بارانی سرخ از زمین به آسمان...

آنچه این حادثه را بر من آسان می‎کند، آن است که در برابر چشم پروردگار رخ می‎دهد!

دستانش را به خون ی‎شوید و وضو می‎گیرد باکی نیست حالا حتی یک نوزاد شش ماهه را هم رو به آسمان می‎گیرد و تمام هستی را گیج می‎کند، قلب آسمان ساعتهاست که از تپش ایستاده است و زمین مهبِطِ نزولِ لحظه لحظه‎ی «والعادیات» شده است! زمین، می‎لرزد تاب ندارد و تاکنون چنین سستی و رخوتی را در رگهایش حس نکرده است! با هر شیهة اسبان جهادگر به خود می‎لغزد و زیر سُمِ سهمناکِ شرمندگی، خاکش تکه تکه ترک می‎خورد تمام دشت را فریادِ «اِنّ الانسانَ لِرَبِه لکنود»[1] پر کرده و تنها حسین علیه السلام است که با چشمان نافذش«حُصِّلَ ما فی الصدور»[2] را می‎بیند و میان قیامت و روز واقعه، فصلی نمی‎بیند! میان امروز و فردایی که تمامش به امروز گره خورده است. شب قبل، ترسیم کرده بود، تمام واقعه را جزء به جزء! گویی تمامِ آنچه که اتفاق می‎افتد را پیش از این به عین، دیده است! از همان سالهای کودکی می‎دانست برای رسالتی عظیم آفریده شده است. نگاه جدّش را همیشه به یاد داشت که چگونه با اشک و افتخار از همان کودکی او را نظاره می‎کرد و بر گردنِ نقره فامش بوسه می‎زد! تنها پدربزرگ بود که خوب می‎دانست خدا برای حسین(ع)، نَه! که برای تمامِ هستی چه تقدیر کرده است! مسیر خلقت، مسیر انسانیت، مسیر تقرّب، مسیر حقیقی اسلام، تنها با قیامِ عاشقانه‎ی توست که معنا می‎یابد، تو از جنس بیعت نیستی حسین! تو از مَنی و من از تو[3]
چرا که در رگهایت و شریان‎هایِ وجودی‎ات، تنها خداست که جریان دارد و مدّتهاست که(یکی) شده‎ایی، عشق و معشوق و عاشقی دیگر در کار نیست! سراپا وحدت محض و فقر و نیاز شده‎ایی، در عین غنایِ بی بدیلت...
نه! باکی نیست، از سیاهی مطلق شب و نیزه‎های تشنه و دستهایِ منتظر، از سیاه لشکر پوشالی ظلم و یا سوارانِ بر گل نشسته‎ی تاریخ! چرا که تو«والفجری»[4]«والشفعِ و الوتر»[5]و تعبیرِ مبینِ «واللیل اذا یَسر»[6].... امروز روز توست! امروز روزیست که تمام روزهاست در جغرافیایِ کربلا که خود، تمامِ جغرافیای خلقت است! امروز خورشید پشتِ تو قامت می‎بندد، نور به رکوع می‎رود و تمام عرش و فرش بر سجده‎ی عاشقانه می‎نشینند و می‎گریند.... نه، باکی نیست!
برای هفتاد و دو کهکشان که راهشان را شب قبل پیموده بودند و دیگر حتی امتحانی بر آنان نبود ... باکی نیست برای حسین (ع) که نمازِ مجسمِ عاشقی را در زمین اقامه می‎کند و برای نماز می‎ایستد و عاشقانه می‎گرید!
- دعایی کن ای پسر پیامبر خدا! در این نمازِ خونین و دشت بیکرانه، هستی را ندایی بده... یاران سکوت می‎کنند و حسین ابن علی علیه السلام به یاد روزی می‎افتد که مردی از پدر بزرگوارش پرسیده بود: «فاصله‎ی آسمان تا زمین چقدر است؟» و امیر المؤمنین(ع) پاسخ داده بود که  «به قدرِ یک دعای مستجاب شده»  ! پس دعا کن ای فرزند رستگارترین خلق زمانه دعایی کن در این ثانیه‎های آخری که شرک به مصافِ توحید می‎رود و نور به مسلخ گاهِ ظلمت و مذبحِ انسانیت....
- دستان مبارکش را بلند می‎کند، سوی آسمانی سرخ که تمامِ اهلش در زمین به نظاره‎ی نبرد، نار و نور نشسته‎اند و تنها می‎گوید: «الهی ما اهل بیت تو هستیم و از خویشانِ رسول خدا، حبیب تو، خاتم النبیین، پیامبر نور و روشنایی و رسول آفتاب... پس دشمنان ما را و آنان که حق ما را به ناحق گرفتند و در زمین فساد و تباهی کردند بزودی شکست ده که تنهای تویی بهترین شنونده، ای شنونده‎ترین شنوندگان» مگر می‎شود فرزند رسول خدا دعا کند و مستجاب نشود؟ مگر می‎شود قلبی که دعایِ عمیقِ عرفه از آن جوشیده از معشوق و معبودی که با او (یکی) شده است چیزی بخواهد و اجابت نشود؟ نه! دعای حسین علیه السلام پیش از آنکه بر زبان جاری شود مستجاب شده است... از عرفه... از همان فرازِ سوزناکی که می‎گوید: «الهی اِلی مَن تَکِلُنی؟ الی قریبٍ فَیَقطَعنی؟ اَم اِلی بعیدٍ فَیَتَجَهَمُنی؟ و انتَ ربّی!!... وَ مَلیکُ اَمری!...»[7] پروردگارا! مرا به که وا می‎گذاری؟ به خویش و نزدیکانی که از من علاقه بِبُرند و یا به بیگانگانی که با من خوشنت و نفرت آغاز کنند؟ «اِلی مَن تکِلنی؟» مرا به که وا می‎گذاری خدایا در حالی که تو، تنها تو خدای منی؟! و مالکِ منی، من مِلک تو هستم و تویی که در من تصرّف داری و بس! الهی من از دوری‎ام شکایت می‎کنم...
- این کیست؟
آیا این حسین بن علی است که اینچنین می‎گرید و می‎پرسد بارالها چگونه تو را بخوانم؟ با چه وسیله‎ای؟ به سوی تو آیم؟ آیا با دست و پا و زبانی عذرخواه که همه از توست به سویت آیم یا با جوارح و جوانحی که معصیت تو نکردم و بر من و آنچه کرده‎ام بی شک گواهند؟ «... لا اله الّا انت سبحانک انی کنتُ مِن الظالمین! [8]« الهی (از عدلِ تو باز به عدلِ کلِ تو پناه می‎برم...)
آری...این همان حسین است، حسینی که آمده است با تمام آنچه که دارد و ندارد با تمامِ هستی‎اش.... آمده تا هستی را به زانو در آورد و مصداق مطلقِ ایستادگی و رضا شود! «این حسین است که به میدان معاشقه‎ای زوال ناپذیر با حق قدم گذاشته تا با عرفانی عملی و سلوکی حقیقی به جهان نشان دهد که (مالکیت تنها از آنِ خداست) مال و فرزند و جان، همه و همه هیچ‎اند در برابر عشق و راهِ پر پیچ و خم عاشق!»
دختری سه ساله در فقدان پدر در خرابه‎ها دامانِ عقیله‎ی عشق را می‎چسبد و سراغ از پدر می‎گیرد امّا پدر را نمی‎یابد! پدر در ذره ذره‎ی زمان و تاریخ و قافله از شدت حضور، ناپدید شده است و تنها روحِ عظیمش است که می‎تواند روح کامل، دختری تنها و غمگین را در آغوش کشد...
تمام قصه‎ی خلقت از وقوعِ واقعه آغاز می‎شود و زینب(س) همان عقلیه‎ی عشقی‎ست که تنها شاهدِ چنین ماجرایی‎ست... ماجرای آب و آتش و تکرار ابراهیم گونة دلدادگی و اعتماد به یار! (خلاصه) دید، زینب کبری تمام انبیاء را در حسین و برادرش عباس! (خلاصه)، شنید تمام قرآن را از سر نیزه‎ایی که نور،[9] بر فرازش سوره‎ی کهف[10] را می‎خواند و تمام سالهایِ مصائب اهل بیتِ پیامبر برایش لحظه لحظه مرور شد! زینب خودش را می‎دید بر فراز نیزه! و آه می کشید! مسلم بن عقیل را می‎دید، هانی و حبیب بن مظاهر و حرّ بن ریاحی را... زینب لبهای تشنه‎ی علی اصغر و رشادت اکبر را می‎دید و قاسم و مَشکی را که از شرمساری، اشک می‎ریخت... برادر... سخت تشنه بود اما آب را بر خود حرام کرد... برادر تشنه بود اما نه برای آب بلکه برای یار، بلکه برای اثباتِ برادری و جوانمردی... برادر، خودش علقمه بود و تنها فرات می‎دانست چه کسی به سمتش می‎آید... فراتی که قرنهاست در خودش غرق شده و شرمسارِ شهادت آب است.. شهادت نجیب‎ترین پسر علی که چشم‎های ام النبین را تا همیشه بارانی کرد... فرات، تنها خاطره‎اش از کربلا صدای حسین است وقتی که می‎گفت: «یا اخا... ادرک اخا... الانَ اِنکَسَرَ ظَهری....»[11]
و این همه تنها برای آن بود و هست تا باور کنیم و ایمان بیاوریم به آیه‎ی آخری که حسین بن علی بر لب جاری کرد و با جانان یکی شد... آیه‎ایی که می‎گوید: «وَلا تَحسَبَن الله غافلاً یعمل الظالمون...» آری: خداوند هرگز از ظالم غافل نمی‎شود و چه ظلمی بر خلق فراتر از اینکه اگر حسین علیه السلام شهید نمی‎شد(مسیر هدایت و خلقت عوض می‎شد!) او رفت نه فقط به خاطر عشقش و جنون و مستی‎اش و پیوستن «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربّکَ راضیةً مرضیة»[12]نه... نه... نه... تنها همین نبود، بلکه قیام کرد برای آنکه انسان، انسان بماند و اسلام، اسلام! قیامکرد تا ظلم نکرده باشد در حق بشریت و انسانیت و مسیرِ تکامل بشری! حسین علیه السلام می‎دانست که اگر به میدان نرود، چیزی از حق نخواهد ماند. او نه فقط قربانیِ دلدادگی و اخلاصش، که قربانی خیرخواهی و از خودگذشتگی و ایستادگی‎اش در برابر ظلم، گشت... همه و همه از همان عشق و ایمان مستحکم او سرچشمه گرفته بود! حسین به قتلگاه رفت، نه به تنهایی بلکه با تمام داشته‎ها و نداشته‎هایی که آنها را از آن خود نمی‎دید! با تمام تعلّق و بی تعلقی‎هایش... حسین برای آنکه ما مظلوم نمانیم و محروم از حقیقت عشق و اخلاص و بندگی، جنگید و دارو ندارش را رها کرد...
ما!... کاش تنها بدانیم که کربلا یعنی چه؟ و کاش ایمان بیاوریم به معنای خون به معنای عشق دعایِ سرخ ابا عبدالله در نمازِ آخرش که بی شک مستجاب می‎شود... دعایی که می‎گوید ظلم نمی‎ماند و خداوند از ظالم هرگز غافل نخواهد بود... تاریخ تکرار می‎شود، هر لحظه و ما همچنان در قیام و خوابِ غفلت مانده‎ایم... بر حسین اشک می‎ریزیم بی آنکه بر ندانی و غلفت خود و آنچه حسین بن علی به خاطرش جنگید، اشک بریزیم و بجنگیم و بایستیم... حسین علیه السلام خود فرمود که من کشته‎ی اشکم و هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‎کند جز این که گریان شود... ولی ای کاش که اشک‎های مااز سر فهم باشد و عشق به هدف والای مولایمان و نه از هیبت و شدّت واقعه‎ی هولناک عاشورا و نه از ترّحم و انفعال و جهل... حسین علیه السلام وسعتِ چنین حادثه‎ای را در قلب خود چگونه جای داده بود؟ مقامِ «راضیةً مرضیة» [13] چگونه برای او تثبیت شده بود؟
آیا چون او پسر پیامبر خدا بود؟ آیا چون پسر علی و زهرای اطهر، مادر تمام کائنات و دلیل هستی بود؟
حسین، حسین شد و حسین ماند و تمام خلق را به خود مدیون ساخت به خاطر آنکه با شرک، با مال و جاه و مقام و دنیا معامله نکرد، برای آنکه ظلم را نه تنها بر خود و عصر خود نیکو ندید و نخواست، بلکه برای سرانجام خلقت هم نخواست. تنها عاقلترینِ مخلوقات است که می‎تواند عاشقانه به انتخابی همچون انتخاب حسین بن علی دست زند! آن معاندینی که گفته‎اند: چرا حسین بن علی با آنکه می‎دانست شهید می‎شود و سرانجامِ نبردش شکست است، اما باز به میدان جنگ رفت؟ و آیه‎ی «و لا تُلقوا بایدیکُم اِلیَ التَهلُکةِ» [14]را مثال می‎زنند... باید بدانند که حسین بن علی خود را به مهلکه نیانداخت، بلکه او با دست خود تمام بشریت را از مهلکه‎ی بی ایمانی و جهل و ظلمی مدام و فراگیر رهانید. آری هیچ انسانی با عقلِ مادی و زمینی و عشقی مجازی نمی‎تواند خود را فدای تمام خلق و هستی کند! خود را که سهل! تمام خانواده‎اش را به اسارت بکشاند و به ظاهر شکست بخورد تا.... حسین بن علی فرزند مکتبِ انسان ساز قرآن است، قرآنی که خداوند در آن بارها فرموده است که: «کُلّ نفسٍ ذائقَةُ الموت و نبلُوُکُم بالشَّروِ الخَیرِ فتنةً و اِلینا تُرجعون»[15]
همه‎ی ما باز خواهیم گشت و آزمون پس خواهیم داد پس چه نیک است که بدانیم راهی برای سعادت نداریم مگر درکِ واقعة عاشورا و نیاز تمامِ هستی به شهادت حسین (ع)... راز فرستاده شدن تمام انبیاء تنها با رمزگشایی از وجود حسین ابن علی میسر است و بس با درک نماز و اظهار نیاز به درگاه حق و ایستادگی در برابر ظلم و جور و فساد...
میزان بندگی و سعادت هر یک از ما به میزانِ حضورمان در مسیر سرخِ حسین بن علی‎ست. مسیری که امروز بیشتر، درکش می‎کنیم. و ضروتش را نیازِ عصر خود می‎بینیم هرروز کربلاست، تمام خاک زمین! غزه، فلسطین، لبنان، عراق! لیبی، بحرین، تونس، مصر است و هر روز، روز عاشوراییست که تکرار می‎شود و بیداری را فریاد می‎کند!
بارانِ سرخِ ایستادگی و استقامت هر روز از زمین به آسمان می‎بارد و هم چنان ادامه خواهد داشت. مسیر حسین علیه السلام هرگز متوقف نمی‎شود چرا که ظلم همواره در حال حرکت است و اگر بلند نشویم بی شک، خود، مصداق ظلم بوده‎ایم... مولای ما کسیست که در فریاد: «هَل من ناصرِ ینصُرنی» خود، صدای خدا را شنید! او کسی است که در حقِ یارانش و برای بازماندگانِ واقعه‎ی عاشورا و تمام خلق دست به دعا برد و ایستادگی در برابر جور را طلب کرد ما! فرزندان حسینیم... فرزندان پیشوایی که نهی کرد از ظلم کردن به کسی که جز خدا کسی را ندارد... آیا همه‎ی ما می‎توانیم کسی را جز خدا برای خود برگزینیم؟ پس لبیک باید گرفت هر روز و هر لحظه به بیداری و بندگی برای پیکار با هر ظلم و ستمی، حتی ظلم به نفس خود... با ندیدن و نخواستن و نفهمیدن پیام حسین(ع) پیام قیام است. پیام ظلم ستیزی و بیعت با روشنی‎ست و طِی مسر عشق و لدادگی و بندگی و انسانیت بر آدمی هموار نمی‎شود، - مگر با عبور از شاه راهِ سرخِ معرفت به حسین بن علی علیه السلام و یارانش و لبیک‎های هر روز و همزمان به ساحتِ آسمانی‎اش... پس: الهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد...
 
متین السادات عرب زاده
[1] - به راستی که انسان به پروردگارش کافر و ناسپاس است. (سوره عادیات)
[2] - آنچه در دلهاست همه آشکار می‎شود(سوره عادیات)
[3] - تلمیح به سخن پیامبر(حسین مِنی و و أنا مِن حسین)
[4] - سوگند به سپیده صبح
[5] - سوگند به نماز
[6] - سوگند به شبِ تاریکی که به روز مبدل می‎شود.
[7] - فرازی از دعای عرفه
[8] - ذکر یونسیه که حضرت یونس در شک ماهی خواند و نجات یافت....
[9] - امام حسین علیه السلام
[10] - روایت است سر مبارک امام حسین(ع) بر نیزه سوریه‎ی کهف را قرائت کرد....
[11] - الان کمرم شکست با شهادت تو ای برادر....
[12] - آیه 28 سوره‎ی مبارکه‎ی فجر
[13] - آیه 28 سوره‎ی مبارکه‎ی فجر
[14] - آیه 195 سوره بقره
[15] - آیه 35 سوره انبیاء
New layer...