بهشت هشتم

حامد ظفر

 

در هوای شما رها هستم از صـفای تو باصفا هستم
با توام از همه جدا هستم بـنـده درگـه خــدا هستم
پادشاهم ولی گدا هستم سـائــل درگه رضا هستم
روز میلاد توست شمس وشموس الـسـلام ای امــام خـطـه طــوس
در حریـم تـو نـور بـاران است آسمان وزمین چراغان است
جبرئیل امین غزل خوان است در قدوم شما فدا جان است
جبرئیل امین غزل خوان است حـرمـت کـعـبـه فقیران است
تا ابد این بـود سـعـادت ما نوکری شماست عادت ما
عاشق روی چون نگـار توایم بی قـراریـم ... بی قرار توایم
با همه بی کسی دچار توایم گـرچـه دوریـم در کـنـار توایم
مـا کـه از ایـل و از تـبـار توایم تـا دم مـرگ جـان نـثـار توایم
یا رضـا بـی کـس و گرفتارم چه کنم من فقط تو را دارم
نــاله هــایـم رسـیـده تـا فـریاد کار ما بــاز بــر شــمــا افــتــاد
از شما می کنیم هـر جــا یــاد دل ویــــرانــــه ام نـــمـــا آبــاد
معتکف دل به صحن گوهرشاد شــد دخــیــل پـنـجـره فــولاد
صحبتم هست با امام رئوف بــابــی انــت یــا امام رئوف
شمس از روی توست تابنده سرو در پای تـو سـر افکنده
شمس از روی توست تابنده نام تــو مـــرده را کـنـد زنده
دلـم از مـعـصیت شد آکنده روسیاهم امـام ... شرمنده
دو پــیــالـه پـر از سـبـو دارم با همین اشک ها وضو دارم
هــر چــه هــســتـم اگــر بــدم مولا در حـــــریـــــم تــــو آمــــدم مـــولا
بی تو صـفر و بــا شــمــا صدم مولا دسـت خـود را به سینه ام زدم مولا
جــــان زهــــرا نــــکــــن ردم مولا بــه خــدا مــســت مــشــهدم مولا
در حریم تو بال و پر داریم از کرامـات تـو خـبر داریم
حــرمــت می شـود تـمـاشـایی من گـدایـم گدا ... نـه هـر جایی
تــو انــیــس الـنـفـوس دنـیایی هـفـتـمـیــن اخــتــری و زیبایی
سیره ات سیره ایست زهرایی هـشـتـمـیـن حـیـدری و مولایی
باز طبعم برای تو گل کرد باز قلبم به تو توسل کرد