضه خوان خود خدا بوده است برای ملائکه. اولین روضه خوان خدا بوده است برای انسان کامل. اولین روضه خوان جبرئیل بوده است برای آدم ، اولین روضه خوان پیامبر بوده است برای حضرت فاطمه زهرا )س(. اولین روضه خوان پیامبر)ص( بوده است در معراج برای امیرالمومنین)ع(.


اولین روضه ای که توسط خدا خوانده شد چه روضه ای بود؟

البته تعابیر ما به صورتی است که به لحاظ معرفتی جسارت است به خدای متعال. چرا که خدا سخن نمی گوید. زمانی که خداوند علم واقعه کربلا را به ملائکه داد. یعنی روضه کربلا را خواند.


روضه، بر روضه خوان و مستمع چه اثری دارد؟

اثر نزدیک شدن به نور، نورانی شدن است. نور اباعبدالله در جامعه باعث شده است که عاطفه های مردم همیشه زنده باشد. هر موقع اتفاقی می افتد؛ مثل زلزله در آذربایجان شرقی، سیلی که امسال در مازندران و پارسال در پاکستان اتفاق افتاد، نشان می دهد که عاطفه های مردم ما زنده است. در جامعه ما هیچ مردی به خودش اجازه نمی دهد دست روی دختر بچه بلند کند. این اثر ذکر باعبدالله است. از طرف دیگر عقلانیت در جامعه ما زنده است. وقتی به متدینین در جامعه نزدیک می شویم، می بینیم که عقلانیت بیشتری دارند. شجاعت، شهامت، غیرت در جامعه زنده است. این ها هم از اثرات روضه است. وقتی جایی گیر داریم، تداعی روضه اباعبدالله به ما کمک می کند. این ها آثار روضه است.
حضرت اباعبدالله همه کمالات انسانی را در کربلا یک جا به نمایش گذاشت.

زمانکیه سیر تاریخ را مرور می کنیم می بینیم که زمان پهلوی حساسیت زیادی بر عزاداری ها وجود داشت، مخصوصا عزاداری برای امام حسین)ع( را ممنوع م ک یردند. حالا هم رسانه های صهیونیست یتبلیغات
زیادی علیه عزاداری ها دارند. مگر تاثیر عزاداری بر حرکت های اجتماعی
و سیاس یشیعیان چیستک ه این قدر حساسیت وجود دارد؟

ذکر اباعبدالله یاد آوری تمام کمالات انسانی است، یاد آوری شرافت انسانی است. انسانی که شریف باشد، حاضر نیست زیر دست و ذلیل مستکبر باشد. این در فرد شکل می گیرد. حال اگر این ضرب در اجتماع شود، یعنی اگر اجتماع بیدار شد و حسینی شد، اجتماع کمالات انسانی را یاد آوری کرد، چنین جامعه ای زیر بار ظلم نمی رود.
ذکر اباعبدالله الحسین همچون بارانیست که بر زمین می ریزد. زمین استعداد شکفتن دارد، اما باران لازم دارد، ذکر اباعبدالله الحسین بارانیست که بر اجتماع می بارد و زنده می کند.
باید گفت دشمن از جامعه زنده می ترسد چرا که جامعه مرده، ترس و خطری ندارد.

بدعت ها در عزاداری چگونه اند ؟

بدعت به معنای نو آوری در دین است. نوآوری ها در عزاداری دو دسته اند. بعضی ها بدعت و انحراف است. مثل نقل اشتباه نحوه ی شهادت یکی از معصومین. بعضی نوآوری ها هم هست که بدعت و انحراف نیستند.

بدعت ها چگونه وارد عزاداری های ما شده اند؟

منشا ورود بدعت ها در دین جهل است. به عنوان مثال ما چیزی به عنوان سفره امام حسین )ع( نداریم ولی اطعام داریم. اما گاهی کسی که سفره را پهن کرده می گوید من عهد کردم این روضه خوانده شود و به این ایرادی نیست. ولی اینکه
بگوید برای فلان سفره باید حتما این سوره خوانده شود، این درست نیست.
با اینکه به عنوان مثال برای سلام زیارت عاشورا آمده است برای رسیدن به فیض کامل صد مرتبه بگویید. می گویند به نیت صد مرتبه!! ما چنین چیزی نداریم!! یا اینکه برخی تصور می کنند روز شهادت حضرت عباس روز تاسوعاست! در حالی که حضرت عباس جزء آخرین شهدای کربلا بوده اند.
مرز نوآوری و بدعت حرام را باید مشخص کرد.

و سئوال آخر اینکه از محرم مان چه طور استفاده کنیم؟

فضای عزاداری محیط بسیار خوبی است برای تصمیم گیری های مهم، چون احساسات انسان برانگیخته است.یک قرار خوب برای تغییر از نقص به سمت کمال است. از خوب به خوب تر شدن است.
مثلا یک نوجوان را می بینید که گرفتار آفت اعتیاد به بازی های کامپیوتری شده، می تواند با امام حسین)ع( قرار بگذارد و بگوید آقا من دیگه کمتر می روم سمت این بازی ها... یکی می بیند که زمان مطالعه اش اندک است...  شب های محرم شب های خوبی است برای این کار و چه خوبس ت که قرار ها متنوع هم باشد. مثلا با توجه حال و هوای روضه ی هرشب که خوانده می شود.
این قرار ها را تا یک سال تمرین کنید تا ملکه ی ذهنتان شود و سال بعد ده تا قرار دیگر بگذارید. اما من برای تمام خوانندگان نشریه یک پیشنهاد دارم و آن این که یک قرار بگذاریم با امام حسین)ع(که از یادشان غافل نشویم و هرروز ایشان را یاد کنیم
با یک سلام به حضرت. خود این ارتباط با حضرت پشتوانه ما بقی ارتباط هاست.
روضه خوان

گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین ا فشین فر
نشریه بین ا لمللی، فرهنگی،ا جتماعی وا عتقادی زائر

سخنان مقام معظم رهبری در مورد امام رضا(علیه السلام)


بايد اعتراف كنيم كه زندگى ائمه ، عليهم ‏السلام، بدرستى شناخته ‏نشده و ارج و منزلت جهاد مرارت‏بار آنان حتى بر شيعيانشان نيز پوشيده مانده است. على‏رغم هزاران كتاب كوچك و بزرگ و قديم و جديد درباره زندگى ائمه ، عليهم‏ السلام، امروز همچنان غبارى از ابهام و اجمال، بخش عظيمى از زندگى اين بزرگواران را فرا گرفته وحيات سياسى برجسته ‏ترين چهره‏ هاى خاندان نبوت كه دو قرن و نيم از حساس ترين دوران هاى تاريخ اسلام را دربرمی ‏گيرد با غرض‏ ورزى يا بی ‏اعتنايى و يا كج ‏فهمى بسيارى از پژوهندگان و نويسندگان روبرو شده است. اين است كه ما از يك تاريخچه مدون و مضبوط درباره زندگى پرحادثه و پرماجراى آن پيشوايان، تهيدستيم .
زندگى امام هشتم ،عليه‏السلام، كه قريب بيست‏سال از اين دوره تعيين كننده و مهم را فراگرفته از جمله برجسته ‏ترين بخشهاى آن است كه بجاست درباره آن تامل و تحقيق لازم به كار رود .
مهمترين چيزى كه در زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، به‏ طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سياسى» است. از آغاز نيمه دوم قرن اول هجرى كه خلافت اسلامى به‏ طور آشكار با پيرايه‏هاى سلطنت آميخته شد و امامت اسلامى به حكومت جابرانه پادشاهى بدل گشت، ائمه اهل بيت ،عليهم ‏السلام، مبارزه سياسى خود را به ‏شيوه‏اى متناسب با اوضاع و شرايط، شدت بخشيدند.
اين‏ مبارزه‏ بزرگترين ‏هدفش تشكيل نظام اسلامى و تاسيس حكومتى بر پايه امامت‏ بود. بی ‏شك تبيين و تفسير دين با ديدگاه مخصوص اهل بيت وحى، و رفع تحريف‏ ها و كج‏ فهمى ‏ها از معارف اسلامى‏ و احكام‏ دينى نيز هدف مهمى براى جهاد اهل بيت‏ به حساب می آمد. اما طبق قرائن حتمى، جهاد اهل بيت‏ به اين هدفها محدود نمى‏شد و بزرگترين هدف آن، چيزى جز تشكيل حكومت علوى و تاسيس نظام عادلانه اسلامى نبود. بيشترين‏ دشواريهاى‏زندگى‏مرارت‏بار و پر از ايثار ائمه و ياران آنان به خاطر داشتن اين هدف بود و ائمه ، عليهم ‏السلام، از دوران امام سجاد ، عليه ‏السلام، وبعدازحادثه عاشورا به زمينه‏ سازى دراز مدت براى اين مقصود پرداختند.
در تمام دوران صدو چهل ساله ميان حادثه عاشورا و ولايتعهدى‏امام هشتم ،عليه‏السلام، جريان وابسته به امامان اهل بيت‏يعنى شيعيان هميشه بزرگترين و خطرناكترين دشمن دستگاههاى خلافت‏به حساب مى‏آمد. در اين مدت بارها زمينه‏هاى آماده‏اى پيش آمد و مبارزات تشيع كه بايد آن را نهضت علوى نام داد به پيروزيهاى بزرگى نزديك گرديد.
اما، در هر بار موانعى برسر راه پيروزى نهايى پديد مى‏آمد و غالبا بزرگترين ضربه از ناحيه تهاجم بر محور و مركز اصلى اين نهضت، يعنى‏شخص‏ا مام‏در هر زمان و به زندان افكندن يا به شهادت رساندن آن حضرت وارد مى‏گشت و هنگامى‏ كه ‏نوبت‏ به امام بعد مى‏رسيد اختناق و فشار و سختگيرى به حدى بود كه براى آماده كردن زمينه به زمان طولانى ديگرى نياز بود .
ائمه ،عليهم‏السلام، در ميان طوفان سخت اين حوادث هوشمندانه و شجاعانه تشيع را همچون جريانى كوچك اما عميق و تند و پايدار از لابه‏ لاى گذرگاه هاى دشوار و خطرناك گذراندند . و خلفاى اموى و عباسى در هيچ زمان نتوانستند با نابود كردن امام، جريان امامت را نابود كنند و اين خنجر برنده همواره در پهلوى دستگاه خلافت، فرو رفته ماند و به صورت تهديدى هميشگى آسايش‏راازآنان‏سلب‏كرد.هنگامى‏كه حضرت‏موسى‏بن‏جعفر،عليه‏السلام، پس از سالها حبس در زندان هارونى مسموم و شهيد شد در قلمرو وسيع سلطنت عباسى اختناقى كامل حكمفرمابود .در آن فضاى گرفته كه به گفته يكى از ياران‏امام‏على‏بن موسى، عليه‏السلام، «از شمشير هارون خون مى‏چكيد».
بزرگترين هنر امام معصوم و بزرگوار ما آن بود كه توانست درخت تشيع را از گزند طوفان حادثه سلامت‏بدارد و از پراكندگى و دلسردى ياران پدر بزرگوارش مانع شود و با شيوه تقيه‏آميز و شگفت‏آورى جان خود را كه محور و روح جمعيت‏شيعيان بود حفظ كرد و در دوران قدرت مقتدرترين خلفاى بنى‏عباس و در دوران استقرار و ثبات كامل آن رژيم مبارزات عميق امامت را ادامه داد. تاريخ نتوانسته است ترسيم روشنى از دوران ده‏ساله زندگى امام هشتم در زمان هارون و بعد از او در دوران پنج‏ ساله ‏جنگهاى‏داخلى‏ميان ‏خراسان و بغداد به ما ارائه كند. اما به تدبر مى‏توان فهميد كه امام هشتم در اين دوران همان مبارزه دراز مدت اهل بيت ،عليهم‏السلام، را كه در همه اعصار بعد از عاشورا استمرار داشته با همان جهت‏گيرى و همان اهداف ادامه مى‏داده است. هنگامى كه مأمون در سال صد و نود و هشت از جنگ قدرت با امين فراغت‏يافت و لافت‏بى‏منازع را به چنگ آورد يكى از اولين تدابير او حل مشكل علويان و مبارزات تشيع بود، او براى اين منظور، تجربه همه خلفاى سلف خود را پيش چشم داشت.
تجربه‏اى كه نمايشگر قدرت ، وسعت و عمق روزافزون آن نهضت و ناتوانى دستگاههاى قدرت از ريشه‏كن كردن و حتى متوقف و محدود كردن آن بود. او مى‏ديد كه سطوت و حشمت هارونى حتى با به‏بندكشيدن طولانى و بالاخره مسموم كردن امام هفتم در زندان هم نتوانست از شورشها و مبارزات سياسى، نظامى، تبليغاتى و فكرى شيعيان مانع شود. او اينك در حالى كه از اقتدار پدر و پيشينيان خود نيز برخوردار نبود و بعلاوه بر اثر جنگهاى داخلى ميان بنى عباس، سلطنت عباسى را در تهديد مشكلات بزرگى مشاهده مى‏كرد بى‏شك لازم بود به خطر نهضت علويان به چشم جدى‏ترى بنگرد. شايد مأمون در ارزيابى خطر شيعيان براى دستگاه خود واقع ‏بينانه فكر مى‏كرد. گمان زياد بر اين است كه فاصله پانزده ساله بعد از شهادت امام هفتم تا آن روز و بويژه فرصت پنج‏ساله جنگهاى داخلى، جريان تشيع را از آمادگى‏بيشترى‏براى‏برافراشتن‏پرچم حكومت‏علوى‏برخوردار ساخته بود.
مأمون اين خطر را زيركانه حدس زد و درصدد مقابله با آن برآمد و به دنبال همين ارزيابى و تشخيص بود كه ماجراى دعوت امام هشتم از مدينه به خراسان و پيشنهاد الزامى وليعهدى به آن حضرت پيش آمد و اين حادثه كه در همه دوران طولانى امامت كم‏نظير و يا در نوع خود بى‏نظير بود تحقق يافت.
اكنون جاى آن است كه باختصار، حادثه وليعهدى را مورد مطالعه قرار دهيم.
در اين حادثه امام هشتم على‏بن موسى‏الرضا ،عليه‏السلام، در برابر يك تجربه تاريخى عظيم قرار گرفت و در معرض يك نبرد پنهان سياسى كه پيروزى يا ناكامى آن مى‏توانست‏سرنوشت تشيع را رقم بزند، واقع شد.
دراين نبرد رقيب كه ابتكار عمل را به دست داشت و با همه امكانات به ميدان آمده بود مأمون بود. مأمون با هوشى سرشار و تدبيرى قوى و فهم ودرايتى‏بى‏سابقه‏قدم در ميدانى نهاد كه اگر پيروز مى‏شد و مى‏توانست آنچنان كه برنامه‏ريزى كرده بود كار را به انجام برساند، يقينا به هدفى دست مى‏يافت كه از سال چهل هجرى يعنى از شهادت على‏بن ابى‏طالب ،عليه‏السلام، هيچ يك از خلفاى‏اموى و عباسى با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست‏يابند، يعنى مى‏توانست درخت تشيع را ريشه‏كن كند و جريان معارضى راكه همواره همچون خارى در چشم سردمداران خلافتهاى طاغوتى فرو رفته بود به كلى نابود سازد.
اما امام هشتم با تدبيرى الهى بر مامون‏فائق آمد و او را در ميدان نبرد سياسى كه خود به وجود آورده بود به‏طور كامل شكست داد و نه فقط تشيع، ضعيف يا ريشه‏كن نشد بلكه حتى‏سال‏دويست و يك هجرى، يعنى سال ولايتعهدى آن حضرت، يكى از پربركت‏ترين‏سالهاى‏تاريخ‏تشيع شد و نفس تازه‏اى در مبارزات علويان دميده شد؛ و اين همه به بركت تدبير الهى امام هشتم و شيوه حكيمانه‏اى بودكه‏آن‏امام‏معصوم‏دراين آزمايش بزرگ از خويشتن نشان داد.
براى اينكه پرتوى بر سيماى اين حادثه عجيب افكنده شود به تشريح كوتاهى‏ازتدبيرمامون‏وتدبيرامام در اين حادثه مى‏پردازيم.
مامون‏ازدعوت‏امام‏هشتم‏به‏خراسان چند مقصود عمده را تعقيب مى‏كرد: اولين و مهمترين آنها، تبديل صحنه مبارزات حاد انقلابى شيعيان به عرصه‏ فعاليت ‏سياسى‏آرام‏و بى‏خطر بود . همان‏طور كه گفتم شيعيان در پوشش ‏تقيه،مبارزاتى خستگى‏ناپذير و تمام نشدنى داشتند، اين مبارزات كه با دو ويژگى همراه بود، تاثير توصيف‏ناپذيرى‏در برهم زدن بساط خلافت داشت، آن دو ويژگى، يكى مظلوميت‏بود و ديگرى قداست.
شيعيان با اتكاء به اين دو عامل نفوذ، انديشه شيعى را كه همان تفسير و تبيين اسلام از ديدگاه ائمه اهل‏بيت است، به زواياى دل و ذهن مخاطبان‏خودمى‏رساندندوهركسى‏را كه از اندك آمادگى برخوردار بود، به آن طرز فكر متمايل و يا مؤمن مى‏ساختند و چنين بود كه دائره تشيع، روز به روز در دنياى اسلام گسترش‏مى‏يافت و همان مظلوميت و قداست‏بودكه با پشتوانه تفكر شيعى اينجاو آنجا در همه دورانها قيامهاى مسلحانه وحركات‏شورشگرانه‏را بر ضددستگاههاى‏خلافت‏سازماندهى مى‏كرد.
مأمون مى‏خواست‏يكباره آن خفا و استتار را از اين جمع مبارز بگيرد و امام را از ميدان مبارزه انقلابى به ميدان‏سياست‏بكشاندو به اين وسيله كارايى‏نهضت‏تشيع‏راكه بر اثر همان استتار و اختفا روز به روز افزايش يافته بود به صفر برساند. با اين كار مأمون آن دو ويژگى مؤثر و نافذ را نيز از گروه علويان مى‏گرفت زيرا جمعى‏كه‏رهبرشان‏فردممتازدستگاه خلافت و وليعهد پادشاه مطلق‏العنان وقت‏و متصرف در امور كشور است نه مظلوم است و نه آن چنان مقدس.
اين تدبير مى‏توانست فكر شيعى را هم در رديف بقيه عقايد و افكارى كه درجامعه طرفدارانى داشت قرار دهد و آن‏را از حد يك تفكر مخالف دستگاه كه اگرچه از نظر دستگاهها ممنوع و مبغوض‏است‏ازنظر مردم بخصوص ضعفا پرجاذبه و استفهام برانگيز است‏خارج سازد.
دوم، تخطئه مدعاى تشيع مبنى بر غاصبانه بودن خلافتهاى اموى و عباسى و مشروعيت دادن به اين خلافتهابود، مأمون با اين كار به همه شيعيان‏مزورانه‏ثابت‏مى‏كردكه‏ادعاى غاصبانه‏و نامشروع بودن خلافتهاى مسلط كه‏ همواره ‏جزء اصول اعتقادى شيعه به حساب مى‏آمده است‏يك حرف بى‏پايه و ناشى از ضعف و عقده‏هاى حقارت بوده است، چه اگر خلافتهاى ديگران نامشروع و جابرانه بود خلافت مامون‏هم‏كه جانشين‏آنهاست‏مى‏بايد نامشروع و غاصبانه باشد و چون على‏بن‏موسى الرضا، عليه‏السلام، با ورود در اين دستگاه و قبول جانشينى مأمون او را قانونى و مشروع دانسته پس بايد بقيه‏خلفا هم از مشروعيت‏برخوردار بوده‏باشند و اين، نقض همه ادعاهاى شيعيان است، با اين كار نه فقط مأمون از على‏بن موسى‏الرضا ، عليه ‏السلام، بر مشروعيت‏حكومت‏خود و گذشتگان اعتراف مى‏گرفت‏بلكه يكى از اركان اعتقادى تشيع يعنى ظالمانه بودن پايه حكومتهاى قبلى را نيز درهم مى‏كوبيد.
علاوه بر اين ادعاى ديگر شيعيان مبنى بر زهد و پارسايى و بى‏اعتنايى ائمه به‏دنيانيزبا اين كار نقض مى‏شد كه‏ آن ‏حضرات ‏فقط در شرايطى كه به دنيا دسترسى نداشته‏ اند نسبت ‏به آن زهد مى‏ورزيدند و اكنون كه درهاى بهشت دنيا به روى آنان باز شد به‏ سوى آن شتافتند ومثل ديگران خود را از آن متنعم كردند.
سوم، اينكه‏مامون‏با اين كار، امام را كه‏همواره‏يك‏كانون‏معارضه‏ومبارزه بود دركنترل دستگاههاى خود قرار مى‏داد. به جز خود آن حضرت، همه سران و گردنكشان و سلحشوران علوى را نيز در سيطره خود درمى‏آورد و اين موفقيتى بود كه هرگز هيچ يك از اسلاف مأمون چه بنى‏اميه و چه بنى‏عباس بر آن دست نيافته بودند.
چهارم، اينكه امام را كه يك عنصر مردمى و قبله اميدها و مرجع سؤالها و شكوه‏ها بود در محاصره ماموران حكومت‏قرار مى‏داد و رفته رفته رنگ مردمى بودن را از او مى‏زدود و ميان او و مردم و سپس ميان او و عواطف و محبتهاى مردم فاصله مى‏افكند.
پنجم، اين بود كه با اين‏كار براى خود وجهه و حيثيتى معنوى كسب مى‏كرد. طبيعى بود كه در دنياى آن روز همه او را بر اينكه فرزندى از پيغمبر و شخصيتى مقدس و معنوى را به وليعهدى خود برگزيده و برادران و فرزندان خود را از اين امتياز محروم ساخته است، ستايش كنند و هميشه چنين است كه نزديكى دينداران به دنياطلبان از آبروى دينداران مى‏كاهد و بر آبروى دنياطلبان مى‏افزايد.
ششم، آنكه در پندار مأمون، امام با اين‏كار به يك توجيه‏گر دستگاه خلافت‏بدل مى‏گشت، بديهى است‏ شخصى در حد علمى و تقوايى امام بان‏حيثيت‏وحرمت‏بى‏نظيرى كه وى به عنوان فرزند پيامبر در چشم همگان داشت اگر نقش توجيه حوادث را در دستگاه حكومت‏بر عهده مى‏گرفت هيچ نغمه مخالفى نمى‏توانست‏ خدشه ‏اى بر حيثيت آن دستگاه وارد سازد، اين خود در حكم حصار منيعى بود كه مى‏توانست همه خطاها و زشتى‏هاى دستگاه خلافت را از چشمها پوشيده بدارد .
به جز اينها هدفهاى ديگرى نيز براى مأمون متصور بود.
چنانكه مشاهده مى‏شود اين تدبير به‏قدرى پيچيده و عميق است كه يقيناهيچ‏كس‏جز مأمون نمى‏توانست آن را بخوبى هدايت كند و بدين جهت‏بود كه دوستان و نزديكان مأمون از ابعاد و جوانب آن بى‏خبر بودند. از برخى گزارشهاى تاريخى چنين برمى‏آيد كه حتى «فضل‏بن سهل» وزير و فرمانده كل و مقربترين فرد دستگاه خلافت نيز از حقيقت و محتواى اين سياست، بى‏خبر بوده است.مامون‏حتى‏براى‏اينكه هيچ‏گونه ضربه‏اى‏برهدفهاى وى از اين حركت پيچيده وارد نيايد داستانهاى جعلى براى‏علت‏وانگيزه‏اين اقدام مى‏ساخت و به اين و آن مى‏گفت.
حقا بايد گفت‏سياست مأمون از پختگى و عمق بى‏نظيرى برخوردار بود. اما آن سوى ديگر اين صحنه نبرد، امام على‏ابن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام،است و همين است كه على‏رغم زيركى شيطنت‏آميز مأمون تدبير پخته و همه جانبه او را به حركتى بى‏اثر و بازيچه‏اى كودكانه بدل مى‏كند، مأمون با قبول آن همه زحمت و با وجود سرمايه‏گذارى عظيمى كه در اين راه كرد از اين عمل نه تنها طرفى بر نبست‏بلكه سياست او به سياستى بر ضد او بدل شد. تيرى كه با آن، اعتبار و حيثيت و مدعاهاى امام على‏بن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام، را هدف گرفته شده بود خود او را آماج قرار داد، به طورى‏كه بعد از گذشت مدتى كوتاه ناگزير شد همه تدابير گذشته خود را كان‏لم‏يكن شمرده، بالاخره همان شيوه‏اى را در برابر امام در پيش بگيرد كه همه گذشتگانش درپيش‏گرفته‏بودنديعنى «قتل» و مأمون كه در آرزوى چهره قداست مآب خليفه‏اى موجه و مقدس و خردمند، اين همه تلاش كرده بود سرانجام در همان مزبله‏اى كه همه خلفاى پيش از او در آن سقوط كرده بودند، يعنى فساد و فحشا و عيش و عشرت توام با ظلم و كبر فرو غلطيد. دريده شدن پرده ريا مأمون را در زندگى پانزده ساله او پس از حادثه وليعهدى در دهها نمونه مى‏توان مشاهده كرد كه از جمله آن به خدمت گرفتن قاضى القضاتى فاسق و فاجر و عياش همچون يحيى‏بن اكثم و همنشينى و مجالست با عموى خواننده و خنياگرش ابراهيم‏بن‏مهدى‏وآراستن بساط عيش و نوش و پرده‏درى در دارالخلافه او در بغداد است.
اكنون به تشريح سياستها و تدابير امام على بن موسى الرضا، عليه السلام، در اين حادثه مى‏پردازيم:
1. هنگامى كه امام را از مدينه به خراسان دعوت كردند آن حضرت فضاى مدينه را از كراهت و نارضايى خود پر كرد، به طورى كه همه كس در پيرامون امام يقين كردند كه مأمون با نيت‏سوء حضرت‏را از وطن خود دور مى‏كند، امام بد بينى خود به مأمون را با هر زبان ممكن به همه گوشها رساند، در وداع با حرم پيغمبر، در وداع با خانواده‏اش، در هنگام خروج از مدينه، در طواف كعبه كه براى وداع انجام مى‏داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشك، بر همه ثابت كرد كه اين سفر، سفر مرگ اوست، همه كسانى‏كه بايد طبق انتظار مأمون نسبت‏به اوخوش‏بين و نسبت‏به امام به خاطر پذيرش پيشنهاد او بدبين مى‏شدند در اولين لحظات اين سفر دلشان از كينه مأمون كه امام عزيزشان را اين‏طور ظالمانه از آنان جدا مى‏كرد و به قتلگاه مى‏برد لبريز شد.
2. هنگامى كه در مرو پيشنهاد ولايتعهدى آن حضرت مطرح شد حضرت بشدت استنكاف كردند و تا وقتى مأمون صريحا آن حضرت را تهديد به قتل نكرد، آن را نپذيرفتند. اين مطلب همه ‏جا پيچيد كه على‏بن موسى‏الرضا ،عليه‏السلام، وليعهدى و پيش از آن خلافت را كه مأمون به او با اصرار پيشنهاد كرده بود نپذيرفته است، دست‏اندركاران امور كه به ظرافت تدبير مأمون واقف نبودند ناشيانه عدم قبول امام را همه‏جا منتشر كردند حتى فضل‏بن سهل در جمعى از كارگزاران و ماموران حكومت گفت من هرگز خلافت را چنين خوار نديده‏ام اميرالمؤمنين آن را به على‏بن موسى‏الرضا ، عليه‏السلام، تقديم مى‏كند و على‏بن موسى دست رد به سينه او مى‏زند.
خود امام در هر فرصتى، اجبارى بودن اين منصب را به گوش اين و آن مى‏رساندوهمواره مى‏گفت من تهديد به قتل شدم تا وليعهدى را قبول كردم. طبيعى بود كه اين سخن همچون عجيب‏ترين پديده سياسى، دهان به دهان و شهر به شهر پراكنده شود و همه آفاق اسلام در آن روز يا بعدها بفهمند كه در همان زمان كه كسى مثل مأمون فقط به دليل آنكه از وليعهدى برادرش امين عزل شده است‏ به جنگى چند ساله دست مى‏زند و هزاران نفر از جمله برادرش امين را به خاطر آن به قتل مى‏رساند و سر برادرش را از روى خشم شهر به شهر مى‏گرداند كسى مثل‏ على‏بن‏ موسى‏الرضا،عليه ‏السلام، پيدا مى‏شودكه به وليعهدى با بى‏اعتنايى نگاه مى‏كند و آن را جز با كراهت و در صورت تهديد به قتل نمى‏پذيرد.
مقايسه ‏اى كه از اين رهگذر ميان امام‏على‏بن‏موسى‏الرضا،عليه‏السلام، و مأمون عباسى در ذهنها نقش مى‏بست درست عكس آن چيزى را نتيجه مى‏داد كه مأمون به خاطر آن سرمايه‏گذارى كرده بود.
3. با اينهمه على‏بن موسى‏الرضا، عليه‏السلام،فقط بدين‏شرط وليعهدى را پذيرفت كه در هيچ يك از شؤون حكومت دخالت نكند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبير امور نپردازد و مأمون كه فكر مى‏كرد فعلا در شروع كار اين شرط قابل تحمل است و بعدا بتدريج مى‏توان امام را به صحنه فعاليتهاى خلافتى كشانيد، اين شرط را از آن حضرت قبول كرد، روشن است كه با تحقق اين شرط، نقشه مأمون نقش برآب مى‏شد و بيشتر هدفهاى او برآورده نمى‏گشت.
امام در همان حال كه نام وليعهد داشت و قهرا از امكانات دستگاه خلافت‏ نيز برخوردار بود چهره‏اى به خود مى‏گرفت كه گويى با دستگاه خلافت، مخالف و به آن معترض است، نه امرى نه نهى نه تصدى مسؤوليتى، نه قبول شغلى، نه دفاعى از حكومت و طبعا نه هيچ‏گونه توجيهى براى كارهاى آن دستگاه.
روشن است كه عضوى در دستگاه حكومت كه چنين با اختيار و اراده خود، از همه مسؤوليتها كناره مى‏گيرد، نمى‏تواند نسبت‏به آن دستگاه صميمى و طرفدار باشد، مأمون بخوبى اين نقيصه را حس مى‏كرد و لذا پس از آنكه كار وليعهدى انجام گرفت‏بارها درصدد برآمد امام را بر خلاف تعهد قبلى با لطائف‏الحيل به مشاغل خلافتى بكشاند و سياست مبارزه منفى امام را نقض كند، اما هر دفعه امام هوشيارانه نقشه او را خنثى مى‏كرد.
يك نمونه همان است كه معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل مى‏كند كه مأمون به امام مى‏گويد : اگر ممكن است‏به كسانى كه از او حرف شنوى دارند در باب مناطقى كه اوضاع آن پريشان است، چيزى بنويس و امام استنكاف مى‏كند و قرار قبلى كه همان عدم دخالت مطلق است را به يادش مى‏آورد و نمونه بسيار مهم و جالب ديگر ماجراى نماز عيد است كه مأمون به اين بهانه«كه مردم قدر تو را بشناسند و دلهاى آنان آرام گيرد»، امام را به امامت نماز عيد دعوت مى‏كند، امام استنكاف مى‏كند و پس از اينكه مأمون اصرار را به نهايت مى‏رساند امام به اين شرط قبول مى‏كند كه نماز را به شيوه پيغمبر و على‏بن ابى‏طالب به جا آورد و آنگاه امام از اين فرصت چنان بهره‏اى مى‏گيرد كه مأمون را از اصرار خود پشيمان مى‏سازد و امام را از نيمه‏راه نماز برمى‏گرداند، يعنى بناچار ضربه‏اى ديگر بر ظاهر رياكارانه خود وارد مى‏سازد .
4. اما بهره ‏بردارى اصلى امام از اين ماجرا بسى از اينها مهمتر است: امام با قبول وليعهدى، دست‏به حركتى مى‏زند كه در تاريخ زندگى ائمه پس از پايان خلافت اهل بيت در سال چهلم هجرى تا آن‏روز و تا آخر دوران خلافت‏بى‏نظير بوده است و آن برملا كردن داعيه امامت‏شيعى در سطح عظيم اسلام و دريدن پرده غليظ تقيه و رساندن پيام تشيع به گوش همه مسلمانهاست .
تريبون عظيم خلافت در اختيار امام قرار گرفت و امام در آن سخنانى را كه در طول يكصد و پنجاه سال جز در خفا و با تقيه جز به خاصان و ياران نزديك گفته نشده بود به صداى بلند فرياد كرد و با استفاده از امكانات معمولى آن زمان كه جز در اختيار خلفا و نزديكان درجه يك آنها قرار نمى‏گرفت آن را به گوش همه رساند، مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مأمون كه در آن قويترين استدلالهاى امامت را بيان فرموده است؛ نامه جوامع‏الشريعه كه در آن همه رئوس مطالب عقيدتى و فقهى شيعى را براى فضل‏بن سهل نوشته است، حديث معروف امامت كه در مرو براى عبدالعزيزبن مسلم بيان كرده است؛ قصائد فراوانى كه در مدح آن حضرت به مناسبت ولايتعهدى سروده شده وبرخى از آن مانند قصيده دعبل و ابونواس هميشه در شمار قصائد برجسته عربى به شمار رفته است نمايشگر اين موفقيت عظيم امام ،عليه‏السلام، است.

در آن سال در مدينه و شايد دربسيارى‏ازآفاق اسلامى ‏هنگامى ‏كه خبر ولايتعهدى‏على‏بن‏موسى‏الرضا، عليه‏السلام، رسيد در خطبه فضائل اهل بيت‏بر زبان رانده شده بود و اهل بيت پيغمبر كه نود سال علنا بر منبرها دشنام داده شده بودند و سالهاى متمادى ديگر كسى جرات بر زبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اكنون همه جا به عظمت و نيكى ياد مى‏شدند، دوستان آنان از اين حادثه روحيه و قوت‏قلب گرفتند، بى‏خبرها و بى‏تفاوتها با آنان آشنا شدند و به آن، گرايش يافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شكست كردند، محدثان و متذكران شيعه معارفى را كه تاآن روز جز در خلوت نمى‏شد به زبان آورد، در جلسات درسى بزرگ و مجامع عمومى بر زبان راندند.
5. در حالى‏كه مأمون امام را جدا از مردم مى‏پسنديد و اين جدايى را در نهايت وسيله‏اى براى قطع رابطه معنوى و عاطفى ميان امام و مردم مى‏خواست، امام در هر فرصتى خود را در معرض ارتباط با مردم قرار مى‏داد.
با اينكه مأمون آگاهانه مسير حركت امام از مدينه تا مرو را طورى انتخاب كرده بود كه شهرهاى معروف به محبت اهل بيت مانند كوفه و قم در سر راه قرار نگيرند، امام در همان مسير تعيين‏شده، از هر فرصتى براى ايجاد رابطه جديدى ميان خود و مردم استفاده كرد، در اهواز آيات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهايى كه با او نامهربان بودند قرار داد، در نيشابور حديث‏سلسلةالذهب را براى هميشه به يادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه‏ها و معجزه‏هاى ديگرى نيز آشكار ساخت و در جاى‏جاى اين سفر طولانى فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم كه سرمنزل اصلى و اقامتگاه دستگاه خلافت‏بود هرگاه فرصتى دست‏داد حصارهاى‏دستگاه حكومت را براى حضوردرانبوه‏جمعيت‏مردم‏شكافت .
6. نه‏ تنها سرجنبانان تشيع از سوى امام‏ به سكوت‏ وسازش ‏تشويق نشدند بلكه قرائن حاكى ‏از آن است كه وضع جديد امام موجب دلگرمى آنان شد و شورشگرانى كه بيشترين دورانهاى عمرخودرا در كوههاى صعب‏العبور و آباديهاى دور دست و با سختى و دشوارى مى‏گذراندند با حمايت امام على بن موسى الرضا،عليه‏السلام، حتى مورداحترام ‏و تجليل كارگزاران حكومت ‏در شهرهاى‏مختلف ‏نيز قرار گرفتند. هر ناسازگار و تند زبانى چون دعبل كه هرگز به هيچ خليفه و وزيرواميرى روى‏خوش نشان‏نداده ودر دستگاه‏آنان رحل اقامت نيفكنده بوده‏و هيچ‏كس‏از سرجنبانان خلافت از تيزى زبان او مصون نمانده بود و به همين دليل هميشه مورد تعقيب و تفتيش دستگاههاى دولتى به‏سر مى‏برد و ساليان دراز، دار خود را بر دوش‏خودحمل‏مى‏كردوميان‏شهرهاو آباديهاسرگردان‏وفرارى‏مى‏گذرانيد، توانست‏به حضور امام و مقتداى محبوب خود برسد و معروفترين و شيواترين‏قصيده‏خود را كه ادعانامه نهضت‏نبوى ضددستگاههاى‏خلافت اموى‏وعباسى‏است‏براى آن حضرت بسرايد و شعر او در زمانى كوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طورى كه در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئيس راهزنان ميان راه مى‏شنود.
اكنون‏ بار ديگر نگاهى بر وضع كلى صحنه اين نبرد پنهانى كه مأمون آن را به ابتكار خود آراسته و امام‏على بن موسى‏الرضا، عليه‏السلام، را با انگيزه‏هايى كه اشاره شد به آن ميدان كشانده بود مى‏افكنيم:
يك‏سال پس از اعلام وليعهدى وضعيت چنين است:
مامون‏ چه ‏درمتن ‏فرمان‏ ولايتعهدى ‏و چه در گفته‏ ها و اظهارات ديگر او را به فضل و تقوى و نسب رفيع و مقام علمى ‏منيع ستوده‏است و او اكنون در چشم آن مردمى كه برخى از او فقط نامى شنيده و حتى به همين اندازه هم او را نشناخته و شايد گروهى بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان يك چهره در خور تعظيم و تجليل و يك انسان شايسته خلافت كه از خليفه به سال علم و تقوى و خويشى با پيغمبر، بزرگتر و شايسته‏تر است‏ شناخته ‏اند.
مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شيعى خود را به خود خوشبين و دست و زبان تند آنان را ازخود و خلافت‏خود منصرف سازد بلكه حتى على‏بن موسى،عليه‏السلام، مايه ايمان و اطمينان و تقويت روحيه آنان نيز شده است.
 در مدينه ، مكه و ديگر اقطار مهم اسلامى نه فقط نام على‏بن موسى ،عليه‏السلام، به تهمت‏ حرص ‏به‏ دنيا و عشق‏ به ‏مقام ‏و منصب از رونق نيفتاده بلكه حشمت ظاهرى بر عزت معنوى او افزوده شده و زبان ستايشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوى پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
كوتاه سخن آنكه مأمون در اين قمار بزرگ نه تنها چيزى به دست نياورده كه بسيارى چيزها را از دست داده و در انتظار است كه بقيه را نيز از دست ‏بدهد.
اينجابود كه ‏مامون ‏احساس شكست و خسران كرد و درصدد برآمد كه خطاى فاحش خود را جبران كند و خود را محتاج آن ديد كه پس از اين همه سرمايه‏ گذارى سرانجام براى مقابله با دشمنان آشتى ‏ناپذير دستگاههاى خلافت‏ يعنى ائمه اهل بيت ،عليهم‏السلام، به همان شيوه ‏اى متوسل شود كه هميشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند يعنى قتل.
بديهى است قتل امام هشتم پس از چنان موقعيت ممتاز به ‏آسانى ميسر نبود. قرائن نشان مى‏دهد كه مأمون پيش از اقدام قطعى خود براى به شهادت رساندن امام به كارهاى ديگرى دست ‏زده ‏است‏ كه شايد بتواند اين آخرين علاج را آسانتر به‏ كار برد، به گمان زياد اينكه ناگهان در مرو شايع شد كه على ‏بن موسى ، عليه ‏السلام، همه مردم را بردگان خود مى ‏دانند، جز با دست ‏اندركارى عمال مأمون ممكن نبود.
هنگامى كه اباصلت اين خبر را براى امام آورد حضرت فرمود: «بارالها اى پديدآورنده آسمانها و زمين تو شاهدى كه نه من و نه هيچ‏يك از پدرانم هرگز چنين سخنى نگفته ‏ايم و اين يكى از همان ستمهايى است كه از سوى اينان به ما مى‏شود.»
تشكيل مجالس مناظره با هر آن كسى كه كمتر اميدى به غلبه او بر امام مى‏رفت نيز از جمله همين تدابير است. هنگامى ‏كه ‏امام مناظره ‏كنندگان اديان و مذاهب مختلف را در بحث عمومى خود منكوب كرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه ‏جا پيچيد مأمون درصدد برآمد كه هر متكلم و اهل مجادله ‏اى را به مجلس مناظره با امام بكشاند، شايد يك نفر دراين بين بتواند امام را مجاب كند.
البته چنانكه مى ‏دانيم هرچه تشكيل مناظرات ادامه مى‏يافت قدرت علمى امام‏ آشكارترمى‏شد و مأمون از تاثير اين وسيله نوميدتر.
بنابر روايات يك يا دو بار توطئه قتل امام را به وسيله نوكران و ايادى خود ريخت و يكبار هم حضرت را در سرخس‏به زندان‏افكندامااين شيوه‏ها هم نتيجه‏اى جز جلب اعتقاد همان دست‏اندركاران به رتبه معنوى امام، به بار نياورد، و مأمون درمانده‏تر و خشمگين‏تر شد، در آخر چاره‏اى جز آن نيافت كه به دست‏خود و بدون هيچ واسطه‏اى امام را مسموم كند و همين كار را كرد و در ماه صفر دويست و سه هجرى يعنى قريب دو سال پس از آوردن آن حضرت از مدينه به خراسان و يك سال و اندى پس از صدور فرمان وليعهدى به نام آن حضرت، دست‏خود را به جنايت‏بزرگ و فراموش نشدنى قتل امام آلود.
مهمترين ‏چيزى‏ كه‏ در زندگى ائمه ، عليهم‏السلام، به ‏طور شايسته مورد توجه قرار نگرفته، عنصر «مبارزه حاد سياسى» است.
در تمام دوران صدو چهل ساله ميان حادثه عاشورا و ولايتعهدى ‏امام هشتم ، عليه‏السلام،جريان‏ وابسته به امامان اهل بيت‏ يعنى شيعيان‏ هميشه بزرگترين و خطرناكترين دشمن دستگاههاى خلافت ‏به حساب مى‏آمد.
حضرت آيت الله خامنه ‏اى

 

حجت الاسلام و المسلمین نیلی پور ؛ سخنران حرم مطهر رضوی لازمه اقتصاد مقاومتی را ساده زیستی عنوان کرد و افزود:

مردم، تولیدکنندگان و مسئولان در تحقق اقتصاد مقاومتی تأثیرگذار هستند.

حجت الاسلام و المسلمین مهدی نیلی پور در ویژه برنامه «دین، نشاط، زندگی » که در صحن جمهوری اسامی حرم مطهر رضوی برگزار شد، به تحلیل نقش زنان در اقتصاد مقاومتی و فرهنگ سازی  پرداخت.

وی با بیان اینکه زنان می توانند مستقیم وغیرمستقیم در تحقق اقتصاد مقاومتی ایفای نقش کنند، افزود: زنان می توانند به طورغیر مستقیم ذهن مردان را مدیریت کنند، ولی متاسفانه امروز تجملات  تحمیلی  جای قناعت و ساده زیستی را گرفته است.

این کارشناس مذهبی در مورد نقش مستقیم زن در اقتصاد مقاومتی بیان کرد: زنان در خانه با ساده زیستی به جای مدگرایی می توانند

صرفه جویی را به فرزندان آموزش دهد.

مصادیق مصرف گرایی :


وی تغییر دکوراسیون منزل در فواصل کوتاه، کنار گذاشتن لباس، کیف و کفش های قابل استفاده و خرید مجدد آن را از مصادیق

مصرف گرایی در جامعه عنوان کرد. به گفته نیلی پور تنوع منحصر به مصرف گرایی نیست، بلکه با تغییر چیدمان وسایل

منزل، پرورش گل و گیاه، کارهای هنری، مطالعه کتاب مورد علاقه می توان در زندگی تنوع ایجاد کرد.

 

استفاده از کالای داخلی :


وی در ادامه به تأکیدات مقام معظم رهبری نسبت به استفاده از کالای ایرانی و داخلی اشاره کرد و افزود: وظیفه تولیدکنندگان آن است که برای تولید کالای استاندارد و با کیفیت تلاش کنند، همچنین مردم نیز با استفاده از کالای داخلی می توانند به ندای رهبری در این زمینه لبیک بگویند.

 

line seprate


برگرفته از هفته نامه حرم مطهر رضوی شماره 527