یادآوری
در این قسمت، به تشریح وضعیت عصر ائمه و خفقان آفرینی خلفای اموی و عباسی می پردازیم تا تاکید امامان روی مسئله «زیارت» جای خود را پیدا کند.
حق، در قامت حق پرستان جلوه می کند.
حق، با ایثار و فداکاری حق جویان، ماندگار می شود.
حق، با تلاش و باطل ستیزی حق طلبان، بر کرسی می نشیند.
و... «زیارت»، گامی است در این راه.
زیارت، با امامان شیعه و اهل بیت پیامبر پیوند دارد و ماجراهای ائمه و حیات سیاسی و اجتماعیشان و برخوردهای فکری و فقهی شان، همه و همه-همچنان که قبلا هم اشاره شد-تقابل «حق»و باطل بود.
جریان «اسلام»و«ضد اسلام»، در«خط ائمه»و«خط امویان و عباسیان»با هم در تعارض دائمی بود و این تقابل، به شکلهای مختلف و در زمینه های گوناگون وجود داشت.
ائمه، تجسم خط راستین اسلام بودند و قدرتهای حاکم زمانشان، مدعیان دروغین اسلام.
در این راه و در دفاع از حق و قرآن و تبیین مکتب و تحقق بخشیدن به احکام متعالی اسلام، به همان شدت و حدت و نستوهی و استواری، که از سوی امامان، حماسه آفریده می شد و فداکاری هایی کم نظیر به عمل می آمد و خون داده می شد و رنجها و مشقتهای جسمی و روحی و محدودیتها و ابتلائات تحمل می شد، از سوی قدرتمندان حاکم هم، برای توجیه خود کامگی و ادامه سلطه و مشروعیت بخشیدن به کارها و سیاستهایشان، دستاویزهایی به کار گرفته می شد و با استفاده از شیوه های گوناگون، در قالب مذهب، سعی می کردند که جناح حق و خط ائمه را لوث کنند و چهره های تابناک اسلام را پنهان سازند و فروغ همیشه تابان حق را، که از پس صدها ابر و غبار و شبهه و ابهامهای دشمن آفریده، نور می افشاند، خاموش کنند.
این تلاش، از هر دو سوی، به شکلهای خاص ادامه داشت.
یکی از محورهای اساسی تعالیم و تلاشهای ائمه شیعه، احیای حق و زنده نگه داشتن آن حماسه ها و فروزان داشتن آن مشعلها و یادآوری آن یادهای عزیز و خاطره های ارجمند صحنه های حق طلبی و ایثارگری و فداکاری خالصانه در راه قرآن و دین خدا بود.
تبیین حق و بیان معارف دین و نیز مبارزه با سیاست کتمان فضایل و تحریف و مسخ حقایق و وارونه نشان دادن چهره ها و تعلیمات مکتب، که از سوی حاکمان مستبد و والیان فاسد و فاسق اموی و عباسی رایج بود، استراتژی و برنامه اصولی ائمه بود و در این راستا، از شیوه ها و شعارها و تاکتیکهای متناسب با هر زمان و محیط و شرایط اجتماعی، بهره می گرفتند.
از طریق بیان حدیث، حمایت از شاعران موضعدار و متعهد، توصیه به مدح اهل بیت و مرثیه شهیدان مظلوم خاندان پیامبر، گریه و عزاداری، زیارت، نقل روایت و ثبت و درج گفتار ائمه و رابطه داشتن با اهل بیت و تجدید دیدارها و تحکیم میثاقها و... استفاده می شد تا آن «خط»زنده بماند و آن «مشعل»فروزانتر گردد.
اهمیت کار ادبی و شعری و مراسم و شعارها و تعظیم شعایر و تبیین حق و رفتن به زیارت و... وقتی بیشتر آشکار می شود که وضعیت اجتماعی عصر ائمه از جهت خفقان و سانسور و تضییقات معلوم گردد.
البته بیان این نکات در مبحث «زیارت»، از اهمیت شعایر شیعی و فلسفه زیارت و تاثیرات «احیاء»در دوره های بعد نمی کاهد. چرا که خط مشی ظالمان و پیروان باطل همیشه در این مسیر بوده و تداوم داشته است. اکنون هم به شکلهای جدیدتری برای امامان شیعه و منادیان حق و جلوه های عدالت و منابع شور و شعور و سرمایه های الهام و حرکت، همان مزاحمتها و فشارها و محدودیتها را پدید می آورند. الآن هم خط علی، مورد هجوم امویان این عصر است، اکنون نیز فرهنگ اهل بیت، در قلمرو حاکمیت منصورها و حجاجها و معاویه ها و متوکل های این عصر، قاچاق است. امروز هم عدالت، مظلوم است...
پس برای نسل امروز و فردا و همیشه تاریخ و در همه جا، احیای آن یادها و یادآوری آن عظمتها و ارزشها و تبلیغ آن اهداف و آرمانها، مفید و دارای نقش مثبت و سازنده است.
پس، امروز هم روز«زیارت»است...
و... باید«زایر»شد و زیارت را خواند و فهمید و عاشقانه به زیارت مزار«اولیاء الله»رفت.
عصر خفقان
هرگز عملی را نباید بریده از پیرامون و مجرد از محیط و شرایط بررسی کرد.
ارزش هر عمل، با مسائل جنبی، با انگیزه و نیت، با میزان تاثیر آن در خود و دیگران، با اندازه بصیرت و معرفت صاحب عمل، با بجا و بموقع بودن عمل،.... بی رابطه نیست.
زیارت نیز اینگونه باید مورد ارزیابی قرار گیرد.
«زیارت»، سنتی است که در بستر«زمان»جریان پیدا می کند و با مسائل جامعه و جو حاکم و شرایط محیط و... مرتبط است. پس برای درک ارزش و عظمت زیارت و فلسفه سیاسی و اجتماعی آن و راز تاکید فراوان ائمه بر این مسئله، باید با فضای سیاسی-اجتماعی آن عصر آشنا شد. (اینها غیر از ابعاد تربیتی و معارف دیگری است که در زیارت است و بعدا جداگانه مورد بحث قرار خواهد گرفت.)
معاویه با تمام نیرو در جهت پوشاندن فضایل اهل بیت می کوشید و تلاش می کرد که آنچه از پیامبر در فضیلت آنان روایت شده است، مطرح نگردد. به عنوان نمونه به این ماجرا توجه کنید:
یک سال پس از صلح با امام حسن (ع) ، معاویه به زیارت حج رفته بود. در آنجا بر گروهی گذر کرد و همه به عنوان احترام برخاستند ولی ابن عباس(1)بلند نشد.
معاویه گفت: ابن عباس!چرا بلند نشدی؟
پس از یک سری گفتگو پیرامون ماجرای قتل عثمان و... معاویه که از دادن جواب منطقی به سخنان ابن عباس درمانده بود، گفت:
ما به همه آفاق نوشته ایم و از ذکر مناقب علی و خاندان او نهی کرده ایم. پس، ای ابن عباس! زبانت را نگه دار...
ابن عباس: آیا ما را از خواندن قرآن نهی می کنی؟!
معاویه: خیر.
ابن عباس: پس، از بیان تاویل آیات، نهی می کنی؟
معاویه: آری.
ابن عباس: پس قرآن بخوانیم و نپرسیم که مقصود خدا چیست؟
معاویه: آری.
ابن عباس: پس، آیا کدام یک از این دو کار، لازمتر است؟خواندن قرآن؟یا عمل کردن به آن؟
معاویه: عمل کردن به آن.
ابن عباس: پس تا ندانیم که مقصود خداوند از آنچه نازل کرده چیست، چگونه عمل کنیم؟
معاویه: از کسانی بپرس که قرآن را بغیر از اینگونه که تو تاویل می کنی تاویل کنند.
ابن عباس: قرآن بر دودمان ما نازل شده است. آیا معنایش را از«آل ابو سفیان»بپرسیم؟
معاویه: قرآن بخوانید ولی آنچه را که خداوند درباره شما نازل کرده و پیامبر آن را در ضیلت شما دانسته، روایت و نقل نکنید و جز این هر چه می خواهید روایت کنید.
اینجا بود که ابن عباس، در حالی که معاویه را مسخره می کرد، آیه («یریدون ان یطفؤوا نور الله» توبه، 32) را خواند و معاویه بر سرش فریاد کشید که: «... زبانت را ببند!... اگر هم چیزی می گویی پنهانی نقل کن، نه آشکارا»2
این برخورد، نشاندهنده سیاست امویان در مورد به انزوا کشاندن اهل بیت و پوشاندن فضایل آنهاست. و کلا خلفا نسبت به ائمه و علویون و اولاد فاطمه (ع) دو گونه فعالیت حذفی داشتند:
1. مبارزه فرهنگی-تبلیغی،
2. مبارزه فیزیکی و کشتار و حبس و حصر.
بخشنامه سراسری معاویه، مبنی بر ممنوعیت بیان فضایل آل علی و جلوگیری از تاویل و تبیین آیاتی که در مدح خاندان پیامبر و ائمه نازل شده بود، یکی از این شیوه های کتمان و حق پوشی بود.
به نمونه دیگر توجه کنید:
«ابن ابی الحدید» در شرح نهج البلاغه خود، از «طبری» نقل می کند:
«... «حجاج» و کسانی که او را به حکومت گماشته بودند-همچون عبد الملک و ولید و فرعون های دیگر بنی امیه که قبل از اینها بودند-بیشتر از جلوگیری از قرائت ابن مسعود و ابی، تاکیدی بر پوشاندن و مخفی نگاه داشتن نیکی ها و فضایل علی (ع) و فرزندان و شیعیان و پیروانش داشتند و می کوشیدند تا آنها را از چشمها بیندازند و در نظر مردم، آنها را بی ارزش جلوه دهند. زیرا روش قرائت ابن مسعود، و چنین کارها هرگز ضرری به آنها نمی رساند و موجب زوال حکومتشان و تباه شدن کارشان نمی شد. اما مشهور شدن و گسترش فضایل علی (ع) و فرزندانش و روشن شدن ارزشها و نیکی های آنان بود که باعث رسوایی و آشکار شدن حال و در نتیجه هلاکت و نابودی و زوال آنگونه حاکمان می شد و سبب می گشت که احکام و قوانین قرآن که دور افکنده و کنارش نهاده بودند بر آنان تسلط یابد و چیره شود.
از این جهت با اصرار و حرص هر چه تمام و کوشش پیگیر، فضایل آنان را پنهان می داشتند و مردم را نیز بر پنهان داشتن و کتمان و پوشاندن آن فضایل وا می داشتند. ولی خداوند چنان خواسته بود که علیرغم آن همه تلاش خصمانه، کار علی و فرزندان پاکش و فضایلشان بیشتر نور می داد و می درخشید و محبت آنان در دلها افزونتر می گشت و یادشان بیشتر رواج پیدا می کرد و گسترده می شد و حجتها و برهانهای آنان روشنتر و قوی تر می گشت و فضل و مقامشان والاتر می شد. تا آنجا که علی و فرزندانش، با اهانتهای آنان، عزیز و محبوب شدند و با کشتن و میراندنشان زنده گشتند و هر شری را که نسبت به آنان در سر می پروراندند و عملی می ساختند تبدیل به نیکی و خیر می شد. تا آنجا که از فضایل و برتری ها و سوابق درخشان آنان تا حد بسیاری به دست ما رسیده که هرگز دیگران به مرز آن نمی رسیدند... و اگر نبود اینکه ارزشهای انسانی و فضایل علی (ع) و فرزندانش همچون «قبله»مشهور بود و همچون سنتهای محفوظ، فراوان بود، با آن شرایط و حق پوشیهایی که ذکر شد، در روزگار، حتی یک سخن هم از آنان به دست ما نمی رسید...» 3
اهمیت این نقل قول مفصل، بیشتر در آن بود که از قول شارح معتزلی مذهب نهج البلاغه، یعنی ابن ابی الحدید نقل شده است نه دیگران.
در زمان بنی عباس نیز این گونه سیاستها رایج بود. حتی با جذب ادیبان و خریدن شاعران دنیا طلب، آنان را وادار می کردند که در مدح و ستایش خلفا و در مذمت و بدگویی و انتقاد از آل علی (ع) شعر بگویند و برای سروده های خود، جایزه وصله دریافت نمایند. 4
این برنامه تا آنجا گسترش یافته بود که عده ای نه چندان کم از شاعران برای دریافت جوایز فراوان و رسیدن به مال و مقام و تقرب به دستگاه خلفا، بخصوص در زمان هارون الرشید، به ادبیات فروشی مشغول بودند و گوهر شعر را به پای سفلگانی همچون هارون می ریختند و با بدگویی از آل البیت، و حتی حضرت زهرا (ع) به درهم و دینار می رسیدند. 5
امام موسی بن جعفر (ع) چرا سالها در زندان هارون الرشید به سر برد؟جز برای اینکه از دسترس مردم دور باشد؟
امام رضا (ع) چرا مورد کینه و حسد مامون بود و حتی مامون اجازه نداد
]80[
که نماز عید را به پایان برساند و از نیمه راه بازگرداند؟جز برای وحشت از اینکه دیده ها و توجه ها به سوی امام جلب می گردد و این برای حکومت مامون خطرناک است؟!
وقتی آوازه علمی و فضایل امام رضا (ع) گسترده شد و علما از هر سو برای آموختن معارف دین به حضورش می شتافتند، محبت آن حضرت در دلها جای گرفت و پیوند قلبی مردم با او استوار می شد. این خبرها وقتی به مامون گزارش داده شد، کینه اش نسبت به امام افزونتر گشت و به محمد بن عمرو طوسی دستور داد که مردم را از پیرامون آن حضرت طرد کرده و از حضورشان در مجلس آن امام، جلوگیری کند...»
برگهای تاریخ
بر شمردن فضاحتها و جنایتهای امویان و عباسیان، در این مختصر نمی گنجد.
کتابی قطور و مفصل باید نوشت-که کتابها نوشته اند-تا گوشه ای از آن را نشان داد.
قتل عامهایی که کردند، زندانهای مخوف، حبسها و تبعیدها و شکنجه هایی که کردند، امامهای شیعه را که کشتند، علویون را که به دار آویخته و به تیغ سپرده و به زندان افکندند، ... زیادتر از آن است که بتوان بر شمرد.
آن همه از سادات حسنی و فرزندان امام مجتبی (ع) که در عهد منصور دوانقی در محبسها و زیر دیوارها به شهادت رسیدند، (7)
آن شصت سید علوی که در عهد هارون الرشید به دست حمید بن قحطبه در یک خانه قتل عام شدند، (8)
علویونی که در دوره هارون، از بغداد به یثرب تبعید شدند و با حکومت یافتن او، وحشت و هراس علویان را فرا گرفت و برای مصون ماندن از خشم و شمشیر و زندان هارون، به صورت ناشناس در آبادی ها و شهرها پراکنده شدند... (9)چیزی نیست که از حافظه تاریخ، فراموش شده باشد.
ابن زیاد در دوره حکومت معاویه، شیعیان کوفه را می شناخت و دنبال آنان می گشت و زیر هر سنگ و کلوخی می یافت، می کشت. همه را به هراس افکند. دستها و پاها را برید. شیعه را بر شاخه های نخل، حلق آویز کرد. چشمها را کور نمود، افراد را طرد و تبعید نمود، تا آنجا که در عراق، چهره برجسته و مشهوری از شیعیان نماند، مگر اینکه همه را یا تبعید کرد یا کشت، یا به دار آویخت، یا به زندان افکند. (10)
راوی رنجها
مظلومیت آل علی را باید از زبان خودشان شنید.
امامان ما، خود شاهد صادق آن دوره و راوی رنجهای بزرگ آن عصر بودند. خوب است که ترسیمی از آن دوره را از زبان امام محمد باقر (ع) بشنویم که گزارشگر دقیق از اوضاع زمان خویش است.
آن حضرت می فرماید:
«... ما همچنان در روزگار بنی امیه مورد اهانت و خواری و تبعید و فشار و محرومیت و کشتار و ترس قرار می گرفتیم و بر خونهای خود و خون دوستانمان ایمن نبودیم. دروغپردازان و منکران، با دروغهایشان، و انکار حقمان، به رؤسای خویش تقرب می جستند و از این طریق به قاضیان بد کردار و کارگزاران زشت رفتار، در هر شهری نزدیک می شدند، برای آنان حدیثهای دروغ و جعلی نقل می کردند، آنچه را که ما نگفته و نکرده ایم بر مردم نقل می کردند تا مردم را نسبت به ما دشمن و کین توز سازند. اوج و نهایت این شیوه ها در زمان معاویه و پس از شهادت امام مجتبی (ع) بود. در آن دوره، پیروان ما را در هر شهری می کشتند و بر اساس گمان و تهمت، دستها و پاها را می بریدند و هر کس که به عنوان داشتن رابط و دوستی و تمایل سبت به ما یاد می شد به زندان می افتاد. یا اموالش به تاراج می رفت و خانه اش ویران می شد...
زمانه همچنان رو به شدت بود تا زمان عبید الله بن زیاد، کشنده حسین بن علی (ع)
در دوره حکومت حجاج در کوفه، شیعیان را می کشت و با هر گمان و تهمتی دستگیر می کرد. اگر به مردی زندیق یا کافر می گفتند، نزد او بهتر از آن بود که بگویند شیعه است!در این عصر، مردم با بغض و دشمنی علی (ع) و دوستی کردن با دشمنان علی و دشمنی کردن با دوستداران علی، به دستگاه حکومتی تقرب می یافتند...»(11)
پس از آنان بنی عباس نیز همین خط را ادامه دادند و برای سرکوبی جناح بر حق اهل بیت و در انزوا قرار دادن آنان، جلوی هر گونه بیان حقی را می گرفتند و زبان آزادگان را می بریدند و لبهای حقگو را می دوختند و حامیان اهل بیت و ائمه را یا منزوی می ساختند یا به قتل می رساندند یا تبعید و حبس می کردند.
سید حمیری، شاعر اهل بیت، به خاطر شعرهایش، از سوی سوار، قاضی بصره، به زندان افتاد. (12)
کمیت، شاعر انقلابی شیعه، به خاطر اشعار موضع دارش که از حق ائمه دفاع می کرد و فجایع امویان را افشا می نمود، از سوی هشام بن عبد الملک به زندان افکنده شد. (13)
حجر بن عدی و یاران انقلابیش در زمان معاویه دستگیر شده و به شهادت رسیدند و یکی از همرزمانش به نام صیفی بن فسیل به خاطر امتناع از دشنام دادن به امیر المؤمنین (ع) -که خواسته معاویه بود-با غل و زنجیر به زندان افتاد و پس از چندی به شهادت رسید. (14)
عمرو بن زراره از اهل کوفه، که از منادیان و داعیان به حکومت حقه علی (ع) بود، با گزارش ولید و در زمان عثمان، به دمشق تبعید شد. (15)
در ایام حکومت زیاد در کوفه، برادر و فرزندان و همسر سعد بن سرح که از شیعیان علی (ع) بود، دستگیر و زندانی شدند و اموالش گرفته و خانه اش خراب شد. (16)
*
با این وضع، چه باید کرد؟
در این عصر خفقان، ائمه شیعه چه می توانند بکنند؟
جز آنکه با هر وسیله ای و با استفاده از هر مناسبتی و به شکلهای گوناگون، در جهت بیرون آمدن «جبهه حق»از این انزوا بکوشند؟!
جز آنکه پرده های غفلت و بی خبری را بدرند؟
جز آنکه با سلاح شعر و با حربه اشک، دلیر مردانی را به میدان بفرستند تا نقابها را کنار بزنند و مظلومیتها را نشان دهند؟
جز آنکه با تاکید بر سنت «زیارت»، گامی در ابطال دسیسه های قدرتمندان در جهت به فراموشی سپردن ارزشهای والا و چهره های پاک، بردارند؟
منابع
1. عبد الله بن عباس، صحابی معروف پیامبر و شاگرد بر جسته علی (ع) و قرآن شناس و مفسر بزرگ اسلام
2. حیاة الامام الحسن، باقر شریف القرشی، ج 2، ص 349 و بحار الانوار، ج 44، ص 124
3. شرح ابن ابی الحدید، ج 13، ص 223
4. شیعه و زمامداران خودسر، ص 163
5. حیاة الامام موسی بن جعفر، باقر شریف القرشی، ج 2، ص 81
6. حیاة الامام موسی بن جعفر، باقر شریف القرشی، ج 2، ص 393
7. شیعه و زمامداران خودسر، ص 170
8. شیعه و زمامداران خودسر، ص 181. (برخی این واقعه را مربوط به دوره منصور دانسته اند)
9. حیاة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص 75
10. بحار الانوار، ج 44، ص 125
11. الغدیر، ج 1، ص 48 (از مقدمه چاپ چهارم) و نیز محمد حسین المظفری، تاریخ الشیعه، صفحات 41-35
12. الغدیر، ج 2، ص 218 و ص 194
13. الغدیر، ج 2، ص 218 و ص 194
14. الغدیر، ج 11، ص 45
15. الغدیر، ج 9، ص 146
16. الغدیر، ج 11، ص 31.
مجله پیام انقلاب شماره 127 شنبه پانزدهم دیماه 1363 با موضوع نقش زیارت در عصر خفقان و خشونت