مکتب
بر سر تربتِ ما چونگذری، همّت خواه
که زیارتگه رندانِ جهان خواهد بود
بر زمینی که نشانِ کفِ پای تو بود
سالها سجده صاحبنظران خواهد بود 1
حسین شناسان تاریخ، با سرزمینِ «طفّ» و با خاک کربلا هم آشنایند.
و کربلا، با آشنایان شهادت، حرف میزند.
سخن خاک با دل، در قالب لفظ نمیگنجد.
پیام «تربت» به گوش حسینیان، بر امواج صوتی سوار نمیشود.
راز گویی «خون» با «جان» را، فقط «زائر» میفهمد.
درس گرفتن از تربت و «فرات»، در مکتب «زیارت» میسّر است.
زیارتی آگاهانه و از روی بصیرت است.
زیارتی بر پایه معرفت و محبّت، عشق و شوریدگی، جستجو کردن و یافتن، و .... رفتن و رسیدن استوار است.
زیارتی که ریشه در «آشنایی» دارد.
زیارتی که مبنای آن، پیوند روح، و ارتباط جان، و اتّصال قلب، و اشتراک هدف، و هم خطّی و همسویی و همسانی، در «جهت» و «فکر» و «، عمل» و «موضع» است.
مکتب و مزار
کشاندن روحها و اندیشهها به تربت خونین شهدا، و ایستادن
در حضور عظمتهای روحی بینظیر این فداکاران راه دین، به «زائر» هم روحیه و شهامت و درس همّت و ایمان و اراده میدهد و هم ارزشهای تجسّم یافته در شهید را به او منتقل میسازد.
زائر، شاگرد مکتب زیارت میشود و مزار شهید، کلاس آموزش بزرگترین درسهای زندگی.
این، در صورتی که، هم زائر، قلبی آگاه و دلی بینا و شوقی سرشار داشته باشد، و هم آن شهیدانِ اسوه، در جامعه و نزد زائران، شناخته شده باشند و زیارت با «معرفت» همراه باشد.
به قول استاد «محمد رضا حکیمی»:
«... در مذهب شیعه، مکتب زیارت، یکی از آموزنده ترین و سازنده ترین مکاتب بوده است زیرا بزرگان شیعه نوعا شهید شده اند و در زیارتهای آنان دو مضمون همواره ذکر شده است که خواندن و توجه به آن دو مضمون در حال زیارت و صفای دل و کنار تربت شهید، تأثیری غیرقابل انکار دارد. آن دو مضمون، یکی مربوط به این جهت است که این شهیدان، در راه خدا از همه چیز خود و جان و خون خویش گذشتند و پیوستن به ابدیت را در جوار رحمت حق، بر چند صباح دیگر عمر ترجیح دادند و در راه ابدیت مطلق و پیوند زدن هستی روح خود با آن بیکرانها تأمل و تردید روا نداشتند و از این جهت به والاترین مفهوم بلوغ انسان، در عرصه ی رابطه ی «انسان - خدا» و «انسان - ابدیت» دست یافتند.
مضمون «دوم» مربوط است به این جهت که شهیدان در راه اقامه ی عدل و ایستادگی در برابر جباران و ستمگران و امر به معروف و نهی از منکر خون خود را دادند و جان خود را باختند و از این جهت به والاترین مفهوم بلوغ انسان، در عرصه ی رابطه ی «انسان - جامعه» دست یافتند.
صاحب الغدیر(: مرحوم علامه امینی) از غفلتی که شیعه از این مکتب آموزنده دارد نیز متألم بود، و همواره می خواست که این انبوهان جماعتهای شیعه که از سراسر جهان به سر تربت امامان می روند، یا در درون آبادیهای خویش، همواره مقابر اولاد پیامبر را با شکوه نگاه می دارند، و برای این نگهداشت هزینه ها صرف می کنند و به زیارت آنان می شتابند و بدین آثار تبرک می جویند و خجستگی می طلبند، اینهمه اقدام اینسان ساده نباشد و بازده جدی پرورشی داشته باشد.»2
چنین تأثیرگذاری، نه تنها در بارگاه والای امامان معصوم، بلکه در کنار مرقد و مزار هر عالم پاکدل و عالی مقام، و هر عارفِ وارسته و خداجوی، و هر شهید جان باخته در راه حق، فراهم است. و اگر نیست باید فراهم گردد.
اینان، الگوها و اسوههایی بوده و هستند که تجلیل از آنان و احیاء آثارشان، الهام بخش جامعه است و فروغ حق طلبی و ایمان و پاکی را در دلها زنده نگه میدارد.
این مزارها، باید هر کدام، کلاسی تربیتی و مکتبی آموزنده باشد.
«... امام زاده هایی که امروز، در صعب العبورترین و پرت ترین نقاط کوهستانها می بینیم. مدفن شهدای علوی و شیعی است که بعد از آن قتل عام و کشتار به بیابانها و کوهستانها پناه می بردند تا به دور از چشم عمال داروغه های خلافت، به قلب توده های دورترین روستاهای تشنه ی عدالت، نفوذ کرده، آنها را در دل سهمگین ترین کوهستانها و بیابان ها بر علیه دستگاه حاکمه ی جور بیاشوبند و بذر مقدس مبارزه ی ائمه شیعه را در عمیق دلهای آرزومند و رنجیده ی آنها بپاشند و آنرا نسل به نسل بارورتر کنند. چنین است که در پشت هر تپه ای، کنار هر تخته سنگی و در زیر هر دیواری شهیدی خوابیده است و امامزاده ای برپا...»3
امروز نیز چنین است.
حتی ... شهدای مظلوم هویزه هم، از زیر خاک، درس میدهند و پیام میفرستند.
و مفقودالأثرهای جبهههای نورانی جهاد مقدّس ما هم، که شهیدان بی مزارند، در همان گمنامی و بیمزاری، به نسل امروز، درس و الهام میدهند.
چه بسیارند چهره های عظیم از سادات و علمای سادات و امامزادگان قدیم - و پس از آنان - که همواره در راه عدالت اجتماعی و حریت مسلمانی به پا خاسته اند و مشقت و آزار دیده اند، و برخی به شهادت رسیده اند. شهادت و زندان و مقاومت، یکی از مواریث سادات است، و قیام سادات حسنی و حسینی و موسوی معروف است.»4
استاد حمیمی، باز در ادامه ی سخن در بحث زیارت و جنبه های الگوئی آن، می نویسد:
«پس چهره های آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) همواره خورشیدهای عزت تاریخند و حماسه اقوام. و اینکه مشاهد آن تا هم اکنون (و تا قیامت) در دل سرزمینهای اقوام می درخشد و در دل و جان مردم جای دارد، گویای شهامت و شهادت یا عظمت علمی و تقوایی ایشان است، که مردم در زنده و مرده آنان آرمان خویش را مجسم می بیند و مقابر و گنبدهای آنان را همواره شعله ای می دانند سر بر آورده در برابر هر ستم و ناروایی و هر محرومیت. نابسامانی.
بقول سید جمال: هر کس خود را فدای ملت کرد در قلب آن ملت زنده خواهد ماند...
و من به مقابر همه امامزادگان و این بارگاههای افراشته، با این دید می نگرم، یعنی همه را آستانه های سربازان با نام و نشانی می بینم که در راه دریافت حق توده ها، حماسه دار و گلگون کفن، در خاک خفته اند.
اگر ما، در کشورهای اسلامی - و بیشتر در عراق و ایران و مصر و سوریه و لبنان و یمن - در هر شهر و شهرک و روستا، در هر کوه و دشت و خمگرد و قله، به یکی از این آثار می رسیم، به این علت است...»5
اینها هر کدام یک قبله نما و جهت نمایند.
جهت، حق و مبارزه با باطل است.
قبله دل، کربلاست.
و این مزارات! کدام کشوری را سزاست که با داشتن چنین کانونهایی، دور از روح اسلام و بیگانه از شور کربلا و جدا از حق مجسّم شده در خط عاشورایی حسین بن علی علیه السلام باشد؟!
در محراب مبارزه، باید رو به قبله کربلا ایستاد.
و دریغ که بسیاری راه و جهت را گم کردهاند.
به قول صائب تبریزی:
غفلت نگر که پشت به محراب کردهایم
در کشوری که قبلهنما موج میزند
تربتِ الهام بخش
تربتِ الهام بخش سیّدالشهدا علیه السلام:
الهام بخشی تربت شهداء، و حرکت آفرینی مزار حسین بن علی علیه السلام، تنها در شرایط آباد بودن مرقد، و داشتنِ صحن و سرا و قبه و بارگاه نبود. از همان آغاز، آغاز شد. حتّی از همان عصر عاشورا.
در همان روزهای نخست پس از شهادت، که نه قبری بود و نه ضریحی و نه نشانی، شهادتگاه سیدالشهدا قبله دلها شد و کانون شورانگیزترین عشقهای پاک .... و عاشورا و کربلا، کلاس خود را دایر کرد.
جاذبه معنوی آن تربت خونین، از جای دیگر بود.
نشود زمزمه ی خون شهیدان خاموش
سوز عرفانی این نغمه ساز دگر است6
مگر کسی میتواند به حق و انسانیت و آزادگی معتقد باشد و در ستایش شهدای کربلا زبان نگشاید؟
مگر میشود، انسانی ضدّ ظلم و طرفدار مظلوم باشد و بر مظلومیّت کشتگان آن دشت خونین اشگی نریزد؟ آهی سر ندهد، نالهای نکند، مرثیهای نخواند، شعری نسراید؟!
بکار گرفتن «کلمات» در دفاع از آن اسوه های شرف، کمترین کاری است که یک شاعر شرافتنمد و شجاع، باید انجام دهد. و شعر گفتن در افشای چهره ی آن جلادان و مرثیه خواندند در سوگ آن شهیدان و حداقل رسالتی است که فرزانگان پاکدل و بلند اندیشه و حقشناس به دوش دارند.
الجق که شاعران متعهد شیعی هم در اداء این تکلیف در طول تاریخ، فروگذار نکردند. در اینجا می خواهیم با نمونه هائی از الهام گیری از تربت خونین سید الشهداء و حضور بر مزار آن آموزگار شهادت درس آموزی برای حقباوری و انقلاب و مبارزه، آشنا شویم.
سلیمان بن قته ی تیمی (از تابعین و شاعران شیعه در قرن دوم) سه روز پس از شهادت امام حسین علیهم السلام به کربلا گذر کرد و به شهادتگاههای آن شهیدان نگریست و چندان گریست که چیزی نمانده بود هلاک شود. آنگاه در حالیکه بر اسبش تکیه داده بود اشعاری را به این مضمون خواند:
«بر خانه های آل محمد گذشتم در حالیکه آنها را مثل گذشته ندیدیم.
آیا نمی بینی که برای کشته شدن حسین خورشید بیمارگونه و کم فروغ می تابد و شهرها گرفته و خشکیده و لرزان است؟
آنان امید بودند اینک مصیبت زده شده اند و این مصیبت و داغ بس عظیم است.
کشته ی طف و شهید کربلا از دودمان هاشم مسلمانان را به ذلت و خواری نشانده و آنان بخاطر یاری نکردن حسین ذیل شده اند.
قطره ی خون ما نزد پروردگار غنی و بی نیاز است.
و ما روزی هر جا که باشد این خون ها را از دشمنان مطالبه خواهیم کرد...»7
این مرثیه سرائی و تجلیل از به خون خفتگان شهید از آل پیامبر جزء اولین بارقه هائی است که در پیشانی زمان درخشیده و تاریخ آنرا ثبت کرده است.
رویدادهای شکوهمند و حوادث آموزنده ای در تاریخ است که الهام گرفتن از کربلا و پیمان بستن با راه و هدف شهدای عاشورا را نشان می دهد.
خوف و هراس دشمنان را از مرکزیت یافتن کربلا برای نهضت های علوی و قیام های شیعی در لابلای تاریخ می بینیم
پی نوشت
1. دیوان حافظ شیرازی، به تصحیح مجید یکتائی، غزل 128.
2. حماسه ی غدیر، ص 303 و 304.
3. مجموعه ی آثار، ج 7، شیعه، یک حزب تمام، ص 166.
4. حماسه ی غدیر، ص 274.
5. حماسه ی غدیر، ص 278.
6. همصدا با حلق اسماعیل، حسن حسینی، ص 25.
7. مررت علی ابیات ال محمد
فلم ارها امثالها یوم حلت
الم تر ان الشمس اصخت مربضه
لقتل الحسین والبلاد اقشعرت
و کانوا رجاُء ثم اضموا رزیه
لقد عظمت تلک الرزایا و جلت
و ان قتیل الطف من آل هاشم
اذل رقاب المسلمین فذلت
و عند غنی قطره من دمائنا
سنطلبهم یوما بها حیث حلت
(اعیان الشیعه، ده جلدی، ج 7، ص 308)
برگرفته از مجله پیام انقلاب شماره ی 148