کبوتر حریمت

یوسف رحیمی

 

ای کـاش کـبوتر حریمـت باشم یا هم نفس صبح و نسیمت باشم
از چشـم دلم بیا و بردار حـجاب تا زائر چشـمان رحیمـت باشـم
صحن تو پر از تب عبوری سبز است لبـریز تبـسم حضـوری سبز اسـت
مـن تـوشـة کـربلام را مـی گـیرم از پنجره ای که غرق نوری سبز است