حسین آذری
عنان دل به تو دادم که دلبرم باشی | چو ابر، سایه به سایه تو برسرم باشی |
خدا کند همه جا یار و یاورم باشی | به روز واقعه تنها تو در برم باشی |
بگیر دست مرا در دل صحاری عشق | که تشنه کام توأم، ای همیشه جاری عشق |
دلم زیاد تو گر چه لبالب از شور است | هزار مرتبه قلبم ز ساحتت دور است |
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است | زنقره نیست ضریح تو بلکه از نور است |
در آسمان تو، ابر سرور می بارد | ز چار گوش ضریح تو، نور می بارد |
فروغ گنبد زرد تو رشک خورشید است | که در سپهر اجابت، چراغ امیدست |
عیان زروی مهت جلوه های توحید است | کجا بهشت چنین عراضی به خود دیده است |
اگر لیاقت خورشید بود درحد تو | همیشه بود طوافش به گرد گنبد تو |
گرفت عطر، دهانم زبوسه برحرمت | نشست دیده ی من چوغبار در قدمت |
نمی دهم به سرور بهشت، سوز غمت | فدای این همه لطف و عنایت و کرمت |
که جای جای حریم تو جود می بینم | و فوج فوج ملک، درسجود می بینم |
نشسته عرش علا زیر طاق ابرویت | شکسته قامت طوبی، ز سرو دلجویت |
فدای لعل لب و آن لسان حق گویت | هزار جان گرامی نثار گیسویت |
شمیم تربت تو، عطر کربلا دارد | صفای مکه و صد مروه و صفا دارد |
ز اشتیاق حضورت مرا قراری نیست | بیا که بی تو به باغ دلم بهاری نیست |
به غیر آتش عشقت به دل شراری نیست | مرا ببخش، برای شما که کاری نیست |
ز فیض نام تو باشد به سینه شور مرا | ببخش جرعه ای از ساغر طهور مرا |
تو ای بهانه ی هستی به نام شمس الشموس | تو ای کرانه ی امید ای انیس نفوس |
بگیر دست مرا ای غریب خطه ی توس | که نیست در دل ما غیرناله ی و افسوس |
بنازم آن همه عزت که خوانده است تو را | رسول، بضعه ی خود، همچو مادرت زهرا |