یادآوری
آن شب، سحر شد.
در فجر صادق، نماز صبح را برپا داشتند
و… آماده ادامه راه به سوی کربلا بودند.
مردم خبر شدند که تعدادی از اتومبیلهایی که برای زائران، مواد غذایی میآورد، از سوی مأموران توقیف شده و از رسیدن آنها به کاروانیان کربلا جلوگیری کردهاند. مردم خشمگین، به طرف مأموران شتافتند و ماشینها را از محاصره آنان آزاد ساخته و راهی بهسوی کاروانسرا گشودند. در این برخورد که میان تظاهرکنندگان و مأموران پیش آمد، مأمورین از وخیمتر شدن اوضاع، ترسیده و گریختند.
بار دیگر، حرکت راهپیمایان شروع شد.
هوشیاری زائران
حرکت هشیارانه زائران و آمادگی آنان برای مقابله با هر نوع توطئه و کارشکنی، آنان را بر اوضاع، مسلط و مراقب ساخته بود. در بین راه یک ماشین پلیس با چند مامور گشت از آن منطقه می گذشت که مردم با حمله بطرف آن و پرتاب سنگ آنرا متوفق کردند.
مأموران پیاده شدند و پیاده شدند و برای اینکه از تعرض زائران مصون بمانند چند تیر هوائی شلیک کردند تا مردم بسویشان نزدیک نشوند. اما همینکه وضعیت را با تجمع بیشتر مردم، خطرناک یافتند، سوار ماشین شده و به سرعت، صحنه را رها کرده و گریختند.
از این پس، راه اصلیِ «نجف- کربلا» در اختیار و سیطره مردم بود و تظاهرکنندگان اتومبیلهای پلیس را کنترل و تعقیب و گاهی توقیف میکردند.
مقامات امنیتی، برای اعزام افرادشان به منطقه، از اتوبوسهای مسافربری و وسایل نقلیه عمومی استفاده میکردند تا شناخته نشوند؛ ولی مردم، متوجه این توطئه شدند و ماشینهای عمومی را هم تفتیش و بازرسی میکردند و اگر به مأمور بعثی بر میخوردند او را تنبیه میکردند. راهپیمایان زائر حسین (ع)، در هر اتوبوسی که عکسهای صدام و حسنالبکر را مشاهده میکردند، تصاویر را پاره میکردند و با خشم و نفرت، شعارهایی بر ضدّ حکومت و علیه نیروهای ترسوی پلیس، تکرار میکردند و با بیان جرایم حکومت و افشای ستمگریهای بعثیها برای مسافران، روشنگری و تبلیغ مواضع و اهداف خویش مینمودند و شعار میدادند که:
«تاریخ نجف، نهضت حسینی را ثبت خواهد کرد.
پلیس نجف، ترسو است، هیچ توطئهای بر ضدّ حسین (ع) موفق نمیشود.
«ای صدام، دستت شکسته باد، نه ارتش و نه مردم، هیچ کس تو را نمیخواهد!
«ای اباالفضل! به نفع ما برخیز، که «عفلق»، بر ضدّ ما توطئه کرده است...
و از اینگونه شعارهای ضدّدولتی بر زبانشان بود و فریاد میکشیدند که: ای بعثیهای کینهتوز! نام و یاد حسین، هرگز در نجف، محو نخواهد شد!
جمعیت همچنان پیش می رفتند و با دقت فراوان و هوشیاری بر جریان تسلط و کنترل داشتند و اوضاع بر وفق مراد پیش می رفت.
در نیمه ی راه
احتیاط های پیشگیرانه ی انقلابیون، پس از رسیدن به نیمه ی راه و استقرار در کاروانسرای آن محل، (خان النّص) بیشتر و گسترده تر و دقیقتر از مراقبت های «خان الربع» شد و این بخاطر حساسیت فراوان موقعیت جدید بود.
گشتی ها و نگهبانان، گماشته شدند.
رمز شب که بین افراد خودی توزیع شد عبارت بود از دو کلمه ی «صمونه بیضه».1 توطئه های دشمن چنان بود که همه ی این احتیاط ها و دقت ها را می طلبید. چرا که بعضی از مزدوران در نخلستان برای ضربه زدن به افراد کمین کرده بودند. نزدیک غروب هم تعداد دوازده نفر از زائران را بوده بودند و همین عمل تظاهرات خشمگینانه ی مردم را در داخل کاروانسرا به دنبال داشت که از آنجا به خیابان های مجاور کشیده شد و افراد به مرکز دولتی آنجا روی آورده و با سنگ شیشه های آنجا را شکسته و دوباره به داخل برگشتند.
نیروهای دولتی به شکل های گوناگون و مخفی درصدد تجسس و مراقبت و کنترل اوضاع بودند تا مردم متوجه حضورشان نشوند.
صبح ۱۷ صفر، یکی از مأموران با لباسهای شخصی، تلاش میکرد که وارد کاروانسرا شود. نگهبانان انقلابی و هشیار، از او کارت شناسایی درخواست کردند. مأمور، وحشتزده، به لکنت زبان افتاد و رنگ از چهرهاش پرید. او را بازداشت کرده و تفتیش نمودند. همراه او لیستی یافتند که در آن، نام عده زیادی از شرکت کنندگان در راهپیمایی، و نیز، شماره اتومبیلهای امدادگر نوشته شده بود. او را به «حسینیه» منتقل کردند. مردم همینکه از ماجرا مطلع شدند، گرد آمده و او را کتک مفصلی زدند. پس از آن جمعیت انبوهی به تظاهرات پرداخته و با شعارهای ضد دولتی در منطقه گشت زدند.
و ... دیگر بار، حرکت را آغاز کرده، بهطرف کربلا راه افتادند.
گزارش به مأموران دیگر رسیده بود. برای مقابله با شور حسینی زائران، مأموران خود را به آن محل رساندند. اما وقتی رسیدند که «کاروان کربلا» حرکت کرده بود. به ناچار، عدهای از افراد باقیمانده در کاروانسرا را بازداشت کردند. خبر دستگیری اینان به راهپیمایان رسید. با اینکه یکی دو کیلومتر از آنجا دور شده بودند، لیکن عدهای از آنان برگشتند و با مأموران به زد و خورد پرداختند. صدای «یا حسین» زائران، با صفیر گلوله مزدوران بعثی در هم آمیخت و در این برخورد، یک زن و یک نوجوان به شهادت رسید و عدهای هم مجروح شدند؛ ولی این عده توانستند برادران بازداشت شده خود را از اسارتِ بعثیان نجات دهند و با حمله به اداره بعثیها در آن محل، اشیای موجود در آنجا را از بین بردند.
و ... راه کربلا را، دوباره در پیش گرفتند.
در حالیکه شعارهای شعارهای انقلابی و مقاومتت جویانه ی زائران به این مضمون بر لب ها بود و در فضا طنین می افکند:
- نجف، چهار شهید تقدیم کرد.
- نجف، دژ تقوا و سنگر حسین انقلابی است.
- «عباس» را می شنوم که به مهمانان خود خوشامد می گوید و ندا می دهد: من که دستانم قطع شده است، چگونه از اینان پذیرائی کنم؟
- نجف، چهار شهید فدا کرد، به «حسن البکر» بگوئید: هر انگشت، به صد برابر 2 یعنی در مقابل هر انگشت شهداء، صد مزدور بعثی را به کین خواهی خواهیم کشت.
شهادت طلبان
حرکت پرشور زائران، فضایی از حماسه و ایثار و معنویت پدید آورده بود. روحیه شهادتطلبانه آنان بیشتر و بالاتر شده بود.
حتّی جمعی از قبایل مسلمانِ میان راه، به دنبال شنیدن خبر خشونتهای رژیم بعث با زائران، به راهپیمایان پیاده کربلا پیوستند و آمادگی خود را برای حمایت از آنان ابراز کردند، گرچه این موضعگیری و عمل انقلابی، به دستگیر شدن عدهای از جوانانشان انجامید.
در برخوردهای میان مردم و مأموران، حماسه های پرشکوه و ماندگاری آفریده شد. به چند نمونه اشاره می شود:
نوجوان 14 ساله ای، سینه اش را در مقابل یک عنصر امنیتی که سلاح کشیده بود، باز کرد و گفت: «مرا از مرگ نترسان! من آماده ام که در راه حسین، قربانی شوم».
و آن مزدور با شلیک گلوله ای او را به شهادت رسانید.
کودک دیگری که به این جنایت اعتراض کرد، او هم کشته شد.
در این میان، یک افسر پلیس که به شدت متأثر شده بود، درجه ی خود را از دوش لباس فرم خود کند و آنرا زیر پا قرار داده، لگدمال کرد و خطاب به آن مرد مزدور جلاد گفت: «این بچه چه گناهی کرده که او را می زنی؟» و به دشنام دادن به رژیم بعث پرداختم
شخص دیگری در برخورد با یک مأمور مسلح رژیم گفت: «شنیدم دو نفر شهید شدند، من هم می خواهم سومین نفر باشم».
در حوادث و برخوردهای «خان النص» -کاروانسرای میان راه- بعضی افراد بخاطر حمله ی وحشیانه ی مزدوران و گشودن آتش به روی زائران در بیابان ها پخش شدند.
یکی از انقلابیون (که بعدا به شهادت رسید) با یک دنیا حماسه، ندا داد: «ای فرزندان علی!... کجا می روید؟! امروز روز شماست».3
و این جمله بصورت شگفتی روحیه ی افراد را بالا برد و به مقاومت و ایستادگی واداشت.
در این «سفر خونین»، زائران خود را برای هرگونه فداکاری آماده کرده بودند.
توده ی زائران به راه افتادند.
خودروهای رژیم در اطراف جاده ی اصلی کمین کرده بودند و گاهی آتش می گشودند. در این اثناء که یک کامیون مواد غذایی به راهپیمایان می رسانید، چون در راه به گشتی های دشمن برخورد کرد، برای اینکه راه او را نگیرند، راهش را کج کرد و از بیرون جاده ی اصلی حرکت کرد. اما مزدوران، لوله ی تفنگ هاشان را به طرف آن نشانه گرفتند و طایرهای عقب اتومبیل را پنچر ساختند.
نقش زن مسلمان و انقلابی عراقی در این تظاهرات، قابل توجه است. زنان در یک دست، مشعل دعوت و هدایت داشتند و در دست دیگر، پرچم جهاد بر ضدّ حکومتِ بعث.
سلاح و لوازم ضروری را پنهان میکردند و مخفیانه به دست مجاهدان میرساندند و مردان را تشجیع و تحریک به مبارزه میکردند.
در جریان این راهپیمایی عظیم هم، نقش آنان در حضور فعّال در صحنه، چشمگیر بود. گاهی هم روی در روی مأموران رژیم عفلقی میایستادند و شعار میدادند، گاهی سنگ پرتاب میکردند.
در میان دستگیر شدگان این ماجرا و تظاهرات نیز، گاهی زنان وجود داشتند و این نشان دهنده فعالیت سیاسی آنان در این پیادهروی انقلابی بهسوی کربلای حسین (ع) بود.
توطئه در کربلا
موج انسانی که از نجف به سوی «کربلا» راه افتاده بود، برای رژیم بعث، بسیار خطرناک بود. از این رو، عفلقی ها به هر شکل و شیوه می کوشیدند تا از تأثیر این دریای خروشان زائران پیاده بکاهند و اگر بتوانند مردم را برضد آنان بشورانند و نسبت به زائرین، بدبین کنند.
یکی از این شیوه ها، تبلیغات دامنه دار، علیه انقلابیون بود که قبل از رسیدنشان به کربلا، انجام گرفت.
توسط عواملی در کربلا شایع کردند که همین روزها گروهی از خرابکاران و اخلالگران برای قتل و غارت و تعدی به افراد بی پناه به شهر کربلا حمله خواهند کرد و به دنبال آن از شهروندان خواستند که هوشیاری خود را در مقابل این حرکتها حفظ کنند.
هدف از پخش این شایعات، ایجاد ترس و وحشت در بین مردم بود. تا از طریق قرار دادن مردم شهر، رو در روی آن گروه شیفته و انقلابی زائر، زمینه را برای سرکوبی زوار پیاده ی امام حسین (ع) فراهم کنند.
از طرف دیگر هم، رژیم بعث در «نجف» شایع کرد که دستور ممنوعیت حرکت برای زیارت پیاده ی کربلا لغو شده است. تا از این راه هم از خشم مردم نسبت به حکومت بکاهد و هم از شورش ها و راهپیمائی ها و تظاهراتی که نطفه ی آن بسته می شد، جلوگیری کند.
همچنین مزدوران رژیم، برای مقابله بازائران انقلابی که در راه کربلا بودند، عده ای از اوباش را عصر روز 17 صفر، به خان النخیله 4 فرستادند تا به اصطلاح، وحشت و ترس مردم کربلا را از ورود این کاروانها به شهر خبر دهند و از آنان بخواهند که متعرض مال و جان مردم نباشند و شعارهایشان هم مخالف دولت و برضد سیاست دولت نباشد.
انقلابیون که از توطئه های پشت پرده و جوسازی علیه زائران پیاده آگاه شدند، عزم و تصمیمشان بر ادامه ی راهپیمایی و ورود به «کربلا» استوارتر شد.
یکی از افراد که –بعدا شهید شد- رو به مأموران دولتی گفت:
«راهپیمایان، فردا، 18 صفر، علیرغم همه ی توطئه ها و نیروهای رژیم، وارد کربلا خواهند شد و هیچ کس نمی تواند مانع ورود این زائران به کربلای حسین علیه السلام گردد.».
آنگاه خود به زائران پیوست و شعارهای انقلابی و حماسی به آنان آموخت و نقشه ی دشمن، نقش برآب شد. همچنین بعضی از چهره های سرشناس و بزرگان و محترمین نجف را هم برای منع زائران از ادامه ی راه بطرف کربلا اعزام کردند که نقش آنان نیز نگرفت و یکی از انقلابیون زائران در مقابل خواسته ی آنان مبنی بر پایان بخشیدن به راهپیمایی، پیراهن خونین یکی از شهدا را بیرون آورد و بالای دست برد و گفت: «راه همه ی ما، راه این شهید است».
و دیگری، پوکه های فشنگ هائی را که به زائران شلیک شده بود، در مقابل آن هیئت اعزامی بر زمین ریخت و گفت: «چرا به روی ما آتش می گشایند؟ مگر ما یهودی ایم؟ همه ی این پوکه ها را در ضریح حضرت اباالفضل علیه السلام قرار خواهیم داد».
و... زائران بر ادامه ی راه، مصمم تر شدند.
با رسیدن اخبار حوادث روز ۱۷ صفر به شهرهای دیگر، مردم از هرسو جهت شرکت در تظاهرات، در راههایی که به «کربلا» منتهی میشد تجمع کردند. به خصوص، راهِ «طویریج- کربلا» شاهد ازدحام شدیدی بود.
مجدداً رژیم، اعلام کرد که حرکت پیاده بهسوی کربلا، آزاد است و با این اعلام لغو ممنوعیت، میخواست خشم تودههای انقلابی مردم را فرونشاند؛ ولی مردم، هشیارتر شدند و مراقبتهای خود را برای مقابله با هر توطئهای افزودند؛ و آن شب، کلمه رمزِ «اربعین» را به عنوانِ «اسم شب» میان خود توزیع کردند و شعارهای انقلابی بیشتر شد.
تابلوی سیاه بزرگی را برافراشتند که با رنگ سفید، بر آن نوشته بود:
- «اینجا قبر شهیدان است».
از طرفی هم، مزدوران رژیم، با استفاده از تاریکی شب، در گوشه و کنار، اقدام به ربودن و دستگیری بعضی افراد میکردند و بعضی از اتوبوسها و اتومبیلهای عادی را برای کنترل اوضاع و دستگیری عناصر فعال در راهپیمایی، مورد استفاده قرار میدادند.
پی نوشت
- صمونه: نان ماشینی مخصوص ساندویچ است و بیضه به معنای تخم مرغ. نام «رمز شب» از این دو کلمه گرفته شده که لابد اشاره به غذای حاضری ساندویچ برای شام بوده است.
2- قدم النجف اربع فدائیه گلواللبکر کل اصبع بمیه
(عربی شکسته).
3- یوسف الاسدی: «اولاد علی! ... وینکم؟... هذا یومکم» (انتفاضه صفر، ص 177).
4- خان النخیلة، سومین و آخرین کاروانسرائی است که در راه نجف- کربلا وجود دارد و به کربلا نزدیک است.برگرفته از مجله پیام انقلاب شماره ی 160